تبیان، دستیار زندگی
علیرضا محمدی بهانه نوشتن این یادداشت را برگه ای به جامانده از شهید مهدی ثامنی راد از شهدای مدافع حرم می داند که در آن گواهی داده پول های واریز شده به حساب مورد نظرش متعلق به مؤسسه خیریه مهدیه است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برگه ای به یاد فیش های نجومی

علیرضا محمدی بهانه نوشتن این یادداشت را برگه ای به جامانده از شهید مهدی ثامنی راد از شهدای مدافع حرم می داند که در آن گواهی داده پول های واریز شده به حساب مورد نظرش متعلق به موسسه خیریه مهدیه است.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

یادداشت


شهید مهدی ثامنی راد گواهی داده پول های واریز شده به حساب مورد نظرش متعلق به موسسه خیریه مهدیه است و نه او و نه ورثه اش هیچ دخل و تصرفی در آن ندارند. این برگه آدم را یاد فیش های نجومی می اندازد که این روزها از گوشه و کنار سر درمی آورند و فضای مجازی را در برمی گیرند و شمردن صفرهای اعداد و ارقامشان باروح و روان آدمی بازی می کند.
تفاوت بین این ها تنها در اعداد و ارقام و حتی نیت صاحبانشان نیست. روندی طی شده که حالا هر دو را به این نقطه رسانده است. شاید نجومی ها روزی از آقا مهدی انقلابی تر بودند. دلشان برای نظام اسلامی بیشتر می تپید و مویشان را هم برای اعتلای آن سفید کرده باشند؛ اما یک چیزی این وسط ها گم شد که فقط گم کرده نجومی ها نیست. کلیت جامعه ما از ارزش هایی که خلاصه اش در اسلام انقلابی و ناب محمدی است، عقب نشینی کرده است. عوام و خواص هم ندارد. باید قبول کنیم خیلی چیزها را ازدست داده ایم.

اما سهم ما به عنوان آدم هایی که از پایین به آن بالایی ها نگاه می کنیم کمتر از آن ها نیست. قرار نبود حرف زور توی کتمان برود که انگار رفته است. قرار نبود چشم وهم چشمی و تجمل گرایی داشته باشیم که انگار داریم و خیلی چیزها توی قرارومدارمان با امام و شهدا نبود که حالا زیر قولمان زده ایم

گیریم فلان تفکر یا حزب سیاسی لی لی به لالای مدیران گذاشت و به مرور آقایان تافته جدا بافته شدند؛ اما سهم ما به عنوان آدم هایی که از پایین به آن بالایی ها نگاه می کنیم کمتر از آن ها نیست. قرار نبود حرف زور توی کتمان برود که انگار رفته است. قرار نبود چشم وهم چشمی و تجمل گرایی داشته باشیم که انگار داریم و خیلی چیزها توی قرارومدارمان با امام و شهدا نبود که حالا زیر قولمان زده ایم.
اما این گمشده چیست که نه پیش ماست و نه پیش نجومی ها. این گمشده را کجا می توان جست وجو کرد؟ قاعدتاً با توجه به صفحه ای که این یادداشت در آن نوشته می شود، پاسخ روشن است و جواب را باید نزد شهدا یافت. درستش هم همین است! منتها دلیل و مدرک دارم که این حرف را می زنم! کلی شاهد و سند که یکی از آن اسناد، همین گواهی نامه شهید ثامنی راد است.
اگر در محل کارمان این یادداشت را می خوانیم، یک دقیقه فکر کنیم امروز چقدر از حق بیت المال را به لحاظ زمانی هدر داده ایم. آن وقت شهید مدافع حرم محمد کامران را به یاد بیاوریم که به قول برادرش، هر کار اضافه ای که در محل کارش اعم از چای خوردن، استراحت، حرف های شخصی و... انجام می داد را می نوشت و سر برج از اضافه کارش کم می کرد. یا شهید عبدالحسین موسوی نژاد از شهدای مبارزه با پژاک که سال 90 شهید شد، تلفن های شخصی در محل کارش را تایم می گرفت و پولش را توی شیشه مربای کنار دستش می انداخت و سر آخر همه را به مخابرات یگانش تحویل می داد. این ها در دهه 60 و «اوج برتری تفکر حزب اللهی در عصر هژمونی گفتمان سرمایه داری» زندگی نمی کردند. مال همین زمانه ببر و بکن و بردار و درروی ما بودند.
مثال شهید ثامنی راد و کامران و موسوی نژاد مرتبط با قضیه بیت المال بود که قرابت زیادی با قضیه فیش های نجومی دارد؛ اما اگر خوب نگاه می کنیم، اصل قضیه مربوط به سرخم نکردن، کوتاه نیامدن و برسر عهد و پیمان ماندن است. یک اندیشمندی گفته بود شهدای مدافع حرم هزینه گسترش توحید و عدل را می پردازند. اگر خوب نگاه کنیم آن ها دارند جور زمانه خفته و خفه ما را می کشند تا راه نجات و تنفسی داشته باشیم. اگر قرار بود به چشم هایمان عادت دهیم تنها فیش های نجومی را ببینند که باید فاتحه روح و روانمان خوانده می شد. حالا یکبار هم گواهی نامه ای را نگاه کنیم که یک جوان دهه شصتی در محله کارخانه قند ورامین از خود بر جای گذاشته تا مبادا در کار خیری که بی منت برای مستمندان در یک موسسه خیریه انجام می دهد، ذره ای شک و شبهه به وجود بیاید. اسناد شهدا مثل نام و یاد شهداست که اکسیژن زمانه ما می شود. اگر این ها نبودند... الفاتحه!


منبع: روزنامه جوان