تبیان، دستیار زندگی
مگر نه این که زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست، مادر شهید رضا اعرابی ۲۴ سال است که یاد و حضور فرزندش را در جغرافیائی به وسعت یک اتاق زنده نگه داشته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مادرانه‌ای برای انتظار


مگر نه این که زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست، مادر شهید رضا اعرابی 24 سال است که یاد و حضور فرزندش را در جغرافیائی به وسعت یک اتاق زنده نگه داشته است.

مادرانه‌ای برای انتظار

برای بعضی از کارها باید وضو گرفت و 2 رکعت نماز خواند، تا مبادا قلمت حریم قلبی را جریحه‌دار کند، برای ورود به بعضی از ساحات باید سوره‌ای را زیر لب زمزمه کرد، بسم الله الرحمن الرحیم، انا اعطیناک الکوثر...

با ورود به کوچه‌ای که طعم کوچه پس کوچه‌های اصفهان را دارد و ورود به منزلی که عطر دلنشین صمیمیت از دیوارهایش بالا رفته، در می‌یابی که گوئی در این خانه خبرهایی است که تو سال‌ها از آن بی خبر بودی...

در که باز می‌شود، زنی با صورتی چروک و دستان لرزان تو را در آغوش می‌کشد، گوئی می‌دانست که تو می‌آیی، لبخند ملیحش حکایتی از 24 سال سختی را دارد.

خانه‌اش رنگ و بوی عجیبی دارد که تنها در خاطرات کودکی‌ام از آن سراغ دارم و بوی ماندگی تاریخ را نمی‌دهد، عجیب است وقتی مادر لب به سخن باز می‌کند، می‌گوید اگر من او را نداشتم، هیچ نداشتم...

از میان صحبت‌های مانده در دلش گزیده می‌کند و می‌گوید، در زمانی 3 ماه بیمار بودم، شبی عکس رضا را در آغوش کشیدم و رضا آمد و یک قرص به من داد و از آن روز تا به حال خوب هستم.

طاقچه خانه‌اش پر بود از عکس‌های جوان 22 ساله‌ای که تنها فرزند نبود، او که آخرین فرزند خانواده بود با عشق وصف ناپذیری به دانشکده افسری رفت و دیده به ان توپخانه ارتش شد و با لبیک خمینی (ره) به پا ایستاد و سراسیمه رفت تا آن چه را که در چنته دارد، هدیه کند.

مادر از تولد رضا در تیرماه سال 42 و از علاقه او به ارتش سخن می‌گوید و این که چقدر بی پروا رفت که در آسمان ایران جاودانه شود...

صدای مادر لرزان می‌شود و از نشانه‌های حضور رضا می‌گوید: من با رضا زندگی می‌کنم و تمام درد و دل و صحبت‌های من با اوست، فکر نمی‌کنم رضا شهید شده باشد، هر زمان که نماز می‌خواند، رضا پا به پای من نماز می‌خواند، تا زمانی که او نگوید، کاری را انجام نمی‌دهیم، زمانی که خبر شهادتش را آوردند یک هفته حالم خوب نبود، تا این که دیدم رضا آمده و گفت، مادر دستتان را به من دهید، من کمکتان می‌کنم.

عطر عجیبی در اتاقش پیچیده بود، اتاقی کوچک که انگار همین امروز مرتب شده، تمام وسایل، عکس‌ها، کتاب‌ها، لباس‌ها و همه و همه چیز درست در جای خودش قرار داشت.

گوئی این اتاق، نقطه‌ای از جغرافیا است که در گذر زمان، بوی کهنگی تاریخ را به خود نگرفته است، هنوز صدای زیارت عاشورا و کمیل از دیوارهای پر از قابش هویدا بود، خواهرش می‌گفت این لباس‌ها 24 سال پیش با دستان خود رضا گذاشته شد.

تاریخ را از روی نوشته‌ها و عکس‌های ایستاده بر دیوارهای اتاقش خواندم، این که خانواده شهید رضا اعرابی امینه در 31 تیر ماه سال 42 شاهد تولد فرزندی بودن از جنس آفتاب، نامش را رضا گذاشتند، دوران تحصیلات ابتدائی و دبیرستان خود را در اصفهان گذراند و در سال 63 زمانی که کشور در تب و تاب جنگ می‌سوخت، پس از قبولی در کنکور به دانشکده افسری راه یافت و با آموزش دوره‌های تحصیلی و نظامی در دانشکده افسری موفق با اخذ مدرک فوق دیپلم شد و به درجه ستوان سومی مفتخر شد.

وی برای طی دوران مقدماتی توپخانه به مرکز توپخانه و موشک‌های اصفهان تخصیص یافت و پس از اتمام دوره به تیپ 4 سراب منتقل و به عنوان دیده به ان مشغول به خدمت شد.

من چه کسی هستم تا پیام بگویم، مادری هدایای خود را جبهه‌ها می‌فرستد و یا بچه‌ای نامه‌ای پر از احساس و عشق برای رزمندگان ارسال می‌کند حاوی پیام اصلی هستند؛ پس بروید و پیام‌ها را از آن‌ها دریافت کنید

شهید اعرابی همراه با سایر کارکنان گردان به منطقه عملیاتی سومار اعزام و در سمت‌های مختلفی هم چون معاون آتشبار و افسر دیده به ان توپخانه انجام وظیفه کرد و در راستای اجرای مأموریت‌های محوله از هیچ تلاشی دریغ نورزید و سرانجام در 13 خرداد سال 66 بر اثر اصابت ترکش خمپاره رژیم بعث عراق در منطقه سومار در جبهه‌های غرب در عملیات نصر 2 دعوت الهی را لبیک و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

مادر 24 سال است که گل‌های محمدی را بر روی تخت شهید خشک می‌کند و از پیش بینی‌های شهیدش می‌گوید که زمانی از او پرسیدن آخر و عاقبت مملکت و جامعه ما چه می‌شود و رضا گفته که همه چیز خوب و درست می‌شود.

مادر نگرانی دیگری هم داشت، که بعد از هجرتش از این دنیا، خاطره فرزند شهیدش فراموش شود و گفت، تمام وسایل اتاق رضا را به مرکز توپخانه ارتش منطقه اصفهان انتقال دهید.

فرمانده ارتش منطقه اصفهان درباره ویژگی‌های شهید رضا اعرابی می‌گوید: شجاعت، مناعت طبع ایمان تعهد تخصص خوب او نسبت به امور بارز و برجسته بود و بر همین اساس شهید اعرابی از افسران زبده رابط دسته توپخانه به شمار می‌آمد.

امیر سرتیپ دوم رضا جهادی ارسی تصریح می‌کند: شهید اعرابی در بدترین شرایط عملیاتی داوطلب برای اجرای مأموریت می‌شد و همواره در کارها و انجام عملیات‌ها و طرح‌ها پیشرو و پیش قدم بود، در مأموریت‌های گروهی نیز شخصاً داوطلب می‌شد تا آن‌ها را انجام دهد چرا که با عشق در سنگر جبهه‌ها حضور داشت.

وی با بیان اینکه شهید اعرابی یکی از دیده به ان‌های متبحر در دسته خود بود، بیان کرد: مادر شهید اعرابی او را هنوز زنده می‌داند و اتاقش را با گل‌های محمدی آذین بندی کرده و اتاقش مملو از عکس‌های شهید است.

امیر جهادی می‌افزاید: مادران شهدا گوهر گران بهایی هستند که باید از آن‌ها مستندسازی شود تا خاطرات و ناگفته‌های جنگ و شهیدان در تاریخ کشور ماندگار شود، والدین شهدا گوهر پنهانی هستند که نباید آن‌ها را فراموش کرد و در زمان حیات آن‌ها ضرورت دارد تا از خاطرات و زندگی نامه شهدا و ویژگی‌های آن‌ها سۆال شود.

ارشد نظامی آجا در استان‌های اصفهان، یزد و چهارمحال و بختیاری اظهار کرد: عشق حقیقی در وجود شهید اعرابی ریشه دوانده بود و همین امر سبب شد با توجه به اینکه چند بار پیشنهاد ازدواج به او داده شد، اما گفت تا تکلیف و دین خود را نسبت به انقلاب انجام ندهم ازدواج نخواهم کرد. برای ازدواج همیشه فرصت هست، اما برای ادای دین فرصتی وجود ندارد.

وی افزود: در آن شرایط و در اوج جوانی، زمانی که گفته می‌شود پیامی را بگوید، او پاسخ می‌دهد من چه کسی هستم تا پیام بگویم، مادری هدایای خود را جبهه‌ها می‌فرستد و یا بچه‌ای نامه‌ای پر از احساس و عشق برای رزمندگان ارسال می‌کند حاوی پیام اصلی هستند؛ پس بروید و پیام‌ها را از آن‌ها دریافت کنید.

امیر جهادی بیان کرد: والدین شهدا گوهرهای پنهانی هستند که باید از آن‌ها برای خاطره نگاری شهدا بهره گرفت تا نسل‌های آینده با اهداف، آرمان‌ها و رشادت‌های رزمندگان و شهدای 8 سال دفاع مقدس آشنا شوند، عشق به وطن و ایثارگری رزمندگان دوران 8 سال دفاع مقدس به معنای حقیقی روحیه بی نظیری در وجود شهدا بود.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: جام جم