تبیان، دستیار زندگی
سنگ بردار و بزن این شب اویزان را تا که بر هم بزنی خواب خوش شیطان را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نوبتی باشد اگر...
فلسطین

سنگ بردارو بزن این شب آویزان را
تا که بر هم بزنی خواب خوش شیطان را
سنگ " قانون " دهان کوب زمین است ، بزن !
آه ، موسیقی خشم تو همین است ، بزن
زندگی زیر لگد های هیولا سخت است
رقص شیطان وسط مسجدالاقصی سخت است
باز کن دفتر این پنجره ی نارس را
خط بزن فصل کبوتر کشی کرکس را
چیست در کار هیولا ؟ - قطرات خونت –
طعم والتینت یا شاخه ی والزیتونت
باز هم صاعقه افتاد به گیسوهایت
تیرباران شده آواز پرستوهایت
ناگهان راه بر این نغمه ی جاری بستند
ناگهان پنجره ای را که نداری بستند
پنجه انداخته این بار هیولا در تو
تا که خاموش شود لیله الاسری در تو
وای گر نور تو بر روزنه ی شب نزند
این تبر نیست اگر بر تنه ی شب نزند
یا که خالی کند از دغدغه ی رگ هایش را
این تبر نیست اگر پس بکشد پایش را
شب در انداخته با پنجه ی گرگت ای شهر !
شانه خالی نکند از بار بزرگت ای شهر
معجزات تو همین بود ، رهایت کردند
باز در آتش نمرود رهایت کردند
شب مضاعف شد و فانوس حیاتت می سوخت
زیر شلاق ستون فقراتت می سوخت
فلسطین
چند وقت است که ویران شده ای اما من
طعمه ی گردنه گیران شده ای اما من...
پای این قبله که در آتش و دود افتادست
چند وقت است که شیطان به سجود افتادست
آب در کاسه ی خشم است که خون خواهد شد
چشم اگر باز کنی کن فیکون خواهد شد
با فقط آه تو افلاک تکان خواهد خورد
کوه در حافظه ی خاک ، تکان خواهد خورد
نفس ویران شده در حنجره ی من ، ای قدس !
اولین خانه ی بی پنجره ی من ای قدس !
شب آواره از آغوش تو بالا نرود
خون پاک تو به حلقوم یهودا نرود
قوم نمرود در این مصر که غوغا نکنند
استخوان های تو را طعمه ی سگ ها نکنند
چنگ در گیسوی افروخته ی باد بزن !
درد آوارگی ات را همه جا داد بزن
کوچه هایت اگر از ابرهه و نیل پر است
آسمانت ولی از خشم ابابیل پر است
شهر من ! سنگ تو خاصیت باران دارد
سنگ ، خون جگر توست که جریان دارد
آخرین بار که گیسوی تو پرپر می شد
سنگ در مشت تو ای شهر کبوتر می شد
تیغ در دست خطرناک ترین دژخیم است
نوبتی باشد اگر ، نوبت ابراهیم است

حسین هدایتی


منبع :

ماهنامه امتداد

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی