حجاب در آیات و روایات (٢)
نقدی بر کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر»
نوشته: حسین سوزنچی
٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
قسمت قبلی مقاله را از اینجا ببینید
الف. نمونههایی از فرضیهها و استدلالهای کتاب
چنانکه اشاره شد در این فصل برخی از مهمترین فرضیات نویسنده درباره وضعیت تاریخی آن زمان و معنای آیات و روایات مورد بررسی قرار میگیرد و بحث درباره آرای فقها در فصل بعد خواهد آمد. در هر مورد، ابتدا فرضیه ایشان به طور مختصر گزارش میشود، سپس اعتبار و قوت استدلالها مورد ارزیابی قرار میگیرد:
نقد و بررسی
در مورد اینکه آیا دلیل قانعکنندهای هست که عموم لباسهای آن زمان «ندوخته» باشد یا نه، در بندهای بعد بحث خواهد شد؛ اما استدلال اصلی ایشان برای رد کردن معنای این آیه (که همه مفسران آن را به صورتی که در کروشه ذکر شد، ترجمه کردهاند) ترجمههای جدیدی از دو کلمه «خمار» و «جَیب» است. کتابهای تخصصیای که درباره لغات عربی و قرآنی بحث کردهاند همگی تصریح کردهاند که کلمه «خمار» به معنای «پوششی که زن سرش را با آن میپوشاند» [7] بوده است، که در فارسی به «روسری» ترجمه میشود؛ و در مورد «جَیب» هم همگی آن را به معنای «گریبانِ پیراهن» دانسته و توضیح دادهاند که اگرچه ریشه این لغت به «شکافتن و قطع کردن» برمیگردد، اما به صورت کلمه «جَیب»، فقط در مورد «قمیص» (=پیراهن) به کار میرود [8]. در قرآن کریم نیز همواره به همین معنا به کار رفته است؛ چنانکه در داستان حضرت موسی به او گفته میشود که «دستت را در «جیب» (=گریبان) خود وارد کن، و وقتی خارج کنی درخشان خواهد بود.» (سوره نمل، آیه12؛ سوره قصص، آیه32). اما دلیل نویسنده چیست؟
در مورد کلمه «خمار» ایشان از ابتدای کتاب بارها و بدون هیچ سندی، اظهار میدارند که از نظر برخی فقها، «خمار» در روایات به معنای «لنگ» و برای پوشاندن پایینتنه به کار رفته است (مثلاً ص41). وقتی به کلمه «خمار» در بحث پیرامون آیه مربوطه میرسند، به عنوان یکی از موضوعاتی که قرار است در صفحات بعد بحث شود، ادعای خود را این گونه تکرار میکنند که:
در مورد نظر اول (روسری و سرانداز)، که نظر همه لغتشناسان است، هم در صفحات قبل (ص540) و هم در صفحات بعد (563) سندهای متعددی ارائه میشود؛ اما خواننده هرچه در انتظار سندی برای اقوال بعدی مینشیند، ره به جایی نمیبرد؛ درحالی که اندکی بعد از ادعای فوق، با این جمله مواجه میشود که: «واژه خمار حامل معنایی فراگیر بوده و چنانکه قبلا توضیح دادم به معنای جامه و پوشاک به طور کلی است» (ص562) و در 2 صفحه بعد نیز: «معلوم نیست خمار به معنای روسری و سرانداز باشد، زیرا چه بسا چنان که گفتم معادل رداء مردانه باشد» (ص564). ضمناً ایشان در اینجا به همه مفسران با تعابیر شدیداللحنی اعتراض میکنند که چرا تحت تأثیر ذهنیتهای خود، آیه را ترجمه و تفسیر کردهاند؟! البته بعد از حدود 160 صفحه و در بحثی دیگر، ایشان روایت (و نه روایات) وعده داده شده را میآورند. روایت این است که «لا یقبل اللّه صلاة حائض إلّا بخمار» [خداوند نماز زنی را که به سن حیض رسیده قبول نمیکند مگر با خمار]. چگونه این روایت دلالت میکند که کلمه «خمار» به معنای «پوشش پایینتنه» است؟ ایشان از اینکه شهید اول این روایت را در میان روایاتی که درباره «ستر عورت در نماز» مطرح کرده، نتیجه میگیرند که «شهید اول این روایت را برای ستر عورت و پایینتنه مورد استناد قرار داده است.» (ص729) در حالی که خود شهید اول در چند سطر بعد از جملاتِ مورد استناد نویسنده، که متأسفانه نویسنده ذکر نکرده، صریحاً میگوید «مقصود از واژه «عورت» [در بحثی که گذشت] در مورد زن،[9] تمام بدن و سرش است، غیر از وجه و کفین.»؛[10] یعنی استفاده وی از این روایت، در راستای همان معنای عادی روایت است، نه اینکه خمار را برای پوشاندن عورت به معنای اصطلاحی امروز به کار ببرد.
در مورد کلمه «جیب» هم نظر نویسنده محترم این است که چون ریشه کلمه «جابَ» به معنای قطع کردن و شکافتن است، پس معنای کلمه «جیب»، نه گریبانِ جامه، بلکه هرگونه شکافی است و احتمالا مقصود آیه از شکافی که باید پوشانده شود، عورت زنان (و شاید شکاف بین پستانها و یا شکاف لباس که عورت از آن نمایان میشده) است![11] این مثل آن است که کسی بگوید کلمه «جواب» هم چون از همین ریشه است، آن هم به معنای «شکاف» میباشد و وقتی میگوییم: «به حسن جواب بده»، احتمالاً مقصودمان این است که «حسن را شکاف بده»! به تعبیر دیگر، اگرچه به مناسبت اینکه گریبان، حالت چاک و شکاف داشته، به گریبان پیراهن، «جیب» گفتهاند؛ اما این دلیل نمیشود که وقتی بگویند «جَیب»تان را بپوشانید، به معنای این باشد که «شکاف»تان را بپوشانید!
نقد و بررسی
این فرضیهای است که بارها در کتاب تکرار شده است و باید دید دلیل ایشان برای چنین فرضیهای، که خلاف نظر عموم لغتشناسان [12] و نیز خلاف کاربرد این واژه در قرآن کریم [13] است، چیست؟ وی اول بار که این فرضیه را مطرح میکند، آن را در قالب برداشتی از سخن آیتالله مکارم شیرازی قرار میدهد، که احتمالاً اگر ایشان خبردار شوند که چنین برداشتی از کلامشان شده، آزرده میشوند [14]. البته نویسنده وعده میدهد که «بنا دارم در بخش پایانی (عامل هیجدهم) درباره این واژه توضیح دهم» (ص86)؛ اما وقتی خواننده به محل وعده داده شده، مراجعه میکند، بعد از مشاهده فهرستی از کلمات، که کلمه ساق هم بین آنها وجود دارد، با این جمله مواجه میشود: «از آنجا که در خلال مباحث کتاب به شرح هریک پرداختهام، به همانها اکتفا نموده و آخرین عنوان کتاب را به پایان میرسانم» (ص995) و کتاب تمام میشود! ایشان همچنین در صفحه 152 با کلمه «چه بسا»، همین ادعا را، باز هم بدون دلیل، مطرح میکند. باز هم در صفحه 258 میگویند «با توجه به تردیدهایی که در گذشته در این باره مطرح کردم، چه بسا دست کم بتوان ساق را معادل کل پا دانست» و نهایتاً در صفحه 594 ادعای مذکور، با این توضیح تکرار میشود که: «در این باره در بخش اول کتاب (مبحث پنجم از فصل اول) توضیحی داده شد» [یعنی همان ص86] و نتیجه میگیرد: در نتیجه، زنان عرب خلخال را، نه به مچ پا، بلکه به ران پا میبستند!
به هرحال نویسنده محترم با این استدلال! فرضیهای را پذیرفته که با آن نهتنها حجاب شرعی متعارف را بعید، و روایات متعدد مستندی را جعلی دانسته، بلکه برای نشان دادن عادی بودن برهنگی زنان مسلمان بارها از آن استفاده کرده است؛ مثلاً وقتی نقل شده که در جنگ احد، دو تن از زنان برای کمک به مجروحین آمده بودند و در حین دویدن برای کمک، کسی خلخالهای پای آنها را میبیند (أری خَدَم سوقهما؛[15] ص88)، نتیجه گرفته که ران پای ایشان برهنه شده و از این مطلب، عادی بودن برهنگی و بیدقتی زنان مسلمان در پوشش پایینتنه را نتیجه گرفته است! لازم به ذکر است جنگ احد سالها قبل از نزول آیه حجاب بوده، و همین حکایت نشان میدهد که، برخلاف نظر نویسنده، پوشش زنان مسلمان، حتی قبل از واجب شدن حجاب شرعی، در حدی بوده که مچ پای زنان هم مخفی بوده، به طوری که وقتی شخصی خلخال روی مچ پای زنی را ببیند که به خاطر دویدن در صحنه جنگ نمایان شده، در خاطرش میماند و برای دیگران نقل میکند.
نقد و بررسی
این سخن از ادله اصلی ایشان برای اثبات عدم وجوب پوشش سر و گردن زنان است و نویسنده، با تکیه بر این سخن، تمام روایات و حتی فتواهای فقهای قدیم درباره پوشش سر زن را به پوشش سینه تفسیر میکند. اما استدلال ایشان بر چنین ترجمهای چیست؟ از اوایل کتاب، مکرراً، بدون هیچ توضیحی، «رأس» به معنای فوق گرفته میشود و استدلال اصلی ایشان در اواخر کتاب میآید. این استدلال، نقلقولی تاریخی درباره اقدامی از خلیفه دوم است که «زنان برده را از پوشاندن سرشان منع کرده تا از زنان آزاد متمایز شوند» (ص790). اما این حکایت تاریخی، اگر هم درست باشد، چه ربطی به ادعای ایشان دارد؟ ایشان این را در کنار یک حکایت تاریخی دیگر قرار داده، مینویسد:
ترجمه جمله عربی مذکور چنین است: «کنیزان عمر در حین پذیرایی از ما، از موهایشان حجاب برداشته بودند [= موهایشان آشکار بود] وپستانهایشان تکان میخورد» (ص791). با اینکه در این نقل قول، أنس آشکار بودن را فقط در مورد موها دانسته، نه سینهها؛ اما نویسنده محترم، چنانکه مشاهده میشود ابتدا از این حکایت نتیجه میگیرد که پستانهای کنیزان عمر هم برهنه بوده است! و سپس بدون هیچ سندی، دلیل این را «عدم استفاده از جامه بالاتنه» دانسته، یعنی برهنه بودن کل بالاتنهی آنان را نتیجه گرفته! و در گام بعد، این واقعه را (که اگر واقعی هم باشد، احتمالاً مربوط به خانه عمربنخطاب بوده و معلوم هم نیست که مربوط به قبل از نزول آیه حجاب بوده یا بعد از آن) به کل جامعه اسلامی و به زمان خلافت خود عمربنخطاب، تسری داده و بدون هیچ سندی، علت این وضعیت کنیزان را عمل به دستور حکومتی خلیفه دوم (آشکار بودن رأس کنیزان)، که احتمالاً سالها بعد از این واقعه صادر شده، دانسته است! یعنی عمربنخطاب وقتی گفته «نباید سرشان را بپوشانند» منظورش این بوده که اجازه ندارند از جامه برای پوشش بالاتنهی بدن خود استفاده کنند و حتما باید سینههایشان برهنه و نمایان باشد! درواقع، جمعبندی نظر ایشان این میشود که در آن زمان در معابر عمومی «زنان برده» اجازه داشتند فقط از کمر تا زانوی خود را بپوشانند و بدین گونه از «زنان آزاد» که فقط تا سینه را میپوشاندهاند متمایز میشدهاند!
با چنین استدلالی، نویسنده محترم، روایات (و حتی فتواهای) متعددی را که آشکارا دلالت دارند که پوشش «سر» زن (غیر از صورت) واجب است، منحصر به پوشاندن سینه میکند؛ و عجیبتر اینجاست که وی که چنین اقدامی را به خلیفه دوم نسبت داده، بعدها، حدود 10 صفحه توضیح میدهد که یکی از علل اصلی الزامات حجاب سر و گردن، اقدامات و سختگیریهای خلیفه دوم در مورد پوشش زنان بوده است! (ص877- 886)
البته نویسنده محترم در مواردی که مصلحت دانسته، «رأس» را نهتنها به معنای سر جسمانی گرفته، بلکه آن را حتی به معنای «قسمت بالای سر که زیر عمامه پوشیده میشود» معرفی کرده است؛ چنانکه وقتی که میخواهد درباره معنای کلمه «جلباب» (در آیه 59 سوره احزاب، که این آیه نیز درباره حجاب بانوان است) این تلقی را مطرح کند که معنای جلباب، نه روسری، بلکه چیزی شبیه عمامه است! به این روایت امسلمه (البته بدون هیچ ترجمه یا توضیحی) استناد میکند که گفته است: «الجلباب: مقنعه المرأه، ای یغطین جباههن و رووسهن» (ص515) [= جلباب مقنعه زن است، یعنی با آن پیشانیها و سرهایشان را میپوشانند.] (رۆوس، جمع کلمه «رأس» میباشد که نویسنده، که آن را در اینجا بدون هیچ دلیلی، به معنای «بالای سر» گرفته است).
نقد و بررسی
هرکس که با زبان عربی آشنا باشد (و لذا همه مفسران و فقهای شیعه و سنی در طول تاریخ) درمییابد که مقصود از این آیه، آن است که حجاب سر و گردن برای زنان سالخوردهای که دیگر مورد رغبت جنسی واقع نمیشوند، اگرچه به عفت نزدیکتر است، اما وجوب ندارد: کلمه «قواعد»، جمع «قاعد» یا «قاعده» است، که اگرچه از ریشه «قعود» (= نشستن) گرفته شده، اما چنانکه عموم اهل لغت گفتهاند وقتی در مورد زنان به کار میرود، مقصود زنان سالخوردهای هستند که دیگر حائض نمیشوند (یائسه) [17]. نویسنده محترم با کنار گذاشتن معنای صحیح این کلمه، و با ادعای اینکه «قواعد» به معنای «زنانی که در خانه باشند» است! عنوانی گشوده با تیتر «معافیت همه زنان حاضر در خانه از پوشش»، و در آنجا به این جمعبندی میرسد که معنای آیه این است که:
نویسنده محترم با افزودن مطالب داخل کروشه (که «جامه» را به «تمام جامهها» تفسیر میکند)، و استفاده از تعبیر «ولو که فاقد درب و استتار کافی باشد» تأکید میکند که حتی اگر دیگران از بیرون خانه بتوانند آنها را کاملاً برهنه ببینند، باز هم مشکلی ندارد! به تعبیر سادهتر، قرآن کریم که در آیه 58 همین سوره درباره محارمی که زیاد در خانه تردد دارند، تذکر میدهد که در اوقات خلوت زن و شوهر، که احتمال دارد لباس مناسب بر تن نداشته باشند، سرزده وارد اتاق خواب آنها نشوند و برای ورود حتماً اجازه بگیرند،[18] در دو آیه بعد، به زنان اجازه میدهد که در خانه، به طور کلی (نه فقط در اتاق خواب و نزد شوهر)، حتی اگر در منظر و مرآی غریبههای بیرون از خانه هم باشند، اشکال ندارد که کاملاً برهنه ظاهر شوند و فقط بدین صورت برهنه جلوی درب منزل نروند!
اما دلایل ایشان برای نسبت دادن چنین ترجمهای به ساحت قرآن کریم چیست؟ ایشان ابتدا به سراغ یکی از ترجمههای معاصر میرود که عبارت ابتدای آیه را به صورت «زنان فرونشستهای که امید آمیزشی ندارند» ترجمه کرده است. اگر انسان پیشفرض خاصی نداشته باشد، از این ترجمه همان معنایی را میفهمد که در ترجمهای که ما (به تبعیت از عموم مترجمان و مفسران) در ابتدای بحث برای آیه ارائه کردیم، آمده است. اما وی این ترجمه را همان معنای موردنظر خود میداند! برای اثبات این مدعا، ابتدا اظهار میدارد که «قواعد» میتواند جمع «قاعد» یا «قاعده» باشد، و آنگاه بدون هیچ استناد لغوی یا تاریخی، و برخلاف سخنان صریح لغتشناسان قدیم و جدید،[19] ادعا میکند که اگر «قواعد»، جمع «قاعد» باشد، به معنای «زنان نشسته» است، لذا «القواعد من النساء» به معنای «حضور و قرارگرفتن زنان در خانه» میباشد (ص612) و سپس به عنوان شاهدی برای اینکه نشان دهد آیه، وظیفهی «زنان در خانه» را نشان میدهد با مراجعه به یکی از تفاسیر اهلسنت، یک اظهارنظرشخصی (نه حدیث) از ابنعباس را بدون ترجمه آورده (ص612) [20] که ترجمه آن این است: «ابنعباس در مورد «القواعد من النساء» گفته است که مقصود این است که اشکال ندارد زن در خانه خود با «درع» (= پیراهن زنانه) و خمار (= روسری) بنشیند و جلباب (= چادر) را کنار بگذارد، مادام که قصد تبرج (= خودنمایی) نداشته باشد». حتی اگر همهی روایاتِ شأن نزول و نیز روایات ائمه اطهار – علیه السلام - درباره این آیه را کنار بگذاریم، باز سۆال این است که چگونه از سخن ابن عباس، «برهنگی کامل زنان در خانه در مقابل نامحرمان» فهمیده میشود؟ [21]
٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
پانوشتها:
[7] ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن، ص298؛ لسان العرب، ج4، ص257؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص181؛ مجمع البحرین، ج3، ص291؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص366؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص129، استعمال «خمار» در پوشش سر بقدری شایع است که در همان روایتی هم که ایشان برداشت خود درباره حضرت زهرا - سلام الله علیها - را به آن مستند کرده بود (ر.ک پاورقی 5) برای تعبیر کردن از پوشاندن سر با عبا، از تعبیر «خمّر» استفاده شده بود.
[8] ر.ک: معجم مقائیس اللغة، ج1، ص497؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص210؛ شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج2، ص1229؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج1، ص323؛ لسان العرب، ج1، ص288؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص115؛ مجمع البحرین، ج2، ص28؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج1، ص390؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2، ص149؛ قاموس قرآن، ج2، ص91
[9] کلمهی «عورت» در آیات و روایات و اصطلاح فقها، با معنایی که امروز به کار میرود متفاوت است، که در ادامه متن (فصل ج قسمت 1.3) توضیح داده خواهد شد.
[10] ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، ج3، ص7
[11] لازم به ذکر است که دو کتاب لسان العرب و تاج العروس در محل بحث از «جَیب» صریحاً آن را مربوط به «گریبان پیراهن» میدانند (که آدرسهایش در پاورقی 8 ذکر شد). این دو کتاب، در بحث از کلمه «رَجُل» (= مرد)، گفتهاند گاه به زن «رَجُله» گفته میشود و بعد یک بیت شعر عربی را آوردهاند که معنایش این است که «جَیبِ دختر جوان را پاره کردند، و حرمت آن زن (رجله) را نگه نداشتند» و در ترجمه آن، با توجه به مصراع دوم، اشاره کردهاند که «جیب»، در این شعر (نه در استعمالات عادی و بدون قرینه) «کنایه» از «فرج» است. (تاج العروس، ج14، ص263؛ لسان العرب، ج11، ص266) یعنی شاعر، تعبیر «پاره کردن گریبان را» را مجازاً به معنای «هتک حرمت و تجاوز» به کار برده است. نویسنده محترم، کتب لغت و توضیحات صریح همین دو کتاب در مورد کلمه «جیب» را یکسره کنار گذاشته، و این استعمال مجازی را (که استعمال مجازی، در اشعار شاعران متداول است، و خودِ دو کتاب مذکور هم به «کنایه» و مجاز بودن آن تصریح کردهاند) دلیل بر این دانسته که مقصودِ آیه قرآن کریم از «جیب»، تعبیرِ رکیکِ «شکاف عورت زن» است؛ و چون توصیه عمومی به پوشاندن عورت با خمار (= آنچه سر را میپوشاند) کاملاً نامعقول بوده، یک «معنای جدید برای روسری» (یعنی: لنگ، ساتر پایینتنه) فرض کرده که توضیحش گذشت!
[12] اهل لغت توضیح دادهاند که مقصود از ساق، فاصله بین مچ پا تا زانو است. مثلاً، ر.ک: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص296؛ مجمع البحرین، ج5، ص187؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج13، ص226
[13] در آیات قرآن کریم، هرجا کلمه «ساق» در مورد انسان به کار رفته، آشکارا به همان معنایی است که امروزه از ساق پا میفهمیم؛ مثلاً ملکهی مشرک، بلقیس، هنگام ورود به قصر سلیمان گمان کرد که آب در کف زمین جاری است و لباس را از روی ساق پا بالا کشید، (نمل/44) که قطعاً برای خیس نشدن پا، انسان فقط مقدار کمی از لباس روی ساق را بالا میزند، نه لباس روی ران را!
[14] نویسنده ابتدا اظهار میکند که «معنای “کشف عن ساق” برهنه شدن ران در پی جمع کردن لباس و بالاکشیدن دامن است.» (ص86) سپس برای اثبات این ادعا، این توضیحات را از کتاب «تفسیر موضوعی پیام قرآن» [نوشته آیه الله مکارم شیرازی] میآورد که: «تعبیر یکشف عن ساق (ساقها برهنه میشود) کنایه از وخامت کار است زیرا در گذشته معمول بوده که هنگامی که در برابر مشکلی قرار میگرفتند آستینها را بالا میزدند و دامن لباس را به کمر میبستند تا آمادگی بیشتری برای مقابله با حادثه داشته باشند، طبعا در این حال ساقها برهنه میشود» (ص86-87) و بلافاصله نتیجه میگیرد که: «به این ترتیب، واژه ساق، نمیتواند دلالت بر ساق پای امروزی (ناحیهی مابین زانو تا مچپا) داشته باشد.» (ص87) اما چه ارتباطی بین سخن آیةالله مکارم شیرازی و اینکه ساق به معنای «ساق» امروزی نیست، بلکه به معنای ران پاست، میتوان یافت؟ آیا صرف اینکه ایشان گفتهاند «دامن لباس را به کمر میبستند»، به این معناست که ران پا نمایان میشد؟! پس چرا خود ایشان تصریح کردهاند که «طبعا در این حال ساقها برهنه میشود»؟! آیا نویسنده محترم نمیداند که تعبیر «دامنِ لباس» نه به معنای دامنهای امروزی زنان، بلکه به معنای «قسمت رها و پایین لباس» است؟ به علاوه، با شناساییِ کاربرد مجازی کلمه ساق (چنانکه اشاره شده، تعبیر «یکشف عن ساق» یک کنایه بوده) آیا معنای حقیقیاش معلوم میشود؟ و خلاصه اینکه حتی اگر به فرض، آیةالله مکارم، چنین معنایی را در نظر داشته باشند، که ندارند، آیا این دلیل میشود که تمام شواهد تاریخی لغوی، و تخصص تمام لغتشناسان عرب را کنار بگذاریم و سخن یک فارسیزبان معاصر در مقام کاربرد مجازیِ یک واژه را تنها راه شناسایی معنای حقیقیِ کلمهای عربی در 14 قرن قبل بدانیم؟!
[15] «خَدَم» جمع «خَدَمه» است و «خدمه» به معنای «خلخال» [نوعی زینت زنانه] است که عربها به مچ پا میبستهاند (الفائق فی غریب الحدیث، ج1، ص309) و «سوق» هم تلفظ دیگری از «ساق» است.
[16] احتمال دیگری که ایشان، به عنوان احتمال ضعیفتر مطرح کرده نیز در همین راستا میباشد، لذا جداگانه مورد بررسی قرار نگرفت. خلاصه آن احتمال این است که: مقصود آیه، صدور جواز ازدواج موقت برای زنانی است که امید یا آرزوی [!] ازدواج ندارند و به آنها توصیه میکند که میتوانید درصدد ازدواج موقت برآیید، اما چنین نباشد که برای این کار به صورت علنی (با برهنه کردن خود در برابر بیگانگان یا نصب پرچم بر سر در خانه) مردان را به خود جذب کنید! (ص613-622)
[17] مثلاً ر.ک: معجم مقائیس اللغة، ج5، ص108؛ کتاب العین، ج1، ص143؛ لسان العرب، ج3، ص361؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص510؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج5، ص196؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج4، ص86.
[18] آیه 58 سوره نور چنین است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (اى کسانى که ایمان آوردهاید قطعاً باید غلام و کنیزهاى شما و کسانى از شما که به [سن] بلوغ نرسیدهاند، سه بار در شبانه روز از شما کسب اجازه کنند: پیش از نماز صبح، و نیمروز که [برای استراحت] جامههاى خود را بیرون میآورید، و پس از نماز عشاء. [این] سه هنگام برهنگى شماست. نه بر شما و نه بر آنان گناهى نیست که غیر از این [سه هنگام] گرد یکدیگر بچرخید [= در محیط خانه در مقابل هم تردد کنید] خداوند آیات را این گونه براى شما بیان میکند و خداوند دانا و حکیم است.)
[19] لغتشناسان درباره اینکه «قواعد»، جمع «قاعد» یا «قاعده» باشد، اختلاف نظر دارند؛ اما هر دو گروه در اینکه این اصطلاح در مورد زنان سالخورده (یائسه) به کار میرود، اختلافی ندارند. به تعبیر دیگر، برخلاف ادعای ایشان، همان افرادی هم که «قواعد» را جمع «قاعد» میدانند تصریح کردهاند که مقصود از واژه «قاعد»، وقتی در مورد زنان به کار رود، «زنان سالخورده و یائسه» است. مثلاً فراهیدی (متوفی 175) میگوید: «امرأة قاعِد، و تجمع «قَواعِد»: و هن اللواتی قَعَدْن عن الولد فلا یرجون نکاحا» (کتاب العین، ج1، ص143). ابناثیر (متوفی 606) و زبیدی (متوفی 1205) هم گفتهاند: «القَوَاعِد: جمع قاعِد، و هى المرأة الکبیرة المسنّة» (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج4، ص86؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج5، ص196).
[20] عبارت این است: «عن ابنعباس فی قوله و القواعد من النساء قال هی المرأة لا جناح علیها ان تجلس فی بیتها بدرع و خمار و تضع عنها الجلباب ما لم تتبرج»
[21] متأسفانه ایشان در بحث استثنائات حجاب در آیه 31 سوره نور، نیز با همین سنخ تحلیلها، شبیه این برداشتها را، که لااقل از نظر خواننده توهینآمیز است، مطرح کرده است؛ یعنی مقصود از بدون حجاب شرعی ظاهر شدن زن در برابر محارم را، صددرصد برهنه ظاهر شدن وی جلوی آنها دانسته و بیان کرده که مقصود آیه این است که زن، نهتنها جلوی همسر، بلکه جلوی مواردی که در آیه حجاب استثنا شده (پدر و پدرشوهر و فرزند و پسرشوهر و برادر و برادرزاده و خواهرزاده و …) هم میتواند کاملاً برهنه باشد! (ص560) دلیل وی چیست؟ اینکه در برخی روایات آمده «زنی که لباسش را در غیر خانه خود درآورد، حرمت بین خود و خدا را هتک کرده است». آشکار است که درآوردن لباس در خانه دیگران، در این روایات، کنایه از روابط جنسی نامشروع است؛ اما نویسنده از این روایات نتیجه گرفته که چون زنان از درآوردن لباس در غیر از خانههای خود منع شدهاند، پس زنان در خانه خود میتوانند کاملاً برهنه باشند و آیه 31 سوره نور هم تأکید بر جواز برهنگی آنان در برابر محارم است!
منبع: سایت شخصی آقای سوزنچی (با اندکی تصرف)
تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان