تبیان، دستیار زندگی
لاجوردی در سال 1339 تصمیم گرفت همسری برای زندگی پر از مبارزه خود بر گزیند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ازدواج لاجوردی

شهید لاجوردی

لاجوردی در سال 1339 تصمیم گرفت همسری برای زندگی پر از مبارزه خود بر گزیند بنابراین به خواستگاری دختری از یک خانواده مذهبی و متدین به نام زهرا گل گل رفت خانم گل گل در این زمان 12 سال داشت و در کلاس پنجم ابتدایی مشغول به تحصیل می کرد و پدرش در بازار خرید و فروش لوازم خرازی می کرد .

خانم گل گل درباره خاطرات خواستگاری و مراسم ازدواج می گوید :

من 12 ساله بودم و آن موقع هم برای ثبت رسمی ازدواجمان لازم بود که 13 ساله بشوم برای همین قدری در دوران عقد بودیم چون پدرم معتقد بود که عقدمان باید مطابق قانون ثبت شود تا برای مان گرفتاری به وجود نیاید پدرم برای ازدواج ما قدری سخت گیری می کردند آن هم برای پایین بودن سن من آن موقع سید اسد الله 25 سال داشت و من 12 سال خانواده من به خانواده لاجوردی جواب رد داده بودند.

شبی پدرم در عالم رویا دیدند که در حسینیه ارشاد همه علما جمعند سپس خودشان هم وارد آنجا شدند آقای نورانی بالای منبر بودند که وقتی پدرم از در وارد شدند اشاره کردند بیایید پهلوی من پدرم هم نزد ایشان رفتند فهمیدند که خدمت حضرت رسول اکرم (ص) مشرف شدند ایشان دست پدر را گرفتند و توی دستشان گذاشتند و گفتند که از امروز نسل من با نسل تو یکی شده البته جریان این خواب مفصل تر بود ولی من دقیقا آن را بخاطر ندارم .

شبی پدرم در عالم رویا دیدند که در حسینیه ارشاد همه علما جمعند سپس خودشان هم وارد آنجا شدند آقای نورانی بالای منبر بودند که وقتی پدرم از در وارد شدند اشاره کردند بیایید پهلوی من..

پدرم از خواب که بیدار شدند به مادرم گفتند : «میدانم که زهرا قسمت خانواده لاجوردی است ما بیخود داریم مخالفت می کنیم و باید با این ازدواج موافقت کنیم.» پدرم وقتی برای تحقیق از آقای لاجوردی رفته بودند به ایشان گفته بودند که در تمام این محل کسی را مثل ایشان نمی توانی پیدا کنی ناگفته نماند که سید اسدالله در آن زمان در خانی آباد  مشغول کسب و کار بودند همچنین پدرم گفته بود خوش به سعادتتان که چنین دامادی نصیب شما شده ... و خدا را شکر که چنین نعمتی را به ما داد ...

عقد و عروسی ما خیلی ساده بود. خانواده ما چون به خنچه عقد عقیده داشتند لاجوردی خودش به ابتکاری که داشت یک خنچه عقد درست کرد . با این همه مراسم بسیار ساده ای داشتیم لاجوری خانواده ما را متبرک کرده بود و همگی به او افتخار میکردیم و از این وصلت خوشحال بودیم من هم بارها به خانواده ام گفته بودم ... که چه شد از بین چند بچه ای که داشتید. قسمت من به این صورت بود به نظر من با سید اسدالله خداوند نعمت را بر خانواده ما تمام کرد.

عقد و عروسی ما خیلی ساده بود. خانواده ما چون به خنچه عقد عقیده داشتند لاجوردی خودش به ابتکاری که داشت یک خنچه عقد درست کرد .

عقد و عروسی در منزل خودمان برپا شد ما { در محله} « ساعت تشکیلات» بودیم و منزل لاجوردی هم در خانی آباد کوچه وزیر نظام بود تقریبا خانه های مان دو ایستگاه فاصله داشت بعد از ازدواج هم در همان منزل زندگی را با مادر شوهرم آغاز کردیم...

مهریه من آن زمان هشت هزار تومان بود. البته لاجوردی دوست داشت که از این مبلغ هم کمتر و ساده تر باشد. ولی پدرم چون نگران بودند عقیده داشتند که این پشتوانه ای برای دختر است به همین مبلغ رای شدند در مدتی که با هم زندگی می کردیم یک بار ارثیه مرحوم پدرش به دستش رسید و به من گفت : « خانم این مال شماست»....

منبع : اسطوره مقاومت (شهید اسدالله لاجوردی) ج 1 ص 19

تنظیم برای تبیان : یزدانی