تبیان، دستیار زندگی
تاریخ دائم در حال تكرار است و دفاع مقدس و وقایع رخ داده در آن به خوبی نشان می دهند كه چگونه اصحاب عاشورایی خمینی كبیر، هر روز جبهه ها را تبدیل به كربلایی دیگر می كردند و عاشورا را در جای جای دفاع مقدس به منصه ظهور می رساندند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پای سفره عقد عهد بستیم تا پای جان مدافع امام و انقلاب باشیم

تاریخ دائم در حال تكرار است و دفاع مقدس و وقایع رخ داده در آن به خوبی نشان می‌دهند كه چگونه اصحاب عاشورایی خمینی كبیر، هر روز جبهه‌ها را تبدیل به كربلایی دیگر می‌كردند و عاشورا را در جای جای دفاع مقدس به منصه ظهور می‌رساندند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
title

زنان مقاوم ایرانی نیز در این میان همانند بانوان حاضر در معركه كربلا، نقش‌آفرینی می‌كردند و در تكمیل و تشكیل كربلای جبهه‌های دفاع مقدس، حماسه‌آفرینی كردند. خانم دكتر سودابه اخلاقی متولد 1339 كه در رشته داروسازی تحصیل كرده است، یكی از زنان مقاوم سرزمین‌مان است كه در سال 1359 با همسرش شهید مرتضی امینی نجفی پیمان ازدواج می‌بندند و پای سفره عقد هم‌قسم می‌شوند تا آخرین لحظه عمر برای اعتلای آرمان‌های امام و انقلاب اسلامی بكوشند. هرچند مرتضی امینی خیلی زود و در 18 شهریور سال 1360 به‌دست تروریست‌های منافق به شهادت می‌رسد، اما همسرش راه او را ادامه می‌دهد و بارها در جبهه‌های جنگ حاضر می‌شود. گفت‌وگوی ما با این بانوی رزمنده دفاع مقدس را پیش رو دارید.

اعزام به جبهه‌های سرد كردستان

تماس و گفت‌وگو با خانم دكتر اخلاقی به این راحتی‌ها میسر نشد. مشغله كاری ایشان طوری بود كه بعد از چندبار تماس توانستم دقایقی از ایشان وقت بگیرم و لحظاتی همكلام شویم. برای شروع از خانم دكتر می‌خواهم خاطرات 36 سال پیش را یادآوری كند و او نیز می‌گوید: من از همان سال 59 كه آغاز جنگ تحمیلی بود فعالیتم را آغاز كردم. آن موقع 19 سال بیشتر نداشتم و به تازگی با همسرم شهید مرتضی امینی ازدواج كرده بودیم. بیشتر مكان‌هایی كه اعزام می‌شدم هم با آقامرتضی بودم. همسرم سپاهی بود و اوایل جنگ فرماندهی سپاه روانسر را برعهده داشت. من هم در كنار ایشان به عنوان امدادگر به جبهه‌های كردستان اعزام شدم. در همان بدو امر، صحنه‌های زیادی از مجروحیت برادران رزمنده را دیدم. غالب این رزمنده‌ها ابتدا در درمانگاهی در شهر جوانرود كه من هم در آنجا حضور داشتم، مداوای اولیه می‌شدند و سپس مجروحین را به بیمارستان مصطفی امام خمینی كرمانشاه منتقل می‌كردیم.

خانم دكتر با یادآوری صحنه‌های دردناكی كه از نزدیك شاهد بوده، می‌گوید: بیشتر درگیری‌ها به دلیل حضور گروهك‌های ضد انقلاب در كردستان بود كه داخل شهرها فعالیت می‌كردند. به علت ناامنی كه در آن مقطع ایجاد شده بود، عبور و مرور برای همه سخت شده بود. مثلاً از ساعت 4 بعد از ظهر به بعد دیگر امنیتی در منطقه وجود نداشت و رفت و آمد گاهی آن قدر سخت می‌شد كه برخی مواقع شاهد صحنه‌های دلخراشی در اطراف جاده‌ها می‌شدیم. در بعضی از موارد می‌دیدیم كه گروهك‌هایی مانند كومله و دموكرات سر برادران پاسدار را می‌بریدند و همه اینها از لحاظ روانی تأثیر بدی روی زن‌ها و بچه‌ها و مردم عادی می‌گذاشت. غیر از ضد انقلاب، در خود شهر جوانرود نیز هواپیما‌های عراقی می‌آمدند و مناطقی از شهر را مورد اصابت بمب‌های خود قرار می‌دادند و برای همین ما ثانیه‌ای در آنجا آرامش نداشتیم.

مجروحی كه شهید عرفه شد

از خانم دكتر می‌خواهم خاطره‌ای از حضور در مناطق عملیاتی تعریف كند و بیان می‌دارد: یادم می‌آید گروهی از برادران رزمنده از جوانرود به خط اول جبهه رفته بودند و ماشین آنها درمسیر بازگشت در مسیر جوانرود به پاوه روی مین رفته بود. خودم در لحظه این اتفاق آنجا بودم و با چشمان خودم منهدم شدن ماشین را دیدم. همه برادران مجروح شدند و خوشبختانه هیچ كدام شهید نشدند. من و امدادگرهای دیگری كه آنجا بودیم سریع پانسمان‌های اولیه این برادران را انجام دادیم و به بیمارستان كرمانشاه منتقل كردیم. یكی از آن مجروحان كه كارهای اولیه درمانش توسط بنده انجام شد، سعید مهتدی نام داشت. این برادر از این سانحه سالم بیرون آمد اما چند سال بعد در روز عید غدیر همراه سردار شهید كاظمی در مأموریتی كه به مناطق غربی كشور عازم بودند، هواپیمای‌شان به كوه برخورد می‌كند و به شهادت می‌رسند. وقتی فكرش را می‌كنم می‌بینم خدا خواست آقای مهتدی در آن سانحه زنده بماند و برگردد و سالیان سال در لشكر27 محمد رسول الله (ص) مسئولیت‌هایی به عهده بگیرد و حتی بارها از نواحی مختلف مجروح بشود، اما عاقبت در یك سانحه هوایی و روز عید غدیر به همراه شهید احمد كاظمی و دیگر همراهان از سپاه به شهادت برسند و شهدای عرفه نام بگیرند.

با خودم دارو می‌بردم

در اثنای گفت‌و‌گو متوجه می‌شویم كه خانم دكتر اخلاقی در مناطق محروم كردستان نیز حضور داشته‌اند، خودش می‌گوید: چون دانشجوی رشته دارو‌سازی بودم موفق می‌شدم به صورت دوره‌ای در مناطق محروم حضور داشته باشم. همین طور در مناطق  جنگی هم حضور داشتم و تا سال 62 موفق شدم دوره‌های مختلف در جبهه‌ها حضور داشته باشم. تا وقتی همسرم در كنارم بود، سعی می‌كردم هرجا می‌روم با او باشم ولی آقا‌مرتضی بیشتر در درگیری گروهك‌های كردستان مشغول بود و گاهی خودم مدتی تنهایی به مناطق محروم روستاهای كردستان می‌رفتم. تا آنجا كه امكان داشت با خودم دارو می‌بردم كه بتوانم به مردم محروم آنجا كمك‌رسانی كنم.

شاهد مقاومت زنان در جبهه‌ها بودم

خانم دكتر از نقش بانوان نیز در جبهه‌های جنگ می‌گوید: خانم‌ها واقعاً نقش بسزایی در انقلاب و دفاع مقدس داشتند و من به وضوح حضور خواهران را شاهد بودم و می‌دیدم كه آنان در پیشبرد این جنگ چه نقش فعالی داشتند. خیلی وقت‌ها دوشادوش مردها در صحنه‌های نبرد حاضر می‌شدند و همان فعالیتی كه آقایان داشتند زنان نیز با توجه به توانی كه داشتند انجام می‌دادند. علاوه بر آن از مسائل امدادگری گرفته تا پشتیبانی و كمك به جبهه‌ها و كلاً هر كاری كه از دستشان برمی‌آمد انجام می‌دادند تا كار انقلاب و جنگ زمین نماند و انجام گیرد.

شهادت آقا مرتضی

كمی كه از گفت‌و‌گوی‌مان می‌گذرد، احساس می‌كنم وقت پرسیدن از چگونگی شهادت مرتضی امینی نجفی همسر خانم دكتر فرارسیده است. از نحوه شهادتشان می‌پرسم و پاسخ می‌دهد: رزمندگان روحیات خاصی داشتند و همسرم هم در آرزوی شهادت بود. ایشان سال 1360 در تهران توسط منافقین ترور شد. شهادتش بعد از ماجرای ترور شهیدان رجایی و باهنر رخ داد. آن زمان منافقین ترور كور را در دستور كار داشتند و خیلی از نیروهای خدوم انقلاب را به شهادت می‌رساندند. آقا‌مرتضی هم در 18 شهریور با گلوله یك منافق به شهادت رسید. همسرم چندین مرتبه در جبهه‌های كردستان مجروح شده بود و حتی در اثر عمل‌های متعدد، یكی از پاهایش از دیگری كوتاه‌تر شده بود، اما قسمت بود كه در تهران به شهادت برسد. همرزمانش می‌گفتند آقامرتضی آن قدر شجاع و نترس بود كه به عنوان فرمانده جلوتر از دیگران فعالیت می‌كرد. به نظر من این جوان‌هایی كه برای مقاومت به سمت جبهه می‌رفتند تمامی ناشی از امدادهای خداوند است كه آنقدر در وجودشان غیرت داشتند و نگذاشتند انقلاب نوپای ما در برابر انواع تهدیدهای مختلف از ضد انقلاب گرفته تا تجاوز ارتش بعث عراق و... آسیبی نبیند و اكنون كشورمان امن‌ترین كشور منطقه باشد.

خطبه عقدمان را حضرت امام خواند

وقتی خانم دكتر در خصوص وضعیت خود و همسرش صحبت می‌كرد، به فكرم رسید قاعدتاً مخاطرات شغلی این دو نفر چگونه اجازه می‌داد كه در شرایط حساس اوایل انقلاب و جنگ با هم ازدواج كنند. از همسر شهید می‌خواهم كمی از شروع زندگی مشتركشان بگویند: زمانی كه خطبه عقد ما توسط حضرت امام (ره) خوانده شد، مهریه من 12 سكه بود و سفر حج را نیز شهید خودش به من پیشنهاد داد. در همان زمان عقد همسرم مجروح شده بود و با عصا راه می‌رفت. طوری كه با همان عصا در كنارم و در سر سفره عقد نشست.
همسر شهید ادامه می‌دهد: بعد از ازدواج ما برای ماه عسل به كردستان رفتیم. در اصل می‌رفتیم تا آذوقه و دارو برای كمك به مجرومین و مردم محروم آن مناطق ببریم. وقتی من به ایشان سفر زیارتی به مشهد را پیشنهاد دادم، نپذیرفت و گفت دوست دارم بروم جایی كه اثری از خود داشته باشم و بتوانم آنچه در توان دارم به این مردم كمك كنم. من هم پیشنهادش را قبول كردم. چون من هم به نوبه خودم می‌خواستم دینم را به مردم كشورم ادا كنم. بعد از اولین سفر به كردستان، سفرهای بعدی ما به آنجا بیشتر شد و كمی بعد هم بیشتر آنجا بودیم؛ همسرم می‌جنگید و من هم امدادگری می‌كردم.

خانم دكتر با حالت خاصی ادامه می‌دهد: پیمانی كه ما برای ازدواج بستیم، كمك به یكدیگر بود تا بتوانیم در كنار همدیگر راه بندگی خدا را بهتر طی كنیم و چون هر دو اعتقاد كامل به رهبر عزیزمان و انقلاب داشتیم، هنگام عقد پیمان بستیم كه با هم بتوانیم آرمان‌های امام و انقلاب را به ثمر برسانیم. من آن زمان از خدا خواستم در این راه هرچه برای ما پیش می‌آورد نیك و مقدس باشد و همسرم شهادت را از خدا خواست و من هم ادامه دادن مسیر او را خواستار بودم.

دخترم پدرش را ندید

حاصل ازدواج خانم دكتر اخلاقی با شهید مرتضی فرزند دختری است كه گویا پدر را ندیده است، همسر شهید می‌گوید: من سر دخترم چهار ماهه باردار بودم كه همسرم شهید شد و در واقع دخترم پدرش را ندید. شهید دوست داشت فرزندش در همین راه تربیت شود و به خواست خداوند آرزویش برآورده شد و اكنون دخترم پزشك است و به مردم خدمت می‌كند.
در این مدت كوتاهی كه با شهید زندگی كردم واقعاً درس انسانیت و تقوا را از او آموختم. با آنكه آقامرتضی سن كمی داشت، ولی از لحاظ علم و تقوا و عمل خیر و سلوك و تقرب به خداوند آنقدر بالا بود كه من فكر می‌كنم امروزه یك فرد با سن بالا هم نمی‌تواند به این مراحل برسد.
خانم اخلاقی از خاطرات همسر شهیدش نیز می‌گوید: در یك مقطع كه همسرم مجروح بود و در بیمارستان بستری شده بود، نماز شبش ترك نمی‌شد. آقا‌مرتضی اخلاق بسیار خوبی داشت و اخلاق خوبش موجب شده بود كه هر كس در مورد انقلاب بدبین بود با صحبت با او، نظرش عوض شود و نظر مثبتی نسبت به انقلاب پیدا كند. شهید اطلاعات وسیعی از گروهك‌های منافقین و كمونیست‌ها داشت و حتی از دوستان خودشان كه در احزاب مختلف بودند، صحبت می‌كرد و سعی داشت آنها را با انقلاب همراه سازد.

خانم دكتر در پایان می‌گوید: هرچه دارم از الگو گرفتن از همسرم است. شهید یك الگوی كامل انسانیت را برای من به یادگار گذاشته كه با گذشت 36 سال هنوز من از صحبت كردن و كار و اخلاق او الگو و ایده می‌گیرم. چون اوایل انقلاب بود هردوی ما با توجه به مأموریت‌هایی كه داشتیم وصیت‌نامه می‌نوشتیم ولی شهید یادداشت‌های زیادی از خود به یادگار گذاشته است و با توجه به آنكه آن موقع فعالیت گروهك‌ها زیاد بود شهید سعی می‌كرد در كوهنوردی یا در دانشگاه یا هر جای دیگری، حضور به هم رسانده و نسبت به روشنگری جوان‌ها از گروهك‌ها و احزاب مختلف، سعی و تلاش كند.


منبع: جوان آنلاین
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .