تبیان، دستیار زندگی
مقاومت 43 روزه مردم خرمشهر، فصل مهمی در هشت سال دفاع مقدس است؛ مردمی که فقط با سلاح عزم و ایمان درمکتب عشق به میهن اسلامی، با دست خالی چنان ایستادگی کردند که در تاریخ، بی نظیر ماند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خرمشهر نامی به بلندای ایثار و مقاومت


مقاومت 43 روزه مردم خرمشهر، فصل مهمی در هشت سال دفاع مقدس است؛ مردمی که فقط با سلاح عزم و ایمان درمکتب عشق به میهن اسلامی، با دست خالی چنان ایستادگی کردند که در تاریخ، بی نظیر ماند. ایستادگی و جانفشانی که هرگز با ایستادگی ها و ایثار مردمی حک شده، در خاطره تاریخ سایر ملت ها قابل مقایسه نیست


خرمشهر نامی به بلندای ایثارومقاومت

مقاومت 43 روزه مردم خرمشهر، فصل مهمی در هشت سال دفاع مقدس است؛ مردمی که فقط با سلاح عزم و ایمان درمکتب عشق به میهن اسلامی، با دست خالی چنان ایستادگی کردند که در تاریخ، بی نظیر ماند. ایستادگی و جانفشانی که هرگز با ایستادگی ها و ایثار مردمی حک شده، در خاطره تاریخ سایر ملت ها قابل مقایسه نیست. در آن سال ها خرمشهر برای ملت ما تنها یک شهر نبود و همواره نیست، بلکه تاریخ گویایی از پایداری، ایثار و جاودانگی مردم انقلابی است. از این رو، سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر، آیینه گویایی از تاریخ و جغرافیای دفاع مقدس و جهاد آگاهانه و شجاعت مظلومانه این امت است. بی گمان، فتح خرمشهر موجب برانگیختگی احساسات و عواطف پاک ملت ایران و ثبت خاطره ای شیرین در اذهان همگان شده است. احساسات و خاطراتی که با یادآوری اش گل لبخند بر لبان هموطنان و حس افتخار در چشمانشان شکوفا می شود.

و اکنون به مناسبت روز مقاومت و پایداری به کوچه پس کوچه های شهرمان سری زدیم تا از زبان شما بشنویم با شنیدن نام خرمشهر چه چیزی در ذهنتان تداعی می شود؟ براستی خرمشهر برای مردم ایران یادآور چه خاطراتی است؟

فتح خرمشهر، رمز پیروزی در جنگ با دشمن

حسن قربانی، که به قول خودش بیش از نیمی از سال های دفاع مقدس را با لباس های خاکی در خطوط مقدم جبهه گذرانده است در پاسخ به سؤالم که با شنیدن نام خرمشهر چه چیزی در ذهنش تداعی می شود می گوید: خرمشهر، یعنی مرز بین عقل و جنون! یعنی با تکیه بر علوم نظامی نقشه جنگی کشیدن و با عشق به شهادت جلو رفتن. خرمشهر، یعنی بستن سربند یا فاطمه و یاحسین و رفتن تا کربلا. خرمشهر، یعنی واژه واژه عرفان. یعنی جایی که تو هرگز بعد از عبور از معابرش، خاک های چادرت را نمی تکانی! خرمشهر، یعنی دفتری پر از شهامت و شهادت که مردان واقعی، داستان ایستادگی ملتی را با خون خود نوشتند و با فریاد «الله اکبر» امضا کردند.

کاش جوانان امروز بدانند که برای آزادسازی خرمشهر و پاک کردن لوث وجود دشمن از خاک ایران، مردم هر کدام به نوعی اول از عزیزانشان گذشتند بعد از جان خود و این یعنی ایثار در چند عرصه، ایثار در عرصه خانواده و ایثار در گذشتن از زن و بچه، ایثار در رها شدن از تعلقات و زیبایی های دنیوی و ایثار در عرصه...

خرمشهر، یعنی بچه های مسجد امام صادق (ع)، خرمشهر، یعنی مسجد جامع، جایی که اولین غریو پیروزی از آن شنیده شد. خرمشهر، یعنی رسیدن به جایی که رحیم، تک فرزند خانواده متمول تهرانی بیست و نه سال پیش به تمام امکانات و وعده ها پشت پا زد و اسلحه به دست گرفته و در خرابه های ناشی از بمباران رژیم بعثی به دنبال متجاوزان دوید تا جایی که دیگر کوچه بن بست شده و راهی جز عرشی شدن نداشت.

این سرباز پاکباخته اسلام که یاد دوستان شهیدش چشمانش را بهاری می کند ادامه می دهد: آزادسازی خرمشهر، رمز پیروزی ما در جنگ با دشمن بود. بر خاک مالیدن پوزه زیاده خواه مهاجمان و متجاوزانی از 52 کشور جهان که تا بن دندان مسلح بودند و تا حد امکان فاقد انسانیت. نام خرمشهر، برایم تداعی کننده خاطرات شیرین دوستان شهیدم است. شهید منصور صادقی که سه روز قبل از آزادسازی به شهادت رسید. شهید سعید محمدی که در جنگ تن به تن با ارتشیان بعثی بیش از دوازده گلوله بر بدنش نشست و همچنان ایستاده قامت ماند، تا زمانی که دیگر جانی بر پیکر مردانه اش نماند.

خرمشهر نامی به بلندای ایثارومقاومت

او می گوید: زمانی که در مسجد خرمشهر اولین نماز شکر را اقامه کردیم بهترین و قشنگ ترین سجده های شکر را بر خاک شهری زانو زدیم که خود سجاده ای گلگون از یاس های پرپر ایران زمین بود. آن روز برای اولین بار در طول دفاع مقدس بعد از عملیاتی بخاطر زنده بودنم خدا را شکر کردم....! بعد این گونه توضیح می دهد: «همیشه بعد از هر عملیاتی به درگاه خدا شکایت می بردم که چرا باز شهید نشدم و از قافله جا مانده ام.»

قربانی که خود یادگاری هایی از هشت سال دفاع مقدس در بدن دارد، خرمشهر را داستان هفت مثنوی عشق می نامد که هر چه تکرارش کنی دلنشین تر و برای هر نسلی که بخوانی اش زیباتر به نظر می رسد. او معتقد است که هنر برابر عظمت کار مردان بشارت ساز رهایی خرمشهر، رنگ باخته است و کلمات در برابر توصیفشان گم گشته اند. او خرمشهر را حسرت زده یک آرزو می داند: «محمد نبود تا ببیند خرمشهر آزاد شد».

فتح خرمشهر: حس برتری بر جهانی سلطه طلب

در آن سال ها، سال های دفاع از خاک جنوبی ایران و دین اسلام؛ کارکنان راه آهن بر روی ریل های آهنی و ایستگاه های اندیمشک و اهواز کم تر از سایرین زحمت نکشیده اند. لوکوموتیورانان خستگی ناپذیری که جسم آهنی واگن را شبانه روز بر روی ریل ها می خزاندند تا دلدادگان دیار حبیب را به منزل مقصود برسانند. آنها با بوق ممتد آغاز حرکت یا خبر رسیدن به مقصد را به مسافران خاکی پوش خود می دادند. تهران میدان راه آهن - باغ بزرگ گل، جنب بلیط فروشی هنوز آهنگ خداحافظی رزمندگان را در گوش جان خود حفظ کرده است.

خرمشهر، یعنی رسیدن به جایی که رحیم، تک فرزند خانواده متمول تهرانی بیست و نه سال پیش به تمام امکانات و وعده ها پشت پا زد و اسلحه به دست گرفته و در خرابه های ناشی از بمباران رژیم بعثی به دنبال متجاوزان دوید تا جایی که دیگر کوچه بن بست شده و راهی جز عرشی شدن نداشت

امیر دیده ور پنجاه و هشت ساله که دهه شصت را در باغ گل میدان راه آهن گذرانده است با اشاره به خاطرات زیبایی از حضور جوانان وطن در سالن ورودی راه آهن می گوید: صحنه های عجیب و تکرار نشدنی از آن روزها در ذهنم باقی مانده است. اشتیاق نوجوانان و جوانانی که برای رفتن به جبهه از هم پیشی می گرفتند. انگیزه دوستان لوکوموتیورانم در حرکت به سمت ایستگاه های جنوبی کشور. حتی به خاطر تقویت خطوط راه آهن قطارهای قدیمی و گاهاً باری را هم به خط مسافری آورده بودند. یکبار شاهد اعزام خواهران پرستار بیمارستان راه آهن به جنوب کشور بودم.

او ادامه می دهد: چند وقتی بود که از دوستانم درباره شروع عملیاتی در جنوب خبرهایی می شنیدم. در همان روزها گروهی از رزمندگان برای اعزام به جبهه جلوی باغ ما صف کشیده بودند. خانمی بسیار گریه می کرد، مادرم او را به خانه آورده و دلداری می داد. شنیدم که می گفت: « آن قدر برای احمد نذر کردم تا قبول کردند اسمش را در لیست اعزام بنویسند! سنش کم است عاشق امام حسین و کربلاست. به حق علی اصغر خدا بی نصیبش نگذارد. فکر می کنم جبهه را بیشتر از من و پدرش دوست دارد. آن قدر عجله کرد که نتوانستم سیر صورتش را ببینم.»

خرمشهر نامی به بلندای ایثارومقاومت

هروقت اسم خرمشهر را می شنوم یاد دعای خیر آن مادر درحق فرزندش می افتم. یک بار هم دیدم پدرم دست پسر بچه ای کوچک را گرفته و با چند گل سرگرمش کرده است. می گفت: پدرش عازم جبهه است و نمی خواهد وقت خداحافظی با دیدن گریه فرزند حتی برای لحظه ای پشت سرش را نگاه کند!!!

کاش جوانان امروز بدانند که برای آزادسازی خرمشهر و پاک کردن لوث وجود دشمن از خاک ایران، مردم هر کدام به نوعی اول از عزیزانشان گذشتند بعد از جان خود و این یعنی ایثار در چند عرصه، ایثار در عرصه خانواده و ایثار در گذشتن از زن و بچه، ایثار در رها شدن از تعلقات و زیبایی های دنیوی و ایثار در عرصه...

دیده ور که خود در اوایل سال های دفاع مقدس در پشت جبهه در کارگاه دوزندگی اهواز، لباس رزمندگان را تعمیر می کرده و می دوخته با اشاره به اینکه بعد از آزادسازی بلافاصله به شهر وارد شده است می گوید: باور کنید ابتدا با دیدن شهری که به تلی از خاک تبدیل شده است، شوکه شدم. خانه ای نبود که آثاری از اصابت گلوله بر دیوارهایش دیده نشود. درون خانه ها سنگر کنده بودند. عروسک دختر بچه ها در حیاط برخی از خانه رها شده بود و کوچه ها و خیابان ها مملو از کلاه های آهنین سربازان بود. چیزی که به خوبی در ذهنم باقی مانده است، خمپاره های عمل نکرده در دل زمین بود که بیشتر فاتحان شهر با آن ها عکس یادگاری می گرفتند. خلاصه اینکه بعد از گذشت بیست و نه سال با شنیدن نام خرمشهر احساس غرور می کنم. حس شیرین پیروزی. حس دل انگیز ایمان و عمل. حس برتری ملتی مسلمان بر جهانی کافر و ستمکار. حس اینکه خدا با ما بود و این یعنی قبولی جهاد در عمق قلبم شکوفا می شود. یاد شهید سعید نامور دوست عزیزم بخیر، وقتی پیدایش کردم از پیکر تنومندش زیر آفتاب داغ خوزستان جسمی لاغر باقی مانده بود...

یاد همه شهدا بخیر به قول سید اهل قلم آنها مانده اند و ما در زمان رفته ایم....

خرمشهر به امید روزی که از نامش خرم تر شود

شیراز آن زمان شهر مهاجرپذیری شده بود. بیشتر زن ها و کودکان شهرهای خوزستان از اندیمشک گرفته تا آبادان و خرمشهر مهمان ما بودند و میزبان رزمندگان سراسر ایران. در کوچه ما هم چند خانواده خرمشهری و آبادانی زندگی می کردند.

سوم خرداد سال 61 در تاکسی نشسته بودم که ناگهان گوینده رادیو با صدای پر از شادی گفت: «سربازان اسلام، فرزندان ایران خرمشهر، شهر خون و قیام را آزاد کردند.» دیگر هیچ نفهمیدم، این خبر معجزه ای بود که نشانه آن نزدیک کردن دل ها به هم بود. مردم از ماشین ها بیرون آمده و اشک می ریختند و یک دیگر را در آغوش می گرفتند. در دست برخی از افراد جعبه ها و پاکت های شیرینی بود. ماشین ها بوق ممتد می زدند و کاروان شادی راه انداخته بودند. آخر شب برای شادباش به دیدن آن خانواده های خوزستانی رفتیم.

از زمانی که کتاب «دا» را خوانده ام نام خرمشهر برایم معنایی دیگر یافته است. معنایی مترادف کلماتی چون: همیت، شجاعت، ایستادگی، خلوص، شهادت طلبی، ایمان، ایثار و در یک کلمه آزادگی و ایرانی. خوشحالم از اینکه در آزادسازی و دفاع از خاک وطن زنان هم نقش مؤثری داشته اند و این یعنی خودباوری و حضور همیشگی در صحنه که نشانه انقلابی بودن و تأثیرگذار بودن ما زنان است

بهمن وحید، کارمند بازنشسته وزارت کشاورزی می گوید: سوم خردادماه برایم تداعی کننده شادی یک ملت است. عیدی ملی که اگر چه سابقه باستانی ندارد اما حلاوتی بیشتر دارد؛ چرا که هر کدام از ما در ساختنش نقشی داشتیم و در حفظش وظیفه ای خطیر داریم. خرمشهر را می توانم یاقوت انگشتری ایران بنامم. انگشتری اگر زیبا و ارزشمند است به دستان صاحبش برازنده است. خرمشهر امروز با نامش فاصله ها دارد و هنوز مجروح چنگال های تیز نامردان زمان است. اما امیدوار است که روزی به همت من و شما خرم تر از نامش شود.

وی ادامه می دهد: خرمشهر تداعی کننده بازپس گیری یک حق ضایع شده است. اگر نمی توانستیم خوزستان را از دستان به خون آغشته رژیم بعثی خارج کنیم تا آخر عمرمان خجالت زده مردم آن استان بودیم. کاش جوانان امروز خرمشهر بدانند اگر در امنیت هستند؛ اگر هنوز ملیت خود را ایرانی می نویسند؛ مرهون لطف خدا و ایثار جغرافیایی بزرگ به نام ایران اسلامی و مردمی به نام ایرانی هستند. اگر در مدارس و دانشگاه ها بر کرسی علم تکیه زده اند، پاسدار حریم غیرت و مردانگی مدافع شهرشان هستند. آنها باید الفبای قدرشناسی را در مدرسه تلاش و آبادانی دیکته کنند.

خرمشهر نامی به بلندای ایثارومقاومت

فتح خرمشهر، فتح قله های خودباوری

مریم حسن پور که اکنون خود به عنوان یکی از خبرنگاران حوزه مقاومت قلم می زند با اشاره به اینکه بعد از آزادی خرمشهر به دنیا آمده است می گوید:وقتی نام خرمشهر را می شنوم، به مردم آن دیار غبطه می خورم که هر روز طلوع و غروب خورشید را در آسمانی به نظاره می نشینند که سرخی فلق و شفقش را وام دار غروب چشمان عزیزترین بندگان خداست.

وی می گوید: از زمانی که کتاب «دا» را خوانده ام نام خرمشهر برایم معنایی دیگر یافته است. معنایی مترادف کلماتی چون: همیت، شجاعت، ایستادگی، خلوص، شهادت طلبی، ایمان، ایثار و در یک کلمه آزادگی و ایرانی. خوشحالم از اینکه در آزادسازی و دفاع از خاک وطن زنان هم نقش مؤثری داشته اند و این یعنی خودباوری و حضور همیشگی در صحنه که نشانه انقلابی بودن و تأثیرگذار بودن ما زنان است.

فتح خرمشهر، مدیریت عاشورایی یک ملت

زهرا کاکا، خواهر دو شهید و یک آزاده که اهل بابل است می گوید: در آن روزها قاسم برادر بزرگم در اسارت بود و احمد و محمود شهید شده بودند. وقتی خبر آزادسازی خرمشهر را شنیدیم مادر از همه بیشتر خوشحال شد. فکر می کنم آن روز شلوغ ترین روز در خانه ما بود. اهالی محل برای تبریک و شادباش این پیروزی ملی به دیدن مادر و پدر من آمده بودند. نقل و شیرینی در تمام معابر خیابان پخش می شد. یکی از شیرینی فروش های محل ما شیرینی هایش را با صلواتی برای سلامتی رزمندگان و فاتحان خرمشهر پخش می کرد.

خرمشهر نامی به بلندای ایثارومقاومت

او که تصویر احمد کاکا؛ برادرش را با افتخار نگاه می کند می گوید: بعد از شهادتش فهمیدیم که فرمانده است. روزهای جنگ گاهی به ما سری می زد و با شادی خاصی دست و پاهایش را حنا می بست تا به جبهه برود. هر وقت اسم خرمشهر می آید یاد شهدا و امام شهدا می افتم. یاد روزهایی که مادرم برای شناسایی چند تکه از استخوان های محمود به معراج شهدا رفت و او را چون جان شیرین در آغوش گرفت. قامت بلند برادرم در آغوش مادر گم شده بود!

خانم کاکا ادامه می دهد: خرمشهر با مشقت های زیادی آزاد شد. احساس می کنم واقعا خداوند با تمام ملائکه اش به کمک فرزندان ما آمد. عملیات بیت المقدس به راستی حرکتی بزرگ برای کوتاه کردن دست مستکبران از کشورهای اسلامی بود. فتح خرمشهر میسر نشد مگر با زیرپا گذاشتن حس خودخواهی، برانگیختن حس دیگرخواهی، جهاد گری در عرصه دفاع و مدیریت عاشورایی ملت ایران و رهبری مقتدرانه امام شهیدان.

از نخستین روزهای اسارت خرمشهر پاره تن ایرانیان بود و حفظش کردند. کودکی گم شده بود که با خون دل و ایثار جان به دستش آوردند. خرمشهر فقط خرمشهر است و بس. شهری که برادران و پدران و همسران شهید ما رفتند تا او برای ما بماند. برای همیشه تاریخ قسمتی از خاک ایران بماند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : کیهان