تبیان، دستیار زندگی
او بی تردید تعادل روانی نداشت و در سال های ۶۱ تا ۶۵، در دانشگاه امام صادق علیه السلام بود و رفتارهای متناقض بسیار داشت؛ گاه خوب درس می خواند و گاه نسبت به درس بی تفاوت بود، گاه در کارها منطم و گاه به شدت بی نظم بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درس‌های گروگان‌گیری استرالیا برای ما طلبه‌‌ها (١)

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری: بنده به دلیل حشر و نشر چند ساله‌ای که با این مقتول داشتم، این روزها بارها محفوظات ذهنم را مرور کرده‌ام تا بتوانم به این پرسش پاسخ دهم که به‌راستی کدام ویژگیِ این مقتول، نقطه آغاز یا تداوم انحراف او به شمار می‌رود. او بی‌‌تردید تعادل روانی نداشت و در سال‌های 61 تا 65، در دانشگاه امام صادق - علیه‌السلام - بود و رفتارهای متناقض بسیار داشت؛ گاه خوب درس می‌خواند و گاه نسبت به درس بی‌‌تفاوت بود، گاه در کارها منطم و گاه به‌شدت بی‌‌نظم بود.

حجت الاسلام محسن الویری

نوشته: حجت الاسلام محسن الویری

ماجرای گروگان‌گیری در استرالیا که بلافاصله پس از راهپیمایی خیره‌‌کننده اربعین رخ داد، به پایان آمد، اما حکایت‌ها همچنان باقی است. هر برش زمینی و زمانی از دنیا، آکنده از درس‌ها است، ولی پاره‌‌ای رویدادها ظرفیت بیشتری برای تدبر و تأمل دارند. شاید در این رویداد هم آنچه برای همه ما به ویژه دانشجویان و طلبه‌‌ها می‌‌تواند مایه تنبه باشد، پیشینه حضور گروگان‌گیر مقتول در یکی از دانشگاه‌های مهم، معتبر و مذهبی کشور است.

بنده به دلیل حشر و نشر چند ساله‌‌ای که با این مقتول داشتم، این روزها بارها محفوظات ذهنم را مرور کرده‌‌ام تا بتوانم به این پرسش پاسخ دهم که به راستی کدام ویژگی این مقتول، نقطه آغاز یا تداوم انحراف او به شمار می‌‌رود و هنوز به نتیجه‌‌ای روشن نرسیده‌‌ام. او بی‌‌تردید تعادل روانی نداشت و در سال‌های 61 تا 65، آنگونه که حافظه یاری می‌‌کند، در دانشگاه امام صادق - علیه‌السلام - بود و رفتارهای متناقض بسیار داشت؛ گاه خوب درس می‌‌خواند و گاه نسبت به درس بی‌‌تفاوت بود، گاه در کارها منظم و گاه به‌شدت بی‌‌نظم بود، گاه روح جمعی داشت و با نشاط در بین دوستان وقت می‌‌گذراند و گاه شب‌ها در کلبه‌‌ای که در اطراف استخر آبیاری در ضلع شرقی دانشگاه بود تنها می‌‌خوابید، گاه از معنویت سخن می‌‌گفت و دعوت به نماز شب می‌‌کرد و گاه همه شرع را زیر سوال می‌‌برد، گاه سخن از اخلاق بر زبان می‌‌آورد و گاه قطعاً و به‌آسانی دروغ می‌‌گفت، گاه از رفتارهای زشت و سخنان ناپسند خود توبه می‌‌کرد و گاه به فاصله‌‌ای اندک آن‌چنان توبه می‌‌شکست که چشمان آدمی خیره می‌‌ماند. گاه از پای‌بندی به رفاقت حرف می‌‌زد و گاه با حرف و عمل خود به گونه‌‌ای اصول رفاقت را زیر پا می‌‌گذاشت که آدمی حیر‌‌ت‌‌زده می‌شد.

در تابستان 1363 که دوره آموزش نظامی را در یکی از پادگان‌های تهران می‌‌گذراندیم، دو بار در مراسم صبح‌گاه حاضر نشد و در حالی که روی تخت لمیده بود به فرمانده خشمگین و متعجب از این جسارت، می‌‌گفت من الآن حس شعر سرودنم گل کرده و حال شرکت در مراسم صبحگاه را ندارم. مجموعه شعر «درون و برون» که به صورت ناشر مولف در سال 1375 به چاپ رسید، دربردارنده 44 قطعه شعر در قالب قصیده و رباعی است که به کوشش و با مقدمه یکی از تهیه‌‌کنندگان کنونی رسانه ملی به چاپ رسیده است. شاعر مقتول، نسخه‌‌ای از مجموعه شعرش را در همان سال به تاریخ هفتم خرداد 1375 به بنده هدیه کرد. این اشعار هم مانند شخصیت سراینده‌‌اش یک‌دست نیست. برخی از این سروده‌‌ها، روان و خوش‌‌مضمون و مایه تنبه است، و برخی دیگر مایه تهوع.

در بخشی از اولین سروده این مجموعه می‌‌خوانیم:

ألا یا طالب الأعلی تهجد لیلة لله/ که شب را زنده می‌‌دارد، هر آن چشمی که بینا شد

ألم نشرح لک صدرک؟ ألم نرفع لک ذکرک؟/ بلندآوازه شد آن کس که صدرش مخزن ما شد

ألم نجعل لک عینین؟ و جعلنا سراجا لک/ دگر حجت تمام و توشه راهت مهیا شد

ألم تعلم بأن الله یهدیک بنور الحق؟/ چرا پس قلب پر نورت سرای تیرگی‌ها شد؟

و من قلنا اهبطوا منها جمیعا نفهم ایضا/ که بحر مرحمت در لحظه‌‌ای خشکید و صحرا شد

فتاب آدم و استغفر الله، أیها المذنب/ ز فیض رحمتش اینگونه صد بدچهره زیبا شد

ولی در جایی دیگر، مرز کفر و اسلام اینگونه به هم آمیخته شده است:

کفری است می‌‌ورزند و می‌‌گویند شرعی است/ راهی که می‌‌بینی فقط اصلی به فرعی است (ص 72)

معنا اگر خواهید باید خود بیایید/ ای کافران! دانید خود اسلام نابید؟! (ص 76)

ادعای دیدن رویایی که طی آن یک مومن دلسوز و خدوم و متدین و متشرع و خانواده‌‌دار، بر دوش او عبا می‌‌اندازد، نقطه آغاز ازدواج وی با صبیه مکرمه این انسان شریف شد. اجازه ندارم به پاره‌‌ای از ظلم‌های نابخشودنی او به این خانواده مظلوم و آبرودار اشاره کنم ولی بی‌‌تردید او را باید در زمره بدترین همسران و پدرهای عالم قرار داد. به خاطر دارم که مرحوم آیت‌‌الله مهدوی‌کنی – رحمةالله‌الواسعةعلیه - حداقل دو بار با خیرخواهی معهودشان وی را توبیخ و به اخلاق و پای‌بندی به عهد و وفا و حسن خلق فراخواندند. من هیچ در جریان فعالیت‌های تجاری بیرون از دانشگاه او جز یک اقدام ناموفق در زمینه مدیریت یک چاپخانه نیستم. خروج او از کشور را هم با تأخیر مطلع شدم. همان زمان شنیدم که در استرالیا مدعی شده است که خانواده‌‌اش در ایران به دلیل تفکرات او تحت فشار هستند و حال آنکه می‌‌دانستم این خانواده از او سخت در رنج و عذابند.

آنچه گفته شد، مصادیق جنون به مفهوم فقهی و یا پزشکی آن نیست ولی بی‌‌تردید نشانه تزلزل شخصیت و عدم تعادل اوست، ولی نکته اینجا است که چه بسیار افراد که به این آفت مبتلا هستند و آزارشان به موری هم نمی‌‌رسد. این عدم تعادل الزاما یک قاتل دین‌ستیز نمی‌سازد، پس چرا در این فرد مورد بحث ما چنین شد؟ نکته چیست؟ ریشه‌‌ها کجا است؟ چگونه یک نفر که می‌توانست دانش‌‌آموخته یک معهد علمی و معنوی باشد و اندوخته خود را در خدمت اهداف والای الهی و انسانی به کار بندد، به این سرنوشت افتاد که حتی مرگش خوراک دستگاه‌های تبلیغی استعمارگران علیه اسلام و مکتب اهل بیت - علیهم‌السلام - و ایران عزیز شد؟

من با شیطنت ناجوانمردانه آنها که می‌‌کوشند با پررنگ جلوه دادن پیشینه انتساب او به دانشگاه امام صادق - علیه‌السلام - خدشه‌‌ای به این نهاد مقدس و موسس پاک‌‌نهادش - که رحمت بیکران خداوند بر او باد - وارد کنند، هیچ همدلی‌ای ندارم و از این قساوت قلب به خدا پناه می‌‌برم ولی نمی‌‌توانم انکار کنم که او چند صباحی در این دانشگاه بود و می‌‌توانست همچون اکثریت دانش‌‌آموختگان آن، جان و علم خود را سرمایه خدمت به دین خدا قرار دهد، ولی نه تنها چنین نشد، بل در شیپوری دمید که سپاه خصم را در برابر حق آراست و از کرده‌‌اش گرد و خاکی به هوا خاست تا شکوه اربعین بی‌‌نظیر امسال را بپوشاند و البته خاک بر چهره خورشید پاشید و خود را بر خاک سیاه خواری نشانید. راستی چرا چنین شد؟ یک پاسخ احتمالی به این پرسش مهم را در معرض داوری مخاطبان عزیز قرار می‌‌دهم، ولی روشن است که این پرسش همچنان پاسخ می‌‌طلبد.

بخش بعدی را اینجا ببینید


منبع: پایگاه مباحثات

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان