تبیان، دستیار زندگی
وقتی داشتم این خاطرات کوتاه دفاع مقدس را میخواندم از ذهنم هزاران سوال رد می شد. شهدا که بودند؟ بر آن ها چه گذشت ؟چرا جنگیدند ؟ اکنون کجا هستند؟ مطالب را که جمع اوردی کردم با خودم فکر کردم حالا اسم این مطلب را چه بگذارم؟ هرچه فکر کردم اسمی پیدا نکردم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خودتان نامش را انتخاب کنید!


وقتی داشتم این  خاطرات کوتاه دفاع مقدس را میخواندم از ذهنم هزاران سوال رد می شد. شهدا که بودند؟ بر آن ها چه گذشت ؟چرا جنگیدند ؟ اکنون کجا هستند؟

مطالب را که جمع اوردی کردم با خودم فکر کردم حالا اسم این مطلب را چه بگذارم؟ هرچه فکر کردم اسمی پیدا نکردم. نمی دانم چه بزارم اسم این مطلب را؟ خودتان نامش را انتخاب کنید .


شهید

*روی تخته سیاه کلاس یکی از مدارس خرمشهر که موشک خورده بود نوشته بود:اسلام درس اول و آخر شماست بچه ها!!!

*شهید محمود کاوه(فرمانده لشکر ویژه شهدا) وقتی به کردستان رفت بعد از 2هفته ضد انقلابها برای سرش 3 هزار تومان جایزه گذاشتند، 2هفته بعد شد 15 هزار تومان جایزه. چند ماه گذشت.... در عملیات آزادسازی بوکان قیمت سرش به 2 میلیون تومان رسید!!!

*سال1361قرار بود کنفرانس سران کشورهای غیر متعهد در بغداد برگزار شود. اگر این کنفرانس برگزار می‌شد، صدام به مدت 8 سال ریاست آن را به عهده میگرفت. تنها راهی که می‌شد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد، ناامن نشان دادن بغداد بود که صدام به امنیت آن خیلی افتخار می‌کرد. صبح روز 31 تیرماه1361،خلبان شجاع عباس دوران، که عراق برای سرش جایزه گذاشته بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد، هواپیمای خود را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتّحدها کوبید و بدین ترتیب با شهادت خود کاری کرد که این اجلاس به علّت فقدان امنیت در بغداد، برگزار نشود. پیکر پاک شهید دوران به همراه570 شهید دیگر در دوم مرداد1381 به خاک میهن بازگشت.

*در عملیات کربلای1 وقتی یکی از عراقی ها خود را تسلیم کرد، گفت: من شیعه هستم. هنگام اعزام مادرم یک تکه پارچه سبز حرم امام حسین(ع) را به قصد تبرّک به من داد و گفت: اگر اسیر شدی، این پارچه نزد ایرانی‌ها خیلی ارزشمند است، بگو مال امام حسین(ع) است. با تو کاری نخواهند داشت.

*گروه تفحّص در عملیات جست‌ وجو در منطقه فکّه، به سیم های تلفنی رسیدند که از خاک بیرون زده بود. رد سیم ها را که گرفتند رسیدند به یک دسته از شهدا که دست و پایشان با همین سیم ها بسته شده بود، معلوم بود که آنها را زنده به گور کرده‌ اند زیرا کسی دست کشته‌ای را نمی‌ بندد. در یادداشت های باقی‌مانده یکی از شهیدان گردان حنظله آمده: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده‌ ایم، نان را جیره ‌بندی کرده ایم‌ ا

عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا. که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده‌ اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ‌ات حسین پسر فاطمه(ع).......... .

در عملیات کربلای1 وقتی یکی از عراقی ها خود را تسلیم کرد، گفت: من شیعه هستم. هنگام اعزام مادرم یک تکه پارچه سبز حرم امام حسین(ع) را به قصد تبرّک به من داد و گفت: اگر اسیر شدی، این پارچه نزد ایرانی‌ها خیلی ارزشمند است، بگو مال امام حسین (ع)است. با تو کاری نخواهند داشت.

* در زمانی که یگان رزمی ما برای عملیات مطلع الفجر و آزادسازی دشت گیلانغرب و تنگ حاجیان در 8 کیلومتری گیلانغرب مستقر شده بود، شهید همراه یار باوفایش، شهید سروان حسین فرهادی، ضمن نظارت بر سرویس و نگهداری تجهیزات رزمی، پرسنل را در مکانی امن جمع آوری و ضمن بیان مسائل اخلاقی و شرح مقام و منزلت جهاد از دیدگاه اسلام، نماز جماعت را نیز در یگان برپا می کرد. تا آن که در چهاردهم دی ماه 59، یگان رزمی گردان 285 تانک، از تیپ لشکر 81 همراه سایر یگان های مستقر در منطقه، در ساعت 4 بامداد در عملیاتی آفندی شرکت می کنند.

حرکت یگان ها در این عملیات از محورهای تنگ حاجیان، کوه چغالوند و دشت گیلانغرب به سمت مواضع دشمن صورت می گرفت. سروان حسین فرهادی، فرمانده عملیات آفندی گردان 285 بود. یکی از یگان های پیاده، به علت آتش شدید دشمن، زمین گیر شده بود. براین اساس، به دستور سروان فرهادی، شهید احمدی به آن یگان عزیمت می کند.

شهید احمدی که در عملیات هفتم مهرماه 59، هنوز سلامتی خود را باز نیافته بود با پای لنگ و بدنی مجروح، خود را به آن یگان رسانده، همراه پرسنل آن گروهان به سمت مواضع دشمن حرکت می کند؛ اما در همان حال به میدان مین دشمن برخورد کرده، به علت انفجار مین به شهادت می رسد. چند ساعت بعد از او، هم رزمش سروان حسین فرهادی نیز به علت اصابت گلوله های هلی کوپتر دشمن به شهادت نائل می گردد. بدین ترتیب هر دو هم سنگر و هم رزم به آرزوی خویش؛ یعنی شهادت در راه خدا رسیده، در جوار رحمت حق آرام گرفتند.

فرآوری: عاطفه مژده

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: سایت جامع دفاع مقدس