تبیان، دستیار زندگی
عقل یگانه میزان و معیار برای تفکر و علم است؛ عقل موجودی است که جز در برابر حق خضوع نمی‌کند و جز حق از چیز دیگری فرمان نمی‌برد. زیرا تنها چیزی که به عقل اطمینان می‌دهد، یقین است و ظنّی که مورد رضایت وهم و موضوعاختیار خیال است، اطمینان بخش عقل نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دوست تو عقل تو
جوادی آملی

قسمت اول را اینجا ببینید

فهم و درک یک حدیث بسیار بهتر از روایت کردن هزار حدیث است. تفکر در امر خدای متعالی که حضرت رضا(علیه السلام) آن را اصل عبادت و مغز آن خواند، در صورتی محقق می‌شود که آیات انفسی خداوند و نیز دیگر آیات او شناخته شود تا از این طریق امر الهی نیز روشن شود. شمار اندکی از اولیا، خدای والا را به واسطه خود او می‌شناسند، از این جهت برای شناخت او نیازی به آیات انفسی ندارند و غیر او را نیز به واسطه او می‌شناسند. شناخت آنان نسبت به خداوند چنین نیست که او را به واسطه چیز دیگری غیر از او بشناسند. زیرا برای غیر او درخششی که خداوند فاقد آن باشد، وجود ندارد، به گونه‌ای که در پرتو آن درخشش خداوند ظهور یابد.

مهم آن است که مسیر شناخت نفس بهترین راه برای رسیدن به پروردگار است.

چنان‌که حضرت رضا(علیه السلام) می‌فرماید: من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر & أفضل العقل معرفة الإنسان نفسه[1] ؛ کسی که نفس خود را حساب‌رسی کند، سود برد و کسی که از آن غافل گردد، آسیب می‌بیند & عقل برتر آن است که انسان نفس خود را بشناسد. چون شناخت نفس، از جهت ذات و صفات و افعال، به سان نردبانی راه گشا برای شناخت پروردگار است. پس تفکر در امر خداوند از طریق شناخت آیات انفسی، از تفکر در امر او از طریق شناخت امور دیگر بهتر است.

چنان‌که تعبّد به شناخت نفس از تعبدش نسبت به امور دیگر بهتر است.

تنها معیار در شناخت امور همان علم اوّلی ضروری یا علم بدیهی است و آنچه به این علم منتهی شود. این علم بدیهی تنها از طریق عقل شناسایی می‌شود و حس و تجربه یا نقل و روایت در شناخت آن نقش ندارد. بنابراین معرفت حقیقی در گروِ عقل خالصی است که از آشوب جدال و دسیسه خیال پیراسته است. در این خصوص ابن السکیت از حضرت رضا(علیه السلام) پرسد: امروز حجّت خداوند بر خلق چیست؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: العقل؛ یعرف به الصادق علی الله فیصدقه و الکاذب علی الله فیکذّبه؛ عقل است که با آن انسان راستگو شناسایی شده، راستی او گواهی می‌شود و نیز دروغگو شناخته شده، دروغ او گواهی می‌شود. ابن‌السکیت می‌گوید: به خدا سوگند که این پاسخ تمام است[2] زیرا تنها در سایه شناخت خداوند و اسمای حسنای او همچون ربوبیت و هدایت و & می‌توان پیامبر صادق را از مدّعی دروغین پیامبری تمیز داد؛ امّا شناخت خداوند تنها به برکت عقل خالص و پاک و برهان محض است. چون حس، توانایی شناخت خداوند را ندارد. زیرا او موجودی است که دیدگان توان درک او را ندارند، با اینکه او همه دیدگان را می‌بیند و خداوند لطیف و خبیر است.

تفکّر گاهی همراه با ظنّ و وهم است و گاهی به قلّه یقین می‌رسد، ولی در معارف الهی ظنّ پذیرفته نیست. چون به حقیقت نمی‌رساند. زیرا گمان همراه با نادانی است و جهل مانع پیدایش یقین است و در عقاید فقط یقین معتبر است. چون هر عقیده‌ای سرچشمه و مبادی ویژه خود را دارد. اصولی که زمینه تحقق عقیده را فراهم می‌آورند و از تحقق هر چیزی غیر از آن عقیده خاص، جلوگیری می‌کنند.

از این جهت اجبار در ایجاد عقیده کارآیی ندارد و با تعبّد به حوزه ظنّ، نمی‌توان به عقیده‌ای رسید و تنها چیزی که به پیدایش عقیده می‌انجامد، فقط یقینی است که از راه برهان عقلی پدید می‌آید. بنابراین، رسیدن به یقین در گروِ ترازوی خود، یعنی عقل است. از این جهت ترغیب انسانها برای رسیدن به درجهٴ یقین، در حقیقت تشویق آنان به تعقل است. حضرت رضا(علیه السلام) می‌فرمایند: و الیقین فوق التقوی بدرجة، ولم یقسم بین الناس شیء أقلُّ من الیقین[3] ؛ مرتبه یقین یک درجه برتر از تقواست و هیچ چیز میان مردم، کمتر از یقین قسمت نشده است.

راز اندک بودن یقین و اهلش آن است که منطق بیشتر مردم احساس است؛ یعنی حوزه فهم آنها در محدوده امور حسی است و روشن است که حس توان دستیابی و درک غیب و امور غیبی را ندارد؛ چنان‌که انسانهای حس‌مدار توان دریافت معرفت غیبی را ندارند. شاید از همین جهت باشد که حضرت رضا(علیه السلام) می‌فرماید: لم یعط بنوآدم أفضل من الیقین[4] ؛ خداوند چیزی برتر از یقین به فرزندان آدم عطا نکرده است.

پس هر که به مقام یقین رسیده باشد، دلیل روشنی از پروردگار خویش در دست دارد. اهل یقین نعمتی دارند که بزرگ‌تر از آن، نعمت دیگری نیست. چنان‌که کسی که از یقین بهره‌ای ندارد، در گمراهی و هلاکت و شک به سر می‌برد. از این جهت تا زمانی که در امر خدای متعالی تفکر نکرده و به یقین نرسد هر چیزی ممکن است او را از یاد خدای متعالی باز دارد. از این رو حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ کشی که دربارهٴ گمراهان فرومایه از ایشان پرسید، چنین فرمود: من کان له شیء یلهیه عن الله[5] ؛هر که چیزی دارد که او را از یاد خداوند غافل می‌سازد.

از آنچه گذشت روشن می‌گردد:

۱ . هدف آفرینش انسان همان تفکر در امر خدای والاست و انسان متفکر کسی است که به هدف خلقت خود دست یافته است؛ امّا کسی که از تفکر دربارهٴ خداوند بزرگ رو گرداند، فقط زندگی دنیوی را می‌خواهد و نهایت هدف او از علم، همین زندگی دنیایی است. او همان انسان باطل و بیهوده‌ای است که از سرنوشت اصلی خود بریده، از رسیدن به هدف نهایی خود محروم مانده است.

۲ . غایت نهایی تفکر همان علم به خداوند و اسمای حسنای اوست ـ علمی که گمشده مؤمن است ـ و این غایت همان است که انسان آن را می‌جوید؛ امّا اگر کسی این طریق علمی برای رسیدن به این غایت را نجوید و به این علم (علم به خداوند و اسمای او) رو نیاورد و به آن دست پیدا نکند و به این علم خرسند نباشد، نباید از زمرهٴ مؤمنان باشد.

۳ . عقل یگانه میزان و معیار برای تفکر و علم است؛ عقل موجودی است که جز در برابر حق خضوع نمی‌کند و جز حق از چیز دیگری فرمان نمی‌برد. زیرا تنها چیزی که به عقل اطمینان می‌دهد، یقین است و ظنّی که مورد رضایت وهم و موضوعاختیار خیال است، اطمینان بخش عقل نیست.

با استفاده از همه این مطالب راز فرمایش حضرت رضا(علیه السلام) آشکار می‌گردد که به نقل از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: صدیق کل امرء عقله و عدوّه جهله[6] ؛ دوست هر کسی عقل اوست و دشمنش جهل او.

همچنین راز سخن حضرت رضا(علیه السلام) دربارهٴ این فرمودهٴ خدای متعالی: ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[7] که فرمود: یعنیأعمیٰ عن الحقایق الموجودة[8] ؛ مراد آن است که هر کس به حقایق این جهان نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا حاضر می‌شود.

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه


منتظر مقالات ،انتقادها و پیشنهاد های شما هسیم hozeh@tebyan.net


پاورقی: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* فلسفه الهی از منظر امام رضا علیه السلام، صفحات ۱۹-۳۴

1 . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳۰۲ و ۳۰۴/

2 . کافی، ج ۱، ص ۲۵، کتاب عقل و جهل، ح ۲۰/

3 . مسند امام رضا(علیه السلام) ج ۱، ص ۲۵۸/

4 . همان، ص ۲۸۴/

5 . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۲۸۵/

6 . مسنده امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳/

7 . سورهٴ اسراء، آیهٴ ۷۲/

8 . توحید صدوق، ص ۴۳۸/