این عملیات در روز انجام شد
از آنجا به پاوه رفت و در زمره یاران «حاج همت» قرار گرفت و با ایشان عازم جبهههای جنوب شد. اسماعیل در طول این سالها سه مرتبه مجروح شد. او برای مدتی در پادگان دوکوهه مأمور تشکیل گردان «انصار الرسول» شد و همراه گردان انصار در چند عملیات شرکت کرد. پس از آن اسماعیل به همراه تنی چند از دوستان برای کمک به مردم بیدفاع لبنان به آن کشور رفت. پس از بازگشت از لبنان حاج همت، اسماعیل را به عنوان جانشین تیپ محمد رسولالله (ص) معرفی کرد. در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی، اسماعیل راهی کردستان شد و همراه حاج احمد متوسلیان و حاج ابراهیم همت در پاکسازی شهرهای کردستان از لوث ضدانقلاب شرکت کرد و در محور پاوه و مریوان حماسه آفرید. او که عنصری انقلابی و متعهد بود، پرشور و جدی، در جبهههای گوناگون، به جنگ و دفاع پرداخت و تا لحظه شهادت، منشأ اثر زیادی شد. او در عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس با عنوان فرمانده گردان انصار، با توانمندی و مدیریت نظامی، نیروهای تحت امرش را هدایت و نقش تعیین کنندهای در این دو عملیات ایفا کرد. اسماعیل بدون لحظهای استراحت در آن عملیاتها درخشید و در عملیات بیتالمقدس بود که به شدت از ناحیه صورت و سر زخمی شد. اسماعیل قهرمانی همزمان با عملیات رمضان و در طلیعه عید فطر، ساعت 8 صبح، در اطراف پاسگاه زید، وقتی مشغول هدایت نیروهای محور عملیاتی بود، به فوز عظیم شهادت نایل آمد اما پیکر مطهرش هیچگاه به دست خانوادهاش نرسید.
عملیات به روایت شهید قهرمانی
آنچه در زیر میخوانید، بخشی از عملیات پارتیزانی «روح الله» در تیرماه سال 60 در منطقه غرب، به روایت سردار شهید لشکر 27 محمد رسول ا (ص) است. تلاش عوامل ضدانقلاب در مناطق کردنشین سبب امنیت مرزهای عراق شده بود اما پس از آن که قوای ایرانی، نیروهای ضدانقلاب را به سوی مرز عقب راندند و امکان دسترسی آنان به مرز میسر شد، ارتش عراق تجاوز زمینی را در آن جبهه آغاز کرد و در زمستان 1359 حاشیه مرزی از نوسود تا مریوان را به اشغال درآورد. در پاسخ به این حرکت دشمن، طی دوره کسب اعتماد به نفس، در تیر ماه 1360عملیات روح الله به اجرا درآمد و شرق نوسود آزاد شد. در دوران آزادسازی نیز یک عملیات در این منطقه با فرماندهی مشترک سپاه و ارتش در دو محور مریوان و پاوه انجام شد که رزمندگان خودی به اکثر اهداف دست یافتند.
«از تابستان 59 تا تابستان سال 60، بیشتر درگیریهای ایذایی با ضدانقلاب داشتیم. سرانجام در دهم تیرماه سال 60 عملیات بسیار گسترده پارتیزانی را با نام» عملیات روح الله برای انهدام پایگاههای ضدانقلاب و آزادسازی شهر مرزی نوسود آغاز کردیم. در این حمله، فرماندهی عملیات را ناصر کاظمی و ابراهیم همت بر عهده داشتند و من هم به عنوان مسئول محور عملیات فعالیت داشتم. در تاریخ یازدهم تیرماه سال 60 یعنی 4 روز پس از شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یارانش، در یک شب ظلمانی در ارتفاع 2200 متری، آن هم درحالیکه تمام منطقه مینگذاری شده بود، عملیات شروع شد. شب قبل از حمله، عزیزان اعزامی از خمین، اراک و سایر مناطق تا ساعت دو نیمه شب، عزاداری و گریه و تضرع و التماس به درگاه خدا داشتند. شب یکی از برادران اهل خمین، امام خمینی را در خواب دیده بود که از پشت به شانههایش زده و میگوید: «چرا معطلید؟ حرکت کنید، مهدی (عج) با شماست.» صبح حال عجیبی به بچهها دست داد به طوری که میگفتند: «میخواهیم روز این عملیات را انجام دهیم.» هرچه میگفتیم دشمن در بالای ارتفاعات است، شما چطور میخواهید وارد میدان مین شوید؟ میگفتند: «نه به ما گفتهاند که مهدی (عج) با ماست.» به هر صورتی که بود، فرماندهان، برادران رزمنده را راضی کردند تا عملیات را در شب شروع کنند. عملیات از ساعت 9 شب شروع شد و در ساعت 3 و نیم صبح، نیروهای ما به نزدیکی سنگرهای دشمن رسیدند. پس از آن، نیروهای رزمنده با یک هجوم دیگر خودشان را به 150 متری دشمن رساندند. به محض روشنایی هوا، عملیات شروع شد و به خواست خدا تا ساعت 10 صبح تمامی ارتفاعات مورد نظر سقوط کرد. در آن لحظات برادران پاسدار با طنین الله اکبر، آنچنان وحشتی در دل دشمن ایجاد کرده بودند که نزدیک به 200 نفر از مزدوران بعث یکجا اسیر شدند. در آنجا برادر همت از یکی از افسران عراقی پرسید: «فکر کردید ما با چه نیرویی به شما حمله کردیم؟»
گفت: «دو گردان.»
