تبیان، دستیار زندگی
انسان عصر پس از خمینى، هرچه هم غربى و غرب‏زده باشد، باز هم در فضایى نفس مى‏كشد و در تاریخى زندگى مى‏كند كه خمینى آن را رقم زده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عصري كه امام خمينى(ره) رقم زده است
امام خمینی

این یاداشت در دو قسمت خواهد آمد

انسان عصر پس از خمينى، هرچه هم غربى و غرب‏زده باشد، باز هم در فضايى نفس مى‏كشد و در تاريخى زندگى مى‏كند كه خمينى آن را رقم زده است.

متن يادداشت حجت الاسلام والمسلمين غفوري

تن خاكى و صورت مادى انسان‏ها زوال‏پذير است و حقيقت مرگ در نهايت همه را به كام خود مى‏كشد، در اين ميان، ميليون‏ها و ميلياردها انسان به اين دنيا آمده‏اند، ولى با رفتنشان نه تنها خود مرده‏اند، بلكه نامشان نيز از دفتر اذهان و كتاب قطور تاريخ جهان پاك شده است و خاطره‏شان به همراه جسمشان مرده است؛ حال آن‏كه گروهى ديگر نام خود را بر صفحه اذهان حك كرده و گوشه‏اى از كتاب تاريخ را به نام خود نامگذارى كرده‏اند، اينان به درست يا به غلط، خوب يا بد، پليد يا فرشته‏خو، انسان‏هايى توانا، بزرگ و اثرگذار بوده‏اند، هرچند جسم آن‏ها از اين عالم خاكى محو شده است، اما نامشان به نيكى يا به بدى در تاريخ ماندگار شده است.

اما گروهى ديگر از اين نيز پا را فراتر نهاده‏اند، بزرگمردانى كه نه در پى ثروت و مقام در تاريخ بوده‏اند و نه در پى جاويدان نمودن نام خود، بلكه تاريخ بشر، ساخته دست و عمل آنهاست. مردانى كه نام خود را در دفتر تاريخ ثبت نكردند، بلكه فصلى جديد در تاريخ بشر ايجاد كردند كه در آن فصل، همه چيز تحت تأثير حضور سيطره و آثار جاويدان آنهاست، آن‏ها كه نه تنها خود را بلكه بشريت و سير تحول و حركت مادى و معنوى انسان‏ها را تغيير دادند و امام خمينى(ره) از اين دست بود.

آرى خمينى يك حقيقت هميشه زنده است نه از آن رو كه نامش هنوز در خاطره‏ها مى‏درخشد و يادآور اعتلا و بزرگى انسان است و نه از آن رو كه آرمانش در نجات بشريت هنوز زنده و بالنده است و نه از آن رو كه ميراث بزرگش و انقلابى كه او پايه نهاد، هنوز پابرجا و استوار به راهى كه او معين كرد مى‏رود، خمينى زنده است و تا بشريت باقى است او زنده خواهد ماند؛ چرا كه بشر از تشعشع نور او و تأثير حضور او و تغييرى كه او به مدد الهى در تاريخ زندگى انسان‏ها ايجاد كرد گريزى ندارد. انسان عصر پس از خمينى، هرچه هم غربى و غرب‏زده باشد، باز هم در فضايى نفس مى‏كشد و در تاريخى زندگى مى‏كند كه خمينى آن را رقم زده است. آرى خمينى يك حقيقت هميشه زنده است؛ چرا كه عصر ما عصر خمينى است و از اين به بعد هرچه بيايد متأثر از اوست.

امام خمينى(ره) از جمله كم نظيرترين رهبران جهان بود كه در عين اقتدار و در اوج قدرت، نه تنها خود را كاملاً خدمتگزار مردم مى‏دانست و هدف خدمتگزارى به مردم را براى خود از جمله مهم‏ترين اهداف مى‏دانست، بلكه صراحتاً به اين خدمتگزارى و خدمت به مردم افتخار مى‏كرد. امام خمينى(ره) شعار خدمتگزارى را به عنوان يك ژست سياسى مطرح نمى‏كرد، بلكه حقيقتاً در پى خدمت به مردم بود و بر اين‏كه مردم او را خدمتگزار خود بدانند، اصرار داشت: «اگر به من بگويند خدمتگزار، بهتر از اين است كه بگويند رهبر، رهبرى مطرح نيست، خدمتگزارى مطرح است.» «من را هم به خدمتگزارى قبول كنيد كه من خدمتگزار هستم و تا آخر خدمتگزارم»، «من خدمتگزار شما باشم بهتر است تا اسم رهبرى

با مراجعه به مجموعه بيانات و نوشته‏هاى حضرت امام در صحيفه امام، مى‏توان بيش از صد مورد تصريح ايشان به اين‏كه «من خدمتگزار ملت هستم» را يافت.

مقام معظم رهبرى كه به حق از شاگردان و رهروان حقيقى راه امام راحل بوده‏اند، در فقدان آن يگانه دوران بارها و بارها به تشريح ابعاد مختلف وجودى او پرداخته‏اند. ايشان بعضى از ابعاد شخصيتى و دستاوردهاى امام را در خطبه‏هاى نمازجمعه 14 خرداد و 9 تير 1378 و 23 تير 1368 چنين بر شمرده‏اند: احياى اسلام؛ اعاده روح عزت مسلمين؛ ايجاد احساس درك «امت اسلامى»؛ از بين بردن رژيمى پليد و وابسته؛ ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام؛ ايجاد نهضت جهانى اسلام؛ احياى فقه شيعه؛ ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حكام؛ احياى روحيه خودباورى؛ عملى كردن اصل نه شرقى، نه غربى.

متن ذيل خلاصه‏اى از اين سه خطبه است.

سخن ما درباره خصوصيات اين مرد بزرگ و اين يادگار پيامبران و اولياى الهى در زمان ماست. از جمله خصوصيات امام كه من در طول 37 سال آشنايى با او شناختم، خردمندى و دانايى بود. لذا در هر جايى كه از وجود او چيزى بروز كرد، نشانه اين دانايى و خردمندى در آن ديده شد. در ميدان دانش‏هاى تخصصىِ خود او - يعنى فلسفه، فقه، عرفان، اصول، اخلاق - همه جا اين دانايى و عمق و اين گوهر درخشانِ خردمندى بروز كرد؛ حرف نو و سخن تازه به ميدان آورد و به تكرار سخن گذشتگان اكتفا نكرد.

خصوصيت ديگر او، ديندارى و ايمانِ روشن‏بينانه بود. او متعبد بود؛ اما تعبدى دور از تحجر و توقف. او روشن‏بين و روشنفكر و نوآور در مباحث دينى بود؛ اما نوآورى دور از لاقيديهاى نوآوران. او مظهر نوآورى علمى و تبحّر در فقه و اصول بود. او متدين و متعبد، اما درعين‏حال روشن‏بين و آگاه و بكار گيرنده خرد، با آفاق عظيم در مسائل اعتقادى و عملى بود؛ ديندارى كه به يادآورنده ديندارى‏هاى عصر نبوت يا جلوه‏هايى از عصر معصومين(ع) بود.

از ديگر خصوصيات او شجاعت و دليرى و جان‏نثارى او بود؛ آماده بود كه در آن‏جايى كه او حق مى‏گويد و دنيا باطل مى‏گويد، با آن دنيا مواجه بشود. اين‏كه در يكى از بيانيه‏هاى خود فرمود: «اگر استكبار جهانى، دين ما را تهديد كند، ما هم همه دنياى او را تهديد خواهيم كرد.» راست مى‏گفت؛ مى‏توانست در مقابل دنيايى بايستد؛ همچنان كه آن روزى كه اين فرياد را در سال 1341 در قم بلند كرد، اولِ كار، كسى با او نبود.

بعد هم قضيه تبعيد ايشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كويت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازه اقامت در كشورى ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پيامم را به همه دنيا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كم‏نظير، آن قدرت رهبرى الهى و پيامبرگونه، باز خودش را در اين‏جا نشان داد؛ اين هم بُعد جديدى از ابعاد شخصيت آن بزگوار بود؛ بعد هم كه جريانِ آمدن ايشان به ايران و مواجهه با آن قضايا و تشكيل نظام جمهورى اسلامى بود.

آنچه كه در دوره بعد از تشكيل نظام اسلامى، از ابعاد وجودى امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهم‏تر و عظيم‏تر بود از آنچه كه قبلاً ديده شده بود. در اين دوران، امام - اين شخصيت برجسته و ممتاز - در دو بُعد و دو چهره مشاهده مى‏شود: در دوران حكومت، يك چهره، چهره رهبر و زمامدار است؛ يك چهره، چهره يك زاهد و عارف. تركيب اين دو با هم، از آن كارهايى است كه جز در پيامبران، جز در مثل داود و سليمان، جز در پيامبرى مثل پيامبر خاتم(ص) انسان نمى‏تواند ديگر پيدا بكند.

در چهره يك حاكم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردى هوشيار، با شهامت، با تدبير، با ابتكار و دريادل بود؛ امواج سهمگين در مقابل او چيز كم‏اهميتى محسوب مى‏شدند؛ هيچ حادثه سنگينى نبود كه بتواند او را شكست بدهد؛ او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. همه حوادث تلخ و سختى كه در زمان دهساله رهبرىِ آن بزرگوار پيش آمد - كه خيلى زياد هم بود - امام از همه آنها بزرگتر بود. هيچكدام از اين حوادث - آن جنگ، آن حمله امريكا، آن توطئه‏هاى كودتا، آن ترورهاى عجيب و غريب، آن محاصره اقتصادى، آن كارهاى عظيم و عجيب و غريبى كه دشمنان با شكل‏هاى مختلف مى‏كردند - نمى‏توانست اين مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شكست بكند؛ از همه اين حوادث، قوى‏تر و بزرگتر بود.

در وراى همه اين جلوه‏ها و چهره‏ها، همين انسان، در چهره زندگى شخصى و خصوصى خود، وقتى انسان آن‏جا را نگاه مى‏كند، او را در چهره يك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنيا مى‏بيند. البته منظور، دنياى بد است؛ همان چيزى كه خود او مى‏گفت دنياى بد آن چيزى است كه در درون شماست؛ اين ظواهر طبيعت - زمين و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اينها - دنياى بد نيست؛ اينها نعمتهاى خداست؛ بايد اينها را آباد كرد. دنياى بد، آن خودخواهى، آن افزون‏طلبى، آن احساس تعلقى است كه در درون توست؛ امام از اين دنياى بد به‏كلى منقطع بود.

او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه‏شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردى كه چهره او دشمنان ملت ايران را مى‏ترساند و به خود مى‏لرزاند، آن سد مستحكم و كوه استوار، وقتى كه اين مسائل عاطفى و انسانى پيش مى‏آمد، يك انسان لطيف، يك انسان كامل، يك انسان مهربان بود.

همه اينها را امام از عمل به دين، از پايبندى به دين، از تقوا و از مطيع امر خدا بودن داشت؛ خود او هم بارها اين مضمون را در گونه‏گونه كلمات خود برزبان مى‏آورد و بيان مى‏كرد: هرچه هست، از خداست. او همه چيز را از خدا مى‏دانست؛ هضم در اراده خدا بود؛ حل در حكم الهى بود: انقلاب را خدا پيروز كرد؛ خرمشهر را خدا آزاد كرد؛ دلهاى مردم را خدا جمع كرد. او همه چيز را از منظر الهى مى‏ديد و عامل به احكام بود؛ خداى متعال هم درهاى رحمت را به روى او باز كرد.


تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه

منبع فارس

منصور غفوري معاون سياسي شوراي سياستگذاري ائمه جمعه سراسر كشور