تبیان، دستیار زندگی
غلامرضا جعفرنیا از قدیمی های جنگ است. از جنس همان رزمندگانی كه با شروع دفاع مقدس، كار و كاسبی شان را تعطیل كردند و به صف داوطلبان حضور در جبهه ها پیوستند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پوتین هایمان هدیه به اسرا

غلامرضا جعفرنیا از قدیمی های جنگ است. از جنس همان رزمندگانی كه با شروع دفاع مقدس، كار و كاسبی شان را تعطیل كردند و به صف داوطلبان حضور در جبهه ها پیوستند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
دفاع مقدس

غلامرضا جعفرنیا از قدیمی های جنگ است. از جنس همان رزمندگانی كه با شروع دفاع مقدس، كار و كاسبی شان را تعطیل كردند و به صف داوطلبان حضور در جبهه ها پیوستند. جعفرنیا كه در كنار فرماندهان بزرگ و نامداری چون جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، شهیدان ابراهیم همت و علیرضا موحددانش حضور داشته، خاطرات نابی دارد كه بازگویی آنها از پس این همه سال لطف و صفای خاصی دارد. جعفرنیا در عملیات های زیادی حضور داشته و امروز به یكی از گنجینه های دفاع مقدس تبدیل شده كه گفتنی هایش برای نسل جوان آموزنده و مفید خواهد بود. این رزمنده دفاع مقدس در گفت وگو با «جوان» هم از عملیات هایی كه در آنها حضور داشته می گوید و هم از ویژگی های اخلاقی فرماندهان بزرگی كه وجودشان را یك وزنه سنگین برای جبهه ها می داند.

ماجرای ورود شما به جبهه و مناطق عملیاتی برای اولین بار در چه سالی و از چه طریقی اتفاق افتاد؟

قبل از شروع جنگ من مغازه داشتم كه با شروع جنگ مغازه ام را بستم و در 24 مهرماه به فرمایش رهبر انقلاب به همراه دیگر بسیجیان شهرری به جبهه اعزام شدم. زمانی كه در مهر سال 59 نیروهای ارتش بعث عراق در 15 كیلومتری اهواز منطقه حمیدیه مستقر بودند به همراه دیگر رزمندگان در آبادان و اهواز مستقر شدم. آن زمان خرمشهر هنوز در اختیار نیروهای ایرانی بود كه متأسفانه در اوایل آبان خرمشهر به دست دشمن افتاد كه با قدرت ایمان رزمندگان اجازه ندادیم عراقی ها وارد آبادان و اهواز شوند.

اولین عملیاتی كه پس از ورودتان به جبهه انجام دادید چه عملیاتی بود؟

در تاریخ 59/8/25 من و دیگر رزمندگان به سوی آبادان حركت كردیم. جاده اهواز- آبادان در اختیار عراقی ها بود و ما نتوانستیم زمینی وارد آبادان شویم. آن زمان با گرفتن مهمات از شهید چمران از طریق ماهشهر با لنج و پس از سپری شدن 48 ساعت توانستیم وارد آبادان شویم. پس از ورود به آبادان پالایشگاه را دیدیم كه در اثر حملات دشمن در حال سوختن بود. در آن موقعیت نیروهای ایرانی سازماندهی شدند و عده ای به سمت ذوالفقاریه و عده ای دیگر به سمت بهمنشیر حركت كردند و اجازه ندادند عراقی ها كه در پنج كیلومتری آبادان مستقر بودند وارد آبادان شوند. پس از آن در 14 اردیبهشت سال 61 در گردان كمیل سازماندهی شدیم و اهدافمان در عملیات الی بیت المقدس فتح شلمچه بود. من در این عملیات مسئولیتم خط شكن بود.

گردانمان 250 نفر نیرو داشت كه متأسفانه 230 نفر از همرزمانمان به شهادت رسیدند و زخمی شدند و 20 نفر با استطاعت از خدا و با استقامت جنگیدند و شلمچه را حفظ نمودند. در آن هنگام جاویدالاثر شهید احمد متوسلیان مجروح بود. ایشان پس از فتح شلمچه و جاده بصره گفتند كلید آزادی خرمشهر به دست آمده كه ان شاءالله ما خرمشهر را آزاد خواهیم كرد. بیان این جمله در آن زمان نشان از بصیرت و بینش عمیق حاج احمد داشت. پس از فتح شلمچه ما برای آزادسازی خرمشهر سازماندهی شدیم و در این بین در سپاه فرمانده گردان شهید علی موحددانش و فرمانده ارتش 21 حمزه شهید سرهنگ ابراهیم خسروتاج بود كه توسط این فرماندهان سازماندهی شدیم.

چند روز دیگر(10 اردیبهشت) سالروز آغاز عملیات بیت المقدس است. كمی از نحوه عملكرد نیروهای ایرانی و روند عملیات بگویید.

در عملیات مسلم بن عقیل خودم زخم های عراقی ها را می بستم. وقتی می خواستیم پیكر شهید صالحی را از خاك عراق بیاوریم عراقی هایی كه از سنگر بیرون آمدند و اسیر شدند كفش هایمان را به آنها دادیم تا با پای پیاده مسیر را نروند

پس از سازماندهی، با اعزام ارتش و سپاه عملیات آزادسازی خرمشهر را آغاز نمودیم. در خرمشهر عملیات را شروع كردیم تا ساعت 3 نیمه شب پیشروی مان ادامه داشت. جالب اینجاست عراقی هایی كه در مسیرمان بودند و تسلیم می شدند عكس های امام خمینی را از جیب هایشان در می آوردند و می گفتند «الدخیل خمینی».

ما در نزدیكی اروندرود و بالای خرمشهر مستقر شدیم تا اینكه در سوم خرداد 61 خرمشهر به دست رزمندگان آزاد گردید. اولین كاری كه پس از آزادی شهر انجام دادیم خواندن نماز شكر بود. پس از به جا آوردن نماز شكر به مواضع خودمان برگشتیم كه دیدیم عراقی ها با تانك به 200 متری ما رسیدند كه با استقامت رزمندگان مواجه شدند و كاری از پیش نبردند و فرار كردند.

یك روز پس از آزادسازی در چهارم خرداد باز هم تانك های عراقی 200 متری ما آرایش گرفتند و با توپ به طرف ما شلیك كردند. تانك های تی72 بودند و وقتی با آرپیجی به آنها شلیك می كردیم هیچ اثری رویشان نمی گذاشت. به همین دلیل به ارتش اطلاع دادیم تا اقدامات لازم را انجام دهد. در همین حال شهید خسروتاج در حال صحبت با بیسیم بود كه با اعزام توپ 106 به مقابله با عراقی ها بپردازیم كه متأسفانه در تیررس دشمن قرار گرفت و با توپ مستقیم دشمن به شهادت رسید. پس از شهادت ایشان یكی از بسیجیان با شجاعتی مثال زدنی به صورت نیم خیز به سمت یكی از تانك های عراقی رفت و با انداختن نارنجك به داخل برجك تانك آن را منهدم كرد. پس از خاموش كردن آتش و بیرون كشیدن جنازه عراقی ها، سایر عراقی ها با دیدن این وضعیت از ترسشان از تانك هایشان بیرون آمدند و تسلیم شدند.

عراقی ها نسبت به این حركت چه واكنشی نشان دادند؟

پس از عملیات ها عراقی ها همیشه پاتك می زدند و گویا صدام برای این عملیات دستور داده بود ارتش با 650 تانك پاتك بزند و این 50 تانك و نفربر به عنوان پیشقراول برای آغاز پاتك بودند كه وقتی این گروه پیشتاز اسیر شدند بقیه نیروها نتوانستند برای بازپس گیری خرمشهر كاری انجام دهند. این یكی از معجزات الهی بود. در ماجرای فتح خرمشهر معجزاتی از این دست زیاد می دیدیم و دقیقاً به همین دلیل حضرت امام فرمودند خرمشهر را خدا آزاد كرد. خدا شاهد است وقتی عراقی ها را اسیر می كردیم هیچ كاری با آنها نداشتیم. در عملیات مسلم بن عقیل خودم زخم های عراقی ها را می بستم. وقتی می خواستیم پیكر شهید صالحی را از خاك عراق بیاوریم عراقی هایی كه از سنگر بیرون آمدند و اسیر شدند كفش هایمان را به آنها دادیم تا با پای پیاده مسیر را نروند. ما چنین رفتاری با عراقی ها داشتیم.

پس از فتح خرمشهر باز هم در منطقه حضور داشتید؟

پس از فتح خرمشهر رزمندگان برای گرفتن بصره در عملیات رمضان سازماندهی شدند. برای این كار 45 روز دوره دیدیم تا در این عملیات در تاریخ 61/4/25 شركت كنیم. شهید بهمن نجفی فرمانده گردان مقداد بود و همراهانشان شهیدان پوراد، قلی اكبری، نوزاد و جزمانی بودند و من هم در این گردان حضور داشتم. در این عملیات 15 كیلومتر پیاده رفتیم و 4 صبح در خاكریزی به عرض یك كیلومتر مستقر شدیم. متأسفانه عملیات لو رفته بود و هر كدام از نیروهای شناسایی كه به سمت خاك عراق می رفتند دیگر برنمی گشتند و ما مجبور به عقب نشینی شدیم.