برادر همت گفت: «نه، خیلی کمتر بود. ما با فلان قدر نیرو حمله کردیم.»
آن افسر عراقی گفت: «مرا مسخره میکنید؟»
برادر همت شروع کرد به قسم خوردن و آیه خواندن. افسر عراقی وقتی قسم خوردن برادر همت را دید، باورش شد و شروع کرد به گریه کردن. بعد گفت: «وقتی شما حمله کردید، گویی تمامی کوهها الله اکبر میگفتند. اگر ما میدانستیم تا این حد تعداد شما کم است، میتوانستیم همه شما را دستگیر کنیم.»
در این عملیات مصداق آیات قرآن که 10 مۆمن در مقابل 100 نفر دشمن و صد نفر در مقابل هزار نفر دشمن برتری جنگی دارند، به عینه ثابت شد. در آن شرایط، برادرانمان از یک سو به دلیل سختی عملیات و از سوی دیگر پیروزی آن هم با کمترین تلفات، به حدی متأثر شدند که همه گریه میکردند. در به دست آوردن این پیروزی برادران هوانیروز، نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران و پاسداران بومی منطقه نقش بزرگی داشتند که طی آن ارتفاعات «شمشی» و بلندیهای اطراف آن آزاد شد. پیروزی دلچسبی بود، نمیخواستیم به دشمن فرصت تجدید قوا بدهیم، به همین خاطر شب هفدهم تیر ماه، مجدداً حمله را ادامه دادیم که نتیجهاش آزادسازی شهر مرزی نوسود و روستاهای اطراف آن بود. اسماعیل در مرحله سوم عملیات رمضان به دست گردان انصار مسئولیت محور را بر عهده داشت.
آنچه که باعث شد بچهها برای اجرای آخرین مرحله عملیات آماده شوند سخنرانی پر شور قهرمانی پیش از حرکت بود، با حالتی که داشت چنان اشکی از بچهها گرفت که همه آماده عملیات شدند. خودش هم با دل سوزان و چشمهای اشکبار دست به دامان ائمه (ع) شد و از آنان مدد خواست. قهرمانی در بین رزمندگان ایستاد گفت: پیروزی در سایه سختی به دست میآید، مبادا ناامید شوید! اگر قرار است شهید شویم آن قدر از آنان میکشیم تا درس عبرتی برای متجاوزان باشد. میخواهیم کاری کنیم که تاریخ جنگ عاشورایی ما را برای نسلهای بعد بازگو کند.
آنان باید بدانند که نسل خمینی (ره) نسلی از جنس آذرخش است صحرای شب گرفته شلمچه نیز گواه این حماسه خواهد بود. وقتی حرفهایش را زد سوار بر موتور چون شهابی زودگذر در میان گرد و غبار محو شد و رفت و دیگر کسی او را ندید فقط ستارههای آسمان شاهد آخرین لحظههای زندگی دنیایی اسماعیل بودند. او در حالی که سوار موتور بود در تاریخ 30/4/1361 در سن 21 سالگی در اطراف پاسگاه زید در آغوش خاک شلمچه، جای پای امام رضا (ع) آرام گرفت. پیکر پاک او همان جا ماند تا برای همیشه خون سرخش حافظ مرزهای ایران اسلامی باشد.
فرآوری: سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: خبرگزاری مهر - خراسان نیوز