تبیان، دستیار زندگی
علیرضا یکی از رزمندگان گردان بلال از نوشته است: عملیات والفجر 10 را پشت سر گذاشته بودیم و ما در منطقه آزاد شده و عقبه لشکر در روستای گچینه عراق بودم. منطقه در دامنه غربی ارتفاعات زاگراس بود و در بهار و تابستان بسیار خوش آب و هوا و سرسبز بود به گونه ای ک
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

افطار با گاز شیمیایی


علیرضا یکی از رزمندگان گردان بلال از نوشته است: عملیات والفجر 10 را پشت سر گذاشته بودیم و ما در منطقه آزاد شده و عقبه لشکر در روستای گچینه عراق بودم. منطقه در دامنه غربی ارتفاعات زاگراس بود و در بهار و تابستان بسیار خوش آب و هوا و سرسبز بود به گونه ای که برای مثال ملخ هایی به اندازه گنجشک داشت.

افطار عید با گاز شیمیایی

دانشجو رشته مهندسی مخابرات دانشگاه تهران بودم که تهران برای اولین بار هدف موشک های ارتقاء یافته صدام قرار گرفت . موشک ها از سر جنگی بسیار کوچکی برخوردار بودند و قدرت انفجاری و صدای کمی داشتند. در ضمن قدرت تخریب آنها در مقایسه با موشک هایی که به دزفول اصابت می کرد بسیار ناچیز بود. بگونه ای که مردم تهران از بمباران هوایی بیشتر از موشک ها می ترسیدند.

برد موشک ها به گونه ای بود که وقتی به آسمان تهران می رسیدند دیگر مانند یک هواپیما بودند که سوخت آن تمام شده و در حال سقوط کردن بود و بی تعادل به این طرف و آن طرف می رفتند . خلاصه طولی نکشید که دانشگاههای تهران تعطیل شد. تصمیم گرفتم که به جبهه اعزام شوم . وارد لشکر 7 که شدم مرا به گردان مخابرات واحد ارتباطات معرفی کردند و بی سیم چی لشکر شدم.

شب عید فطر رئیس ستاد لشکر مرا خواست و دستور داد که به تمام واحد ها اطلاع دهم که فردا سحر در محل تبلیغات لشکر جهت اقامه نماز عید فطر جمع شوند . من هم به کلیه واحد ها ابلاغ کردم. واحد تبلیغات در دره ای واقع بود که دور آن را ارتفاعات محاصره کرده بود . خودم هم سحرگاه و قبل از طلوع آفتاب در محل بودم.

نماز عید که تمام شد. امامِ نماز پشت تریبون رفت و در حال گفتن این جمله بود: «نماز عید فطر دو خطبه مستحبی دارد» که من دو جنگنده عراقی را دیدم که از دور مستقیم به سمت دره ما و جمعیت می آمدند. من توجه نفر بغل دستی خود را به آن دو جنگنده جلب کردم. وقتی دیدیم که تا آن لحظه جنگنده ها بمب های خود را رها نکرده اند!. بیم آن را دادم که با دیدن جمعیت ما، بمب ها را روی جمعیت هدف گیری کنند. با در دست گرفتن پوتین هایمان محل را ترک کردیم. ولی جمعیت هنوز متوجه خطر نشده بود.

افطار عید با گاز شیمیایی

ما از یکی از ارتفاعات تا نیمه بالا رفتیم که یکی از فرماندهان پشت تریبون قرار گرفت و فرمان «یگان ها به سمت واحد های خود» را صادر کرد. از بالا می دیدیم که جمعیت مثل یک گل باز می شود و هر کس به طرفی پراکنده شد. رزمندگان گردان های مختلف از جمله گردان های بلال و گردان مالک‏اشتر شوشتر و غیره در جمعیت وجود داشت.

جنگنده ها در حال بمباران شیمیایی شهرهای خرمال، حلبچه و منطقه بودند و برای فرار از دفاع موشکی خودی به دره ما می آمدند تا آنجا دور زده و به سمت عراق باز گردند. اکثر جنگنده های عراقی که تعداد آنها زیاد بود به دره مقر ما سر می زدند.

طولی نکشید که بالاخره دو جنگنده عراقی شیرجه زدند و روی ارتفاعی که ما تا نیمه بالا رفته بودیم بمب های شیمیایی رها کردند.

دو جنگنده عراقی را دیدم که از دور مستقیم بسمت دره ما و جمعیت می آمدند

تمام رزمندگان که برای نماز عید فطر آمده بودند ماسک شیمیایی همراه نداشتند. باید تا محل خود می دویدند که ماسک های خود را بردارند. ما هم به سمت فرماندهی لشکر دویدیم. اگر می دویدیم حدود نیم ساعت با سنگرهایمان فاصله داشتیم، وقتی رسیدیم ماسک هایمان را برداشتیم و آن را به سرمان گذاشتیم .

خوشبختانه باد به سمت ایران بود و کسی شیمیایی نشد. الا دو سه نفر که روی ارتفاع بودند.

افطار عید با گاز شیمیایی

ماه رجب شروع بمباران شیمیایی حلبچه

عملیات والفجر در روز سه شنبه بیست و پنجم 1366، مصادف با 26 رجب 1408 هجری قمری شروع و در 5 مرحله به اجرا در آمد. به این ترتیب عملیات بزرگ سال 66 در منطقه عمومی حلبچه طراحی و اجرا شد.

مرحله سوم عملیات والفجر 10 در بامداد پنج شنبه27/12/1366، آغاز و پس از عبور از رودخانه های خروشان سیران، زیمکان و آب لیله، مواضع، پایگاه و استحکامات دشمن را در سلسله ارتفاعات بالمبو و گزیل و بیش از 24 ارتفاع دیگر در جنوب استان سلیمانیه عراق در هم کوبیدند و بر بیش از 90 روستای منطقه عمومی حلبچه تسلط پیدا کردند و روستاهای حد فاصل شهر دوجیله و دریاچه دربندیخان عراق آزاد شد و نیروی دریایی سپاه با استقرار در شرق دریاچه، تحرکات دشمن در آن سوی دریاچه را زیر نظر گرفت و پیشروی به سوی شهر حلبچه از چندین جناح ادامه، و این شهر به محاصره در آمد و سرانجام رزم آوران اسلام موفق شدند، در زیر بمباران های شدید هوایی و شیمیایی دشمن، شهر 70 هزار نفری حلبچه را آزاد کند.

فرآوری : سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع: وبلاگ گردان بلال، سایت: صدا و سیمای استان کردستان/ عاشورا

مطالب مرتبط:

خیالتان راحت هفت سین با من!

حاشیه‌ای بر یک عکس

شب یلدا در رمادیه