تبیان، دستیار زندگی
مهم ترین پرسش های نشست: دستاورد روش شناسی پژوهش در اصول برای علوم انسانی و تأثیر مبانی اصولی بر این علوم چیست؟ تناسب کدام نظریه ها و مکاتب اصولی با علوم انسانی و تأثیر کدام ابواب و مسائل اصول بر این علوم بیشتر است؟ آیا نیاز به تأسیس اصول جدیدی داریم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ظرفیت‌شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (٩)

گزارش کامل نشست دوم-٢

مجمع عالی حکمت اسلامی

استاد اعرافی: اولاً، علم اصول نیازمند بازسازی است و البته زمینه‌های این بازسازی در علم اصولِ موجود، وجود دارد و دوم اینکه، چه با نگاه ارزشی، مطلوب و اسلامی به علوم انسانی نگاه کنیم و چه علوم انسانی موجود را در نظر بگیریم، اصول ما می‌تواند نقش ایفا کند

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

مقصود از علوم انسانی

استاد اعرافی:

نکته چهارم این است که در محور دوم نیز باید نگاهی به علوم انسانی داشته باشیم و مشخص کنیم که مقصود ما در این حوزه چیست. برای پیشبردِ بحث، پیشنهاد من این است که هنگامی که قصد پاسخ به این سوال را داریم که اصول در حوزه علوم انسانی چه نقشی ایفا می‌کند، علوم انسانی را به دو محور تقسیم کنیم:

اول اینکه علوم انسانی مطلوب و اسلامی را در نظر بگیریم و سوال کنیم که نقش علم اصول در علوم انسانی اسلامی و مطلوب چیست؟

دوم اینکه کار به این نکته نداریم که علوم انسانی، اسلامی و مطلوب شود، و نظر ما به علوم انسانی موجود است، با همه تنوع رشته‌ای و دیسیپلینی که دارد و تنوع روش‌شناختی که در دوره جدید پیدا کرده است. علم اصول ما به عنوان روش‌شناسی متکامل و غنی که مغزهای بزرگی صرف آن شده است، آیا می‌تواند در حوزه علوم انسانی که در دانشگاه‌های غرب تدریس می‌شود، نقشی ایفا کند؟ آیا می‌توان این ذخیره حوزه را به شکل عام و فراتر از نگاه اسلامی، بازسازی و عرضه کرد؟

به نظر من پاسخ این دو محور، بسیار جدی است و علم اصول، هم درخصوص علوم انسانی مطلوب و هم درخصوص علوم انسانی موجود، می‌تواند نقش برجسته‌ای ایفا کند.

بنابراین، اولاً، علم اصول نیازمند بازسازی است و البته زمینه‌های این بازسازی در علم اصولِ موجود، وجود دارد و دوم اینکه، چه با نگاه ارزشی، مطلوب و اسلامی به علوم انسانی نگاه کنیم و چه علوم انسانی موجود را در نظر بگیریم، اصول ما می‌تواند نقش ایفا کند.

کارکردهای عقل در حوزه دین و شریعت

دکتر شیروانی:

من فکر می‌کنم برای اینکه بحث ملموس‌تر و عینی‌تر شود بهتر است به حوزه خاصی از اصول توجه داشته باشیم؛ مثل حجیت عقل. در بحث حجیت عقل که یکی از مباحث مهم اصول است. دیدگاه رایجی وجود دارد و دیدگاه‌های دیگری نیز وجود دارد و از جمله دیدگاهی است که توسط حضرت آیت الله جوادی آملی مطرح شده که با دیدگاه معروف و مشهور تفاوت زیادی دارد. ایشان دایره حجیت عقل را توسعه می‌دهند و معتقدند که دین منابع نقلی و عقلی دارد. عقل نیز با مفهوم واسعش اگر با روش صحیح به گزاره‌هایی برسد، می‌توان آن گزاره را به دین نسبت داد و گفت که نظر اسلام در این مورد، این است. این بحث، اصولی است و می‌تواند تأثیر زیادی در حوزه‌های مختلف علوم انسانی اسلامی داشته باشد؛ مثلاً در تأسیس روان‌شناسی اسلامی می‌تواند بسیار موثر باشد. سوال من این است که شما این مبنا را چقدر می‌پذیرید؟ و سوال دیگر اینکه این مبنا چگونه می‌تواند در علوم انسانی اسلامی که درصدد تأسیس و تدوین آن هستیم تأثیرگذار باشد؟ در جلسه گذشته استاد رشاد فرمودند که بعضی از بزرگان در علم اصول اعتقاد دارند که حتی گزاره‌هایی مثل «العدل حسن» و «الظلم قبیح» کبرای بدون صغرا است، یعنی در فقهِ موجود، موارد کمی هست که با استناد به مستقلات عقلیه به نتیجه رسیده باشیم.

مسأله حجیت عقل و به تعبیر دقیق‌تر، کارکردهای عقل در حوزه دین و شریعت در طول تاریخ، فرازونشیب بسیاری را طی کرده است

استاد رشاد:

مسأله حجیت عقل و به تعبیر دقیق‌تر، کارکردهای عقل در حوزه دین و شریعت در طول تاریخ، فرازونشیب بسیاری را طی کرده است. در دوره محدث ـ فقیهان - قدس سرهم - مباحث عقل، سهم قابل توجهی در استباط شریعت و تولید فروع فقهیه نداشت؛ شیخ مفید - رحمه الله - کارکرد ابزاری و غیراستقلالی وبه تعبیر دیگر، استنطاقی و تفسیری عقل را مطرح کرد و عقل را به عنوان وسیله فهم نقل پذیرفت. شیخ الطائفه - رحمه الله - بعد از هجرت به نجف و تأسیس حوزه کهن و پربرکت نجف ، قدم را فراتر نهاد و از فقه حدیثی وآثاری مانند «تهذیب» عبور کرد و فقه استدلالی شیعه را در قالب «مبسوط» تأسیس کرد. در این دستگاه فقهی، عقل جایگاه برتر و شایسته‌تری احراز کرد. ابن ادریس صاحب سرائر - رحمه الله - گامی فراتر رفت و فرمود: در حالت فقدان دلیل نقلی می‌توان به عقل به عنوان دلیل و منبع مستقل تمسک کرد. محقق حلی - رحمه الله -، عقل را در عرض منابع دیگر مانند کتاب و سنت ـ والبته چنانکه رویه فقهای کنونی نیز می‌باشد ـ در رتبه‌ای متأخرتر از آن دو منبع، به عنوان دلیل ومنبع فقه قلمداد کرد. محقق اردبیلی - رحمه الله - و هم‌مشربان ایشان نقش عقل در فقه را بسیار برجسته‌تر ساختند تا جایی که گفتند: از جمله عوامل و زمینه‌های ظهور اخباری‌گری ـ که جریان تفریط در سهم و نقش عقل در استنباط قلمداد می‌شود ـ افراط بزرگانی چون آن بزرگوار دانسته‌اند! بعد از دوره‌ای پرچالش و دوقرن نزاع حاد اخباری‌گری و اصولی‌گری و رو به افول نهادن اخباری‌گریِ خردستیز، با پیدایش متأخرین و نوابغ اصول، این دانش ساختار منسجم‌تر و عقلانی‌تری یافت تا جایی که اصولیان برجسته و تأسیس‌گری مانند شیخ اعظم - رحمه الله - مباحث اصل عملیه را با سیاق و ساختاری معرفت‌شناسانه طرح و تبیین کردند. عقل‌گراییِ اصولی، صورت فلسفی به خود گرفت و برخی خواستند که مباحث فقهی را که از سنخ اعتباریات هستند با مداقه‌های فلسفی رفع کنند که احساس می‌شود این رویه کم کم سبب ظهور و بازگشت نوعی اخباری‌گری جدید؛ اما مکتوم می‌شود. خطر این روند، امروز در حوزه جدی شده است و باید برای رفع آن، چاره‌ای اندیشید. در این نمی‌توان تردید کرد که علم اصول فقه، دانشی عقلایی است نه تماماً عقلی؛ تنزل شأن و هویتِ آن از این حد، مایه زوال آن خواهد شد، چنان‌که الحاق آن به علوم عقلی نیز موجب آسیب‌دیدگی فقه خواهد شد. من این فرآ یند و سیر تاریخی را عرض کردم تا نظر حضار محترم را به فرازونشیب‌های تاریخی بحث عقل در اصول استنباط جلب کنم. اگر بنا بر طرح تفصیلی این بحث در این جلسه باشد من زوایای بیشتری از آن را خواهم گشود.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان