شهادت 87 آر. پی. جی زن
مراسم بزرگداشت شهدای عملیات والفجر یک با محوریت شهید حاج رضا چراغی فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله (ص) با حضور جمعی از همرزمان این فرمانده شهید در قطعه شهدای بهشت زهرا (س) تهران برگزار شد.
در این مراسم که سردار محسن کاظمینی فرمانده سپاه محمدرسولالله (ص) ، سرهنگ اصحاب کریمی معاون هماهنگکننده سپاه تهران حضور داشتند،سردار عباس برقی با اشاره به بخشی از زندگینامه حاج رضا چراغی گفت: پدر این فرمانده شهید سال 1331 به تهران آمد و در منطقه دروازغقر خانهای خریدند. از آنجایی که کشاورزی میکرد شش ماه در تهران بود و شش ماه در روستا.
سال 1336 خداوند به خانواده حاج ذبیحالله چراغی رضا را که پنجمین فرزند خانواده بود، داد.
او پس از دیپلم گرفتن به سربازی رفت و در لشکر 92 زرهی مشغول انجام وظیفه شد. در آنجا با سروان اقارب پرست که سرپرست آجودان بود آشنا شد.
وی ادامه داد: در دوران انقلاب اسلامی با پیامی که امام خمینی (ره) مبنی بر ترک سربازان از ارتش صادر شد، رضا چراغی به همراه شهید اقاربپرست ارتش را ترک کردند و با پیروزی انقلاب هر دو به ارتش بازگشتند. پس از پایان خدمت وظیفه رضا به عضویت سپاه درآمد و بعد از مدتی به پاوه رفت و با حاج احمد متوسلیان آشنا شد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر 1 خاطرنشان کرد: این دو عملیات موفقیتآمیز نبودند و در آنها شهدای زیادی را دادیم. به گونهای که بیشتر آنها پیکرهایشان در منطقه باقی ماند.
روز قبل از شهادت شهید رضا چراغی سه گردان از بچهها به مناطق عملیاتی 114، 112 و 146 پیشروی کرده بودند و برای پشتیبانی از آنها یک گروهان 90 نفره از آر. پی. جی زنها در ارتفاعات مستقر شدند. روز پنجم عملیات والفجر 1 شهید محمد بختیاری که فرمانده گروهان آرپی جی زن بود، با بیسیم با من ارتباط برقرار کرد و اجازه خواست که به عقب بیایند چرا که همه آنها یا شهید شده بودند یا مجروح. من به او گفتم که کارهای نیستم و باید با حاج رضا چراغی هماهنگ کنم. هنگامی که با حاج رضا تماس برقرار کردم گفتم که آرپی جی زنها دارند در آنجا قربانی میشوند اما او گفت اجازه نمیدهم آنها به عقب بیایند و باید تا آخرین قطره خونشان مقاومت کنند چرا که سه گردان از بچهها در آن منطقه مستقر هستند. اگر پشتیبانی آنها نباشد آنها قتل عام میشوند بنابراین تا هنگامی که این سه گردان عقب نیامدهاند. این آر. پی. جیزنها باید آنجا باشند.
سردار برقی افزود: بار دیگر محمد بختیاری فرمانده گروهان آر. پی. جیزن تماس برقرار کرد و گفت: دشمن با توپ، معبری که ما هستیم را هدف میگیرد و هلیکوپتر نیز بالای سرمان هستند و ما را میزنند. من به او حرفهای حاج رضا چراغی را منتقل کردم. او نیز در پایان حرفهایش با اینکه پنج روز آب نخورده بودند و دو سه روز فقط نان میخوردند، گفت: «به حاجی بگو دیدار ما به قیامت. السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین» و بعد موج بیسیم را تغییر داد.
پس از انجام عملیات از این گروهان 90 نفره 87 نفر به شهادت رسیدند. سه نفر زنده ماندند که یکی از آنها محمد بختیاری بود اما به دلیل شدت جراحتهایی که داشت به شهادت رسید. تمام شهدای آر. پی. جیزن در این معبر سنشان 15 تا 22 سال بود. روز بعد عراقیها آن معبر را با بولدزر محو کردند و همه پیکرها زیر خاک مدفون شدند تا اینکه 15 سال بعد بچههای تفحص توانستند پیکرهایشان را کاوش کنند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس درباره چگونگی شهادت حاج رضا چراغی نیز گفت: روز بعد از این واقعه عراقیها پاتک کردند و به حاجی پیام این تحرک عراقیها رسید. او به همراه عباس کریمی و تعدادی دیگری از نیروهایش با اینکه فرمانده بود به «ارتفاعات 143» که گارد عراق در آنجا مستقر بود رفتند و به وسیله انفجار گلوله خمپاره در آنجا به شهادت رسید.
در بخش دیگر این مراسم سردار مجتبی عسگری مسئول روایتگری سپاه محمد رسولالله (ص) و فرمانده پادگان دوکوهه در سخنانی گفت: ما در مقابل عراق دستمان خالی بود و امکانات زیادی نداشتیم. یادم میآید روزی حاج عزیز جعفری نزد حاج احمد متوسلیان آمد و درخواست سرنیزه کرد اما حاج احمد به او گفت که فعلا نداریم و یک تکه میلگرد را تیز کن و به جای سرنیزه از آنها استفاده کن.
پس از انجام عملیات از این گروهان 90 نفره 87 نفر به شهادت رسیدند. سه نفر زنده ماندند که یکی از آنها محمد بختیاری بود اما به دلیل شدت جراحتهایی که داشت به شهادت رسید
وی خاطرنشان کرد: تنور جنگ در دوران دفاع مقدس همواره باید گرم نگه داشته میشد در غیر این صورت دشمن این فرصت را مییافت که گرم شود و به ما حمله کند. برای همین آن دسته از جوانانی که وجودشان فدای امام بود به جبهه میآمدند و با دشمن مقابله میکردند. یکی از این جوانان حاج رضا چراغی بود که همواره تنور جنگ را گرم نگه داشت.
او یک فرمانده قابل بود آن زمان که در پاوه کردستان حضور داشت به عنوان تک تیرانداز فعالیت میکرد. در مریوان نیز به دلیل ویژگیها و توانمندیاش فرمانده دزلی شد. یادم میآید آن زمان برای آنکه همه منطقه را بررسی کند و به پستها سر بزند چهارساعت در کوهها پیادهروی میکرد به گونهای که گاهی ما به او معترض میشدیم چرا که بسیار خستهکننده بود.
وی ادامه داد: درباره فتح خرمشهر نیز محسن رضایی میگوید در سه محور ما در فتح خرمشهر با گره مواجه شدیم و آن محور اهواز، خرمشهر، دژهای مرزی و شلمچه بود که آنها را حاج احمد متوسلیان باز کرد. یکی از گرهگشاترین و تاثیرگذارترین افراد حاج احمد متوسلیان در این رابطه حاج رضا چراغی بود که نقش مهمی داشت.
سردار عسگری با اشاره به عملیات مسلمبنعقیل توضیح داد: دراین عملیات شهید حاج رضا چراغی 25 سال داشت که لشگر 27 را فرماندهی میکرد. یکی از معجزههای این عملیات که هیچ یک از فرماندهان نتوانستند به آن اشاره کنند این بود که ما در هنگام اجرای عملیات نور مهتاب را در محاسباتمان برای اجرای عملیات به حساب نیاورده بودیم. با اینکه شب بود اما هوا کاملا روشن بود و عراقیها به منطقه دید داشتند اما در هنگام شبیخون هرجا که نیاز بود به خواست خدا تکهای ابر جلوی ماه را میگرفت و منطقه تاریک میشد و باز آن جایی که نیاز به نور بود ابر کنار میرفت و بچهها فعالیت میکردند. قطعا حاج رضا چراغی باید نزد خدا آنقدر عزیز بوده باشد که چنین اتفاقی برای او که یک فرمانده بود رخ دهد.
فرمانده گردان بهداری لشکر 27 در دوران دفاع مقدس در خاطرهای دیگر یادآور شد: برای شناسایی عملیات مسلمبن عقیل، سردار محسن کاظمینی به همراه حاج رضا چراغی که پایش هم شکسته بود به شناسایی منطقه رفتند. سردار کاظمینی موتور را هدایت میکرد و حاج رضا ترک او نشسته بود. در حین راندن موتور، سردار کاظمینی احساس میکند که موتور سبک شده است و بر میگردد متوجه میشود که حاج رضا چراغی نتوانسته تعادل خود را حفظ کند و از موتور به زمین افتاده است.
وی در پایان سخنانش با اشاره به لحظه شهادت حاج رضا چراغی یادآور شد: شهید همت در رابطه با شهادت حاج رضا چراغی میگوید وقتی که رضا متوجه شد نیروهایش در منطقه ماندهاند نزد من آمد تا به خط برود اما من به او اجازه ندادم اما روز بعد در حالی که یک شلوار نو نیز به تن داشت به دیدن من آمد و گفت که دارد به ارتفاعات 143 میرود. آنجا نقطه بحرانی خط بود.
هنگامی که حاج رضا چراغی با اینکه فرمانده بود به آنجا میرسد شهید زجاجی از او میپرسد که چرا به اینجا آمدهای؟ تو علمدار لشکر هستی. اما حاج رضا به او میگوید دین خدا این چیزها سرش نمیشود.
دشمن میلیمتر میلیمتر این منطقه را زیر آتش توپخانه داشت. بر اثر اصابت گلوله خمپاره به کنار شهید حاج رضا چراغی ترکشی به آرم سپاه نصب شده روی سینه او اصابت میکند و او به شهادت میرسد. هنگام شهادت شهید زجاجی میگوید که دو قطره اشک از چشمان او آمد و بعد ما را ترک کرد.
در پایان این مراسم حاضران بر سر مزار شهید حاج رضا چراغی رفتند و به قرائت فاتحه پرداختند.
منبع: خبرگزاری ایسنا