قبل از رسیدن به خاكریزمان تانك های عراقی ها در 300 متری مان شروع به تیراندازی كردند. در این وضعیت ناگهان طوفان خاك وحشتناكی به وجود آمد و همین طوفان باعث شد تانك های عراقی نتوانند به ما ضربه ای بزنند. وقوع همین طوفان در آن لحظه یكی دیگر از معجزات الهی بود كه به كمك نیروهای ایرانی آمد و آنها را نجات داد. بعد این عملیات در 61/7/8 ما برای عملیات مسلم بن عقیل وارد سومار شدیم. منطقه عملیات به صورت كوه و سنگ بود كه ساعت 3 نیمه شب به بالای كوه كه بالای سر عراقی ها بود رسیدیم. عراقی ها سنگرهایشان را به شكل تنوری ساخته بودند و بالایش تخته بود و دو متر خاك رویش ریخته بودند و به هیچ عنوان احتمال نفوذ به سنگرهایشان را نمی دادند. ولی رزمندگان تعدادی از نیروهای بعثی را به هلاكت رساندند و عده دیگری را اسیر كردند و توانستیم بر بلندی های شهر مندلی مستقر شویم. در آنجا تپه كله قندی بود و آنجا دیده بانی داشتیم و همه جای شهر زیرنظرمان بود. در این عملیات متوجه شدیم شهید صالحی كه از نیروهای آرپیجی زنمان بود در خاك عراق شهید شده است. ما شهید را از خاك عراقی ها آوردیم و حین انتقال چند عراقی دیگر كه در سنگرها مخفی شده بودند اسیر شدند.

شما زمان جنگ توفیق حضور در كنار فرماندهان بزرگ و شاخصی مثل متوسلیان، موحددانش و همت را داشتید. چه ویژگی های اخلاقی، رفتاری و نظامی، این افراد را تا این اندازه از دیگران متمایز كرده بود؟

مهم ترین نكته به نحوه برخورد این فرماندهان بزرگ با نیروهایشان برمی گردد. هر كدام از این فرماندهان شیوه خاصی در برقراری ارتباط با نیروهایشان داشتند كه به عاملی مهم در جذب نیروها تبدیل می شد. با روحیه انقلابی شان همیشه به نیروها روحیه می دادند. ما هنوز خرمشهر را آزاد نكرده بودیم و قبل از آن در شلمچه عملیات كرده بودیم كه حاج احمد با عصای زیربغل و با جراحت، آزادی خرمشهر را نوید داد.

برخوردش خیلی خوب بود و به همه ما روحیه می داد و می گفت هدف ما برای اسلام است و همانگونه كه امام حسین(ع) برای خدا جنگید جنگ ما هم برای رضای خدا و پیروی از دستور خداست. همیشه در حرف هایش به ما روحیه می داد. شهید همت هم در صحبت هایش تأكید می كرد باید همه كارهایمان برای خدا باشد؛ راه می رویم و حرف می زنیم باید برای رضای خدا باشد. اسم خدا دائم روی لبانش بود. علی موحددانش وقتی می خواست نارنجك دشمن را به بیرون پرتاب كند تا برای همرزمانش اتفاقی نیفتد دستش قطع می شود. فرمانده ای بود كه خیلی شجاعانه می جنگید. قبل از نماز صبح به ما بیدار باش می دادند و از خواب كه بلند می شدیم این بزرگان با اینكه فرمانده بودند ولی شب بیدار می ماندند و چادر و اطرافش را جارو می زدند و تمیز می كردند.

گاهی با اینكه زخمی بودند اگر در اتوبوس بودیم از صندلی بلند می شدند و جایشان را به دیگر نیروها می دادند. همین رفتارهایشان بسیار در جذب نیرو و ایجاد دوستی و مودت در بین نیروها مؤثر بود. از لحاظ برخورد و رفتار واقعا الگو بودند و وجودشان در جبهه ها برایمان یك وزنه سنگین بود. اگر مجروح هم می شدند در جبهه ها می ماندند و می گفتند بچه ها به ما نیاز دارند و باید بمانیم و خدمت كنیم. امام وقتی فرمودند اگر سپاه نبود كشور نبود واقعیتی است كه نمی شود آن را نادیده گرفت. من از اول جنگ با فرماندهان سپاه بودم و همه چیز را از نزدیك دیدم و به خوبی به واقعیت جمله امام واقفم. با اطمینان باید گفت نیروهای ایرانی در جنگ هشت ساله با بصیررت بودند و با اطاعت از رهبری توانستند شر دشمن را از میهن اسلامی دور كنند. ما با دست خالی مقابل ابرقدرت هایی كه صدام را حمایت می كردند ایستادیم و این كار كوچك و كمی نیست. باید امروز وقایع هشت ساله دفاع مقدس را برای جوانان بگوییم تا آنها بدانند برای حفظ این خاك و نظام چه زحماتی كشیده شده است.



منبع : روزنامه جوان