تبیان، دستیار زندگی
کردستان، سرزمین آزمایش مردان بزرگ خراسان شد، سرزمینی که سرداران محمود کاوه، محمد گنجی زاده، ناصر کاظمی، اصغر حسینی محراب از امتحان خود با سربلندی پیروز شدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عروج سه ستاره از آسمان کردستان


کردستان، سرزمین آزمایش مردان بزرگ خراسان شد، سرزمینی که سرداران محمود کاوه، محمد گنجی زاده، ناصر کاظمی، اصغر حسینی محراب از امتحان خود با سربلندی پیروز شدند.

عروج سه ستاره از آسمان کردستان

مردان بسیاری از گوشه و کنار کشور به ویژه خطه خراسان برای مقابله با ضدانقلاب و ایجاد امنیت به کمک مردم محروم و زجر کشیده کردستان شتافتند و با پایمردی آنان نیروهای مردمی در کردستان پا گرفت و کم کم شکل منسجم یافت و تیپ و لشگر ویژه شهدا تشکیل شد، که پیشتر نیروهای آن خراسانی بود، البته از سایر شهرهای کشور نیز نیروهای توانمندی درتمام سطوح لشگر خدمت کردند. در این بخش بر فعالیت های اولین فرمانده تیپ شهدا «سردار شهید ناصر کاظمی» و دومین فرمانده این تیپ «محمد گنجی زاده» مروری می کنیم در ادامه خاطرات یکی از رزمندگان این تیپ از سردار شهید «اصغر حسینی محراب» را خواهیم شنید.

کاشف کاوه بود

سردار شهید ناصر کاظمی اولین فرمانده تیپ ویژه شهدا 12خرداد 1335 در تهران متولد شد هم زمان با تحصیل در رشته پیراپزشکی و تربیت بدنی در دانشگاه تهران به تدریس در مناطق جنوب شهر اشتغال داشت. کاظمی از سال 56 به صحنه مبارزات سیاسی وارد شده بود و در همین سال به علت به آتش کشیدن پرچم آمریکا هنگام ورود ورزشکاران آمریکایی به مجموعه ورزشی صدهزار نفری از طرف ساواک شناسایی و دستگیر شد. پس از چندی با اوج گیری مبارزات مردم رژیم به ناچار کاظمی و جمعی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد. کاظمی هم زمان با تاسیس سپاه پاسداران در خرداد 58 به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و پس از طی یک دوره آموزشی راهی زابل در استان سیستان و بلوچستان شد. او پس از 4 ماه خدمت به منظور مقابله با توطئه تجزیه خوزستان راهی خرمشهر شد پس از آغاز ناآرامی های کردستان بنا به پیشنهاد محمد بروجردی فرمانده وقت سپاه کردستان به همراه تعدادی از هم رزمانش در 17دی 58 عازم پاوه شد.

شهیدکاظمی بر اثر ابراز لیاقت به فرماندهی سپاه منصوب شد. او با اعتقاد به این که کردستان باید توسط جوانان انقلابی و بومی پاک سازی شود، اقدام به تشکیل و سازماندهی نیروهای بومی کرد که با همکاری دیگر نیروهای اعزامی موفق به پاک سازی جاده پاوه و سپس منطقه نوربان و قشلاق شد. در بهار 59 منطقه باینگان را پاک سازی کرد و سپس به منظور پاک سازی منطقه بزرگ نوسود در خرداد59 طی اطلاعیه ای از مردم منطقه درخواست کرد خود را به پاوه برسانند. او در راه بازگشت از این عملیات موفقیت آمیز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد اما پس از 2ماه بستری دوباره به منطقه بازگشت و مناطق نودسئه، نیسانه، مزوی، نوسود، کله چنار و شمسئی را از وجود اشرار و ضدانقلاب پاک سازی کرد و پس از یک سال و نیم تلاش بی وقفه در پاوه به سنندج فراخوانده شد و فرماندهی سپاه پاسداران کردستان را برعهده گرفت و در این مسئولیت موفق شد عملیات های مهم پاک سازی جاده بانه، سر دشت، کامیاران، مریوان، تکاب، صائین دژ، آزادسازی سد بوکان و شهربوکان را فرماندهی کند. کاظمی با این شعار که صفوف ضدانقلاب باید از مردم جدا شود در مبارزه با ضدانقلاب قاطعیت داشت و در برابر مردم محروم و زجرکشیده کردستان با نهایت تواضع و فروتنی برخورد می کرد.

سردار ناصر کاظمی اوایل سال61 ازدواج کرد، اما تأهل او هیچ گونه تاثیری بر حضورش در میدان های نبرد نداشت، بلکه هر روز بیشتر از گذشته به وظایف و مسئولیت هایش عمل می کرد و در سال61 با تاسیس تیپ ویژه شهدا، فرماندهی آن را برعهده گرفت. شهید در این باره با بهره مندی از هوش سرشارش و استعداد خدادادی اش و توان مدیریتی منحصر به فردش میدانی وسیع برای فعالیت افرادی چون سرداران محمود کاوه، محمد گنجی زاده، علی قمی و دیگران فراهم کرد، به گونه ای که هر یک از این سرداران پس از شهادت او عهده دار فرماندهی این تیپ شدند تا جایی که در دومین سالگرد شهادتش دیگر اثری از ضدانقلاب نبود. کاظمی پس از آزادسازی سد بوکان به هم رزمانش گفته بود اگر خداوند مرا به شهادت نرساند تا با اهدای خون خودم به انقلاب و اسلام خدمت کرده باشم، رزمنده ای هم چون محمود کاوه را کشف کرده ام که می تواند کردستان را از وجود ضدانقلاب پاک کند. سرانجام ناصر کاظمی هنگام پاک سازی جاده پیرانشهر-سردشت در 6/6/61 در روستای بادین آباد به شهادت رسید و با شهادت او محمد گنجی زاده فرماندهی تیپ ویژه را برعهده گرفت که او نیز 20روز بعد به شهادت رسید و از آن پس تا 11شهریور 65 فرماندهی تیپ برعهده سردار سرلشگر محمود کاوه بود.

شاید هیچ عنصر دیگری نتواند آن جذابیت را به وجود آورد. شهید «اصغر حسینی محراب» از آن دست آدم ها بود

گنجی برای اسلام بود

سردار شهید اسلام شهید محمد گنجی زاده دومین فرمانده تیپ ویژه شهدا بود، گنجی زاده سال 1341 در زواره کردستان متولد شد. به خاطر هوش سرشارش در 5/5 سالگی به دبستان رفت و جزو دانش آموزان ممتاز بود و در اولین کنکور پس از پیروزی انقلاب اسلامی با کسب رتبه 106 دانشجوی رشته برق و الکترونیک دانشکده فنی شد، اما یک سال بعد دانشگاه ها بنا به ضرورت انقلاب فرهنگی تعطیل شد و محمد گنجی زاده به همراه اعتمادی فر، هم سنگرش عازم کردستان شد و در جهاد سازندگی جوانرود به فعالیت پرداخت و با آغاز تهاجم دشمن به سپاه پاسداران پیوست و در عملیات فتح خرمشهر فرماندهی یک گروه آرپی جی زن را برعهده گرفت و با پایان عملیات به کردستان رفت و با تاسیس تیپ ویژه شهدا، معاونت این تیپ را برعهده گرفت و پس از شهادت ناصر کاظمی فرمانده تیپ ویژه شهدا، فرماندهی تیپ به او سپرده شد. سردارگنجی زاده نیز در ادامه عملیات پاک سازی جاده مهم پیرانشهر-سردشت 20روز پس از شهادت ناصر کاظمی 26/6/61 به او پیوست.

نوک پیکان حمله بود

حمید صدوقی از رزمندگان لشگر ویژه شهدا می گوید: اولین بار در پادگان شهید بروجردی دیدمش، در مقر لشگر ویژه شهدا، بهمن 62 بود او با لباس سبز جنگی که پوشیده بود، چند لحظه قبل از عملیات برگشته بود هر کسی از کنارش می گذشت با او سلام و علیکی می کرد و چنان با تازه واردهای «اطلاعات عملیات» گرم می گرفت که کمتر کسی در واحد او احساس غریبی می کرد.

وی در بیان خاطرات خود از این سردار می افزاید: تا آخر سال چند عملیات با محراب رفتیم و پس از هر عملیات با او صمیمی تر می شدم، می گفت: از محله طلاب مشهد است، سی متری طلاب، اما من که آن روزها نوجوان بودم، بیشتر از آن چه به مطالب و تجربیاتش که به قیمت زیادی به دست آورده بود توجه کنم، غرق در لهجه و سادگی گفتارش بودم. بعد از مجید ایافت همه کاره واحد بود و من عنصری تازه کار که از آمدنم به کردستان چند ماه می گذشت، اما این باعث نمی شد که با او احساس قرابت و نزدیکی نکنم راستش اگر او در آن واحد نبود شاید بعضی ها خیلی زودتر از آن مدتی که باید می رفتند، منطقه را ترک می گفتند. البته این نه به آن معناست که واحد ما غیرقابل تحمل بود، بلکه گاهی اوقات وجود برخی افراد جذابیتی می بخشد که شاید هیچ عنصر دیگری نتواند آن جذابیت را به وجود آورد. شهید «اصغر حسینی محراب» از آن دست آدم ها بود. عملیات که می رفتیم، نوک پیکان حمله حرکت می کرد، بعد از عملیات هم بچه ها را دورش جمع می کرد و نقاط ضعف و قوت گروه های گشت و شناسایی را مو به مو می گفت و چه خوب روی مسائلی انگشت می گذاشت که بعدها به کارمان می آمد.

محراب کوله باری از تجربیات تلخ و شیرین داشت. تجربه عملیات های پاک سازی سقز و مهاباد، 2جاده مهم و حیاتی پیرانشهر، سردشت، همان جاهایی که ضدانقلاب به خواب چشمش هم نمی دید پای نیروهای دولتی به آن جاها برسد. کلاس های انتقال تجربیات او از بهترین کلاس هایی بود که تا امروز به یاد دارم. مربی های آموزشی نظامی و فرماندهان گردان ها از مشتری های پروپا قرص کلاس های او بودند و هنوز که هنوز است هر گاه دلم برای صدای گرمش تنگ می شود یکی از همان نوارها را می گذارم. «بچه ها اگه تو عملیات یک قدم عقب بریم، ضدانقلاب چندین قدم جلو می آید. همیشه باید با او مثل خودش برخورد کنید. از روزی که مو با برادر کاوه آشنا شدم همیشه دنبال ای بودم که...» حرف و حدیث هایی که از دوران قبل از اعزامش شنیده بودم هنوز هم برایم جالب و به یادماندنی است و...

فرماندهی یک تیپ آن هم در عملیات بزرگی چون کربلای 5 نمی گذاشت آب راحتی از گلوی کسی پایین برود، چه رسد به این که بخواهد برای دیدن زن و بچه چند ماهه اش فاصله خرمشهر تا اهواز را طی کند و با عجله برگردد و چقدر هم برای همسرش دشوار بود که در غریبی باشد و هفته ای چند ساعت بیشتر همسرش را نبیند. او باید از یک طرف بار سنگین تربیت «زینب» اش را بر دوش می کشید و از طرف دیگر دائم نگران سوزش سینه همسرش بود که در اثر عوارض بمب های شیمیایی سرفه امانش را بریده بود. می گفت: «اوج عملیات بود، همسایه مان بعد از 7، 8 روز با سرو صورت زخمی برگشت اهواز وقتی دیدمش دلم لرزید، از اصغر پرسیدم، جواب داد، او سرگرم کارش است. تا 13روز از او خبری نداشتیم تا این که یکی از نیروهایش آمد و گفت: برادر محراب زخمی شده، به تهران انتقال دادیم، شما هم وسایل تان را جمع کنید تا برویم. من هم پذیرفتم که مجروح شده و حرکت کردیم، به تهران که رسیدیم، یکی از هم رزمانش گفت: حاجی را بردیم مشهد، مشهد هم که رسیدیم خبر شهادتش را دادند.» سرانجام، سردار سیداصغر محراب در شهرک دویجی به کاروان شهدا پیوست.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: روزنامه خراسان