تبیان، دستیار زندگی
حلبچه ، خرمال ! بگویید كه فرزندی در آغوش گرم مادرش جان داد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غروب حلبچه ،  صبح خرمال

حلبچه در دفتر خاطرات رزمندگان اسلام

غروب بیست و هفتم اسفند 1366 در دره « احمد آوا » غروب غم انگیز و دردناكی بود . مردم مظلوم خرمال* و حلبچه سوار بر مركب ‌های خود به دره ‌ها و كوه های اطراف پناه می‌آورند .

غروب آفتاب

از دور در هر گوشه نور كم سوی فانوس را می‌ دیدیم و صدای ضجه و ناله بچه ‌ها و آه مادر ها و شیون همسران كه عزیزی را از دست داده بودند ضجه ‌هایی كه دل‌ ها را به درد می‌ آورد.

اشک بچه ‌هایی كه در روی سنگ ‌ها و بالای قله مشرف بر « احمدآوا » نشسته بودند و از گونه ‌هایشان بر صورتشان چكه می ‌كرد و هر كسی زانوی غم بغل می‌ گرفت و صحنه را نظاره می ‌كرد.

كودک كوچكی با گیسوان طلایی رنگش خون و كف را از دهان پدرش پاک می‌كرد و شاهد جان دادنش بود و دختر كوچكی هم دست پدر پیر و ناتوانش را كه از پاهایش خون چكه می ‌كرد و كور شده ، بود گرفته بود و  در بیابان سرگردان بودند . پسر بچه‌ای سرگردان همراه كاروان حركت می‌ كرد و گرد یتیمی بر چهره‌اش حكایت از مظلومیتش می ‌كرد. مادری كودک نیمه جان و مادری هم كودک بی‌ جانش را در بغل می‌ فشرد .

حلبچه ، خرمال ! بگویید كه فرزندی در آغوش گرم مادرش جان داد.

آه! حلبچه ، قصه ‌هایی داری در دل كه هر گوشی را یارای شنیدن نیست پس برای تاریخ و آیندگان بگو كه مردمی در دل شب كه همه موجودات در خواب و آرامش هستند دچار دیوی شیطان صفت شوند و آرامش شب شان بر هم خورد و خفاشان بعث به طفلان و پیران یورش برده و خوابی ابدی را برای مردم بی‌گناه به ارمغان آوردند.

حلبچه

حلبچه ، خرمال ! بگویید كه فرزندی در آغوش گرم مادرش جان داد. شاهد باشید كه مادر و فرزند در آغوش یكدیگر به خواب ابدی فرو رفتند، بگویید كه خانواده‌ای با یكدیگر به خواب ابدی فرو رفتند، بگویید كه خانواده‌ای با هم ... طفلی معصوم در قنداق در رودخانه خروشان و دیوانه می‌افتد. مادرش آه و شیون سر می‌دهد كه بچه‌ ام را آب برد اما از دست كسی كاری برنمی‌آید.

صبح بیست و هشتم هوای خرمال ، هوای دیگری بود . بچه‌های گردان امام حسین (ع) عازم میدان عشق و ایثار بودند تا دوباره كربلا را در سرزمین كربلای ایران زنده كنند . گردان حركت كرد و فرمانده و مرشد قافله عشق در پیشاپیش كاروان كربلا.

ای زمین، ای آسمان ، ای كوه ‌های غرب ای رود پر خروش ، ثبت كن این لحظه را كه در قیامت همه خلایق نظاره كنند.

بعد از چند دقیقه كه طلوع خورشید گذشته بود دشمن جاده خرمال را بمباران كرد و در عرض چند دقیقه بچه ‌های گردان به ارتفاعات منطقه پناه بردند و تعداد زیادی از بچه ‌ها توسط بمب شیمیایی مصدوم شدند .

بعد از چند دقیقه كه طلوع خورشید گذشته بود دشمن جاده خرمال را بمباران كرد و در عرض چند دقیقه بچه ‌های گردان به ارتفاعات منطقه پناه بردند و تعداد زیادی از بچه ‌ها توسط بمب شیمیایی مصدوم شدند . اما خبری همه را افسرده و غمگین كرد و غروب غم انگیز و دردناک دیگری را بوجود آورد . منصور كلبادی نژاد فرمانده مخلص و شجاعی كه از دوران نوجوانی در جبهه ‌های غرب و جنوب و در سنگر‌های شلمچه و فاو و مهران مثل شیر می‌غرید ، ندای مولایش را لبیک گفت و به دیدار مولا شتافت.

پیكر پاک و مطهرش در كنار بچه ‌هاست و عقده گلوی همه را می ‌فشارد و هر گروهی در گوشه‌ای از اردوگاه آتش روشن كرده بودند و برای منصور عزیز شام غریبان گرفتند و باز هم ما ماندیم با كوله باری از معصیت و گناه و غم فراق دوستان.

* خرمال : منطقه ای در 30 کیلومتری عمق خاک عراق

مطالب مرتبط :

حماسه ای در سایه جنایت حلبچه

هدیه بهاری صدام به مردم کشورش

سنگدل ترین همدست صدام

بمباران شیمیایی حلبچه

خاطرات سوخته

گاهشمار حملات شیمیایی عراق


منبع :

قربانیان سلاح های شیمیایی

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی