تبیان، دستیار زندگی
پرسش های این نشست در سه محور اساسی است: تأثیر مبانی و مبادی اصول الفقه در علوم انسانی برای تأسیس مجدد، نگاهی به روش شناسی علم اصول و تأثیر آن در مباحث علوم انسانی، محورهای بعدی درباره محتوا، یعنی نظریه ها، مسائل، ابواب و بخش های مختلف علم اصول الفقه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ظرفیت‌شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (4)

گزارش کامل نشست علمی

نشست علمی ظرفیت شناسی اصول فقه

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

دکتر آذربایجانی:

آقای رشاد، محل نزاع را خیلی خوب تقریر کردند. ایشان سال‌های زیادی در کارهای اجرایی و مدیریتی علوم انسانی بوده‌اند و تجارت علمی‌شان و هم اینکه در بحث‌های آموزشی و پژوهشی هم در منطق فهم دین و بحث‌های دیگری هم که داشتند مغتنم و قابل است.

نگاه این مجموعه به اصول، نگاه پسینی است و می‌خواهیم همین اصول فقه موجود را در نظر بگیریم؛ البته نه آن نگاه مضیقی که در خصوص کارکرد عقل لحاظ می‌شود و بعضی از بزرگان ما در گذشته داشتند، باید مقداری نگاه حداکثر را لحاظ کنیم.

در علوم انسانی هم اگرچه نگاه‌مان، پیشینی و بایسته و شایسته است، ولی می‌خواهیم مقداری ناظر به نقد علوم انسانی موجود و فعلی هم باشد.

و اینکه فرمودند: کدام یک از علوم انسانی منظور است؟ منظور آن چیزی هست که امروزه به آن علوم اجتماعی (Social sciences) - یعنی علومی که دقیقاً ناظر به پدیده‌های خارجی است - می‌گویند؛ مثل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، مدیریت، اقتصاد، علوم سیاسی و در رده بعدی که این‌ها می‌تواند نقل محور یا متن محور باشد، بحث‌های زبان‌شناسی، تاریخ، حقوق و در مرحله عالی‌تر، بحث فلسفه مطرح می‌شود.

قدرمتیقن و محل جدی مباحث، علوم اجتماعی است که امروزه هم دغدغه‌ای برای بزرگان ما شده است که از غرب ترجمه می‌شود و در دانشگاه‌های ما آموزش و تدریس می‌شود و ممکن است انحرافات و یا کجروی‌هایی را ایجاد کند.

و اینکه کدام لایه از علوم انسانی مقصود است؟ محور اصلی ما بیشتر بخش‌های توصیفی آن است اگرچه امروزه ثابت شده که علوم انسانی بر خلاف ادعایی که عده‌ای در فلسفه علم کرده‌اند کارشان فقط توصیف و تبیین نیست؛ بلکه همان طورکه به حق اشاره کردند مباحث تجویزی و توصیه‌ای هم در علوم انسانی هست. بخشی از اصول الفقه در بخش‌های تجویزی و توصیه‌ای کارآیی دارد؛ ولی آیا در بخش‌های توصیفی و تبیینی هم کارآمد است؟

در خدمت حضرت استاد فیاضی هستیم:

علم اصول فقه برای کسی که بخواهد در علوم انسانی با دیدگاه اسلامی تحقیق کند و نظر بدهد یا به فرمایش دکتر آذربایجانی، افکار اجانب را نقد کند و دیدگاه اسلام را در مسائل علوم انسانی ارائه کند باید در مباحثی از اصول که عرض شد مجتهد باشد

کاربرد قضایای توصیه ای و توصیفی در تولید علوم انسانی

استاد فیاضی:

در ادامه فرمایشات حضرت آیت الله رشاد با یک بیان دیگر عرض می‌کنم که وقتی به قرآن و روایات مراجعه می‌کنیم قرآن و روایات، منحصر نیستند در آنچه که فقه ما به آن می‌پردازد. حداکثر پانصد آیه از قرآن درباره احکام فقهی است و آیات بسیاری درباره شناخت انسان است و مطالبی که علوم انسانی به آن‌ها نیاز دارند. و مبسوط‌تر از این، روایات ما است. از طرفی دیگر، علم اصول فقه در کل به سه بخش تقسیم می‌شود:

یک بخش، در فهم کتاب و سنت نقشی ندارد؛ مانند مباحث مقدماتی علم اصول فقه که در حقیقت فلسفه علم اصول فقه است. موضوع علم اصول در استنباط، یعنی در فهمِ حتی همان احکام فقهی که ما در کتاب و سنت داریم، نقشی ندارد. یا [اینکه] تعریف علم اصول چیست.

بخشی از علم اصول نیز برای فقیه یا بعضی از علوم انسانی کاربرد دارد همان طورکه حضرت آیت الله رشاد اشاره فرمودند مثل اصول عملیه یا اوامر و نواهی در علم فقه، فقه مصطلح یعنی همین علمی که احکام شرعی را بیان می‌کند، کارآیی دارد.

بخشی از علم اصول نیز برای هر کسی که بخواهد از قرآن و روایات استفاده کند ضرورت دارد؛ مثل مباحث عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، مباحث حجیت ظهور، حجیت خبر واحد و مباحث تعادل و تراجیح.

هر کس بخواهد از قرآن و روایات استفاده کند همان‌طورکه باید ادبیات عرب و منطق بداند باید به بخش‌هایی از علم اصول مسلط باشد و اگر بخواهد مجتهدانه از قرآن و روایات استفاده کند باید اول مجتهد در این علوم مقدماتی باشد که عمده‌اش علم اصول فقه است.

وقتی به این مسأله دقت کنیم متوجه می‌شویم که علم اصول فقه برای کسی که بخواهد در علوم انسانی با دیدگاه اسلامی تحقیق کند و نظر بدهد یا به فرمایش دکتر آذربایجانی، افکار اجانب را نقد کند و دیدگاه اسلام را در مسائل علوم انسانی ارائه کند باید در مباحثی از اصول که عرض شد مجتهد باشد. آیا ظهور فقط در احکام حجت است؟ یا ظواهر کتاب و سنت در تمام آنچه که کتاب و سنت به آن پرداخته حجت است؟ آیا روایات ما که بیشتر خبر واحدند، اگر سندش معتبر بود فقط در احکام فقهی حجت است یا در همه آنچه که رسول اکرم – صلی الله علیه و آله وسلم - و معصومان به آن‌ها پرداخته‌اند حجت است؟

این‌ها بحث‌هایی است که اصول باید به آن‌ها پاسخ دهد.

تفکری که خیلی از قدما و معاصران ما معتقدند که خبر واحد فقط در احکام حجت است به این دلیل است که حجیت خبر واحد، حجیت شرعی جعلی است و ذاتی نیست؛ زیرا ظن است و شارع مقدس که جعل حجیت کرده باید ثمره‌ای داشته باشد و این ثمره مخصوص احکام فقهی است که می‌خواهد تنجیز و تعذیر را فراهم کند و بگوید که اگر این حکمی که از آیه یا روایت اخذ کردی مطابق با واقع بود که سخنی نیست و اگر هم نبود معذور هستید. اما در جاهای دیگر خبر واحد حجت نیست. اگرچه حجیت ظهور چیزی است که عقلاء بر آن اتفاق دارند؛ ولی تا شارع مقدس این سیره عقلاء را امضا نفرموده باشد، این سیره ارزشی ندارد. خودِ سیره عقلاء یکی از ادله شرعی نیست. ادله شرعی، کتاب، سنت و عقل است، اجماع نیز به کتاب و سنت برمی‌گردد. اگر شارع مقدس، سیره عقلاء را در اخذ به ظهورات حجت کند، باید اثر شرعی داشته باشد که دوباره همان مطلب که درباره خبر واحد گفته شد پیش می‌آید.

نظر دیگری هست که می‌گوید: اخذ به همه آنچه که در کتاب و سنت آمده است (عملی و اعتقادی) لازم است. اعتقاد هم اثری عملی جوانحی است.

من می‌خواهم بفهمم واقع چیست و به آن معتقد شوم. می‌خواهم معتقد باشم به اینکه سوال شب اول قبری هست یا نیست.

اعتقاد هم، اثری عملی است. عمل که منحصر به عمل جوارحی نیست. عمل جوانحی هم عمل است. وقتی که من براین اساس وارد شدم که هرچه در کتاب و سنت هست می‌خواهم بفهمم و به عنوان اینکه واقعیاتی است که خداوند متعال و خلفای الهی، آن‌ها را بیان کرده‌اند، به آن‌ها معتقد شوم با توجه به این نکته که عقل بشر محدود است. عقل یکی از ابعاد وجودی نفس انسان است که حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد. همان‌طورکه نفس انسان محدود است، عقلش هم محدود است. بنابراین نمی‌تواند همه حقایق عالم را بفهمد، بر همین اساس هم فلاسفه بر ضرورت نبوت استدلال کرده‌اند.

گفته‌اند: خدای متعال که حکیم است و انسان را برای هدفی آفریده است با توجه به اینکه در او چیزی نگذاشته که تمام آنچه را که خیر و سعادت او و تمام آنچه که شر و شقاوت او در آن است بفهمد؛ پس باید کسی را بفرستد که مکمل عقل باشد. که «ان لله علی الناس حجتین؛ حجة ظاهرة و حجة باطنة» .

اگر کسی در حجیت ظهورات در غیر احکام بخواهد شبهه کند، معنایش این است که اگر امام صادق - علیه السلام - هم بدون واسطه به خود من گفت مثلاً به خود زراره گفت: سوال شب اول قبری هست، حجت نیست؛ چون این ظهور است

اگر عقل بشر، محدودیت دارد حتی در مسائل فلسفی؛ چون فلسفه یعنی هستی‌شناسی؛ ولی آیا فلسفه می‌تواند تمام آنچه را که مربوط به هستی است بفهمد؟ خیر. ابن سینا وقتی به معاد جسمانی می‌رسد می‌گوید که عقل از فهم آن ناتوان است و باید سراغ وحی برویم. وقتی می‌خواهید از وحی استفاده کنید، علم اصول را لازم دارید که آیا ظواهر وحی در غیر احکام و در کشف حقایق عالم حجت است؟ من در اینجا می‌خواهم بفهمم این که آیا یک عالَم دیگری هست یا نیست و آن عالم که هست، در آن، این بدن مادی عنصری می‌آید یا نمی‌آید؟ می‌خواهم بفهمم.

دلیل حجیت خبر واحد، بناء عقلاء است. که وقتی شخص، ثقه و یا خبر، موثوق‌الصدور است، عقلاء بر آن اعتماد می‌کنند و شارع مقدس هم همین سیره عقلاییه را تأیید فرموده است.

و این اختصاص به احکام نداشته است. یعنی چنین نبوده که اگر زراره از امام صادق – علیه السلام - درباره احکام فقهی، روایتی را برای محمد بن مسلم نقل می‌کرد، او قبول می‌کرد؛ ولی اگر چیزی درباره غیر احکام فرموده بود و زراره برای محمد بن مسلم نقل می‌کرد، وی می‌گفت که حجت نیست.

اگر کسی در حجیت ظهورات در غیر احکام بخواهد شبهه کند، معنایش این است که اگر امام صادق - علیه السلام - هم بدون واسطه به خود من گفت مثلاً به خود زراره گفت: سوال شب اول قبری هست، حجت نیست؛ چون این ظهور است. حضرت که علم شهودی در او ایجاد نمی‌کند، بیان می کند. این بیانِ او هم یک ظاهر است، ظهور هم حجت نیست. آیا این حرفِ خنده‌داری نیست؟

سرّش این است که ظهورات که از نظر عقلاء حجت بوده، شارع مقدس همین ظهورات را به همان وسعتش تأیید فرموده و وقتی به وسعتش تأیید فرمود بنابراین شما در تمام مسائلی که کتاب و سنت به آن‌ها پرداخته، می‌توانید ظهور را اخذ کنید. و در تمام مسائلی که روایات ما به آن پرداخته، می‌توانید روایات را اخذ کنید؛ البته با همان معیارهایی که هر فقیهی مراعات می‌کند.

آنجا که شما می‌خواهید در احکام به خبر واحد یا ظهور اخذ کنید به هر روایت ضعیفی که تمسک نمی‌کنید. می‌گویید این روایت باید سند معتبر داشته باشد، روات آن شناخته شده باشند، تحرزشان از کذب احراز شده باشد، همین کار در بقیه هم هست. لذا به نظر می‌آید که هر کس در هر علمی از علوم انسانی بخواهد وارد شود، اگر بخواهد با دیدگاه اسلامی نظر بدهد و نظر اسلام را در آن علوم بدست بیاورد باید علم اصول فقه را مجتهدانه بداند؛ یعنی در مسائل علم اصول صاحب نظر باشد. بتواند آرایی را که برای این کار سد ایجاد می‌کنند، رد کند. برای رجوع به آیات و روایات در کشف واقعیات عالم، آنچه به انسان مربوط است و مسائلی که در علوم انسانی مطرح است، راه را باز کند و بعد به آیات و روایات مراجعه کند، همان طورکه یک فقیه برای مسائل خودش مراجعه می‌کند.

در این بخش، هم مسائل توصیفی و هم مسائل توصیه‌ای و تجویزی بیان می‌شود. به‌ویژه با توجه به اینکه معتقدیم که همه مسائل تجویزی و توصیه‌ای بر مصالح و مفاسد واقعیه‌ای مبتنی است که همه آن‌ها به مسائل توصیفی برمی‌گردند. از طرف دیگر معتقدیم که اگر در جایی مناط قطعی حکمی را کشف کردیم، وجود آن حکم را کشف کرده‌ایم و می‌توانیم به آن حکم اگرچه در کتاب و سنت نیامده باشد ملتزم شویم.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان