تبیان، دستیار زندگی
. به این ترتیب عکس یادگاری ما را از مرگ نجات داد و ما این موضوع را به یگان فرماندهی گزارش دادیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عکس یادگاری با دشمن!

جنگ

خاطره ای از برادر بسیجی حسین انوری:

برای من و تمام رزمندگان همه ساعات جنگ پر از خاطره بود و لحظه ای نیست که فراموش شود و با خاطره ای همراه نباشد. در جبهه عنایات خداوند متعال در تمام مراحل جنگ شامل حال ما بود. در آنجا وجود خدا به عینه احساس می شد. برای مثال در یکی از مناطق غرب کشور که مملو از حشرات و جانوران از قبیل موش، عقرب، رتیل، مار، هزارپا و غیره بود و همیشه آنها برای بچه ها مشکل ساز و خطرناک بودند، ولی حتی یک مورد نشد که کسی آسیبی از آنها ببیند. در موارد دیگری نیز همچنین بود. روزی در حال گشت در منطقه بودیم که در کنار چشمه ای به یک چوپان برخورد کردیم.

او با ما خیلی سلام و علیک گرمی و ابراز دوستی و خوش خلقی نمود و به ما گفت که من فردا برای شما ماست گوسفند و دوغ و کره می آورم. من گفتم: ما فردا نمی توانیم بیائیم ولی پس فردا حتماً در همین جا و همین ساعت خواهیم آمد. چون ما دوربین همراه داشتیم، در کنار او چند عکس گرفتیم و او از ما خداحافظی کرد، ما هم بلافاصله به مقر آمدیم. خوشبختانه از آنجا که خواست خدا بود حلقه ی فیلم به پایان رسیده بود و ما همانروز بعد از ظهر فیلم را به یکی از دوستان که به شهر می رفت دادیم تا برای ما ظاهر کند چون فردای آن روز بعدازظهر عکسها ظاهر شد او برای ما آورد. با دیدن عکسها خیلی خوشحال شدیم و آنها را به همه نشان دادیم.

در گروه ما کردی از برادران پیش مرگ بود که با بچه ها خیلی گرم می گرفت، با دیدن عکس آن کردی که ما با او عکس گرفته بودیم رنگ از رویش پرید.

گفتیم کاکاعلی چه شده است؟ با تعجب گفت این مرد را کجا دیدید؟ گفتیم: در فلان نقطه در کنار چشمه. او گفت اسم مرا که به او نگفتی، گفتیم: نه او گفت: این مرد از افراد کموله است. من گفتم قرار است فردا برای ما ماست، شیر و دوغ گوسفند بیاورد. از جایش پرید گفت مباد فردا به آنجا بروید که حتماً برای شما کمین گذاشته و شما را خواهد کشت. به این ترتیب عکس یادگاری ما را از مرگ نجات داد و ما این موضوع را به یگان فرماندهی گزارش دادیم.

برگرفته از کتاب حماسه هشت سال دفاع مقدس

تنظیم برای تبیان: بخش هنر مردان خدا