تبیان، دستیار زندگی
نشسته بودم، ساکت. با خودم کلنجار می‌رفتم «توهین می‌کنه به حضرت زهرا؟... لابد نمی‌کنه!... طرف، هنرمند بزرگیه... این همه نویسنده و فیلم‌ساز نشسته‌ن فیلم رو تماشا می‌کنن، همه ساکت... لابد منظوری نداشته... هدفش نقد اجتماعیه...». ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایت نزدیک – یادی از سیدمرتضی آوینی (1)

نشسته بودم، ساکت. با خودم کلنجار می‌رفتم «توهین می‌کنه به حضرت زهرا؟... لابد نمی‌کنه!... طرف، هنرمند بزرگیه... این همه نویسنده و فیلم‌ساز نشسته‌ن فیلم رو تماشا می‌کنن، همه ساکت... لابد منظوری نداشته... هدفش نقد اجتماعیه...». نشسته بودم ساکت؛ سکوتم را توجیه می‌کردم. یک نفر از وسط سالن بلند شد داد زد «خدا لعنتت کنه، چرا توهین می‌کنی؟» مرتضی بود.

***

قسط کار قبلی‌ام را نداده بودند. حقوق این ماه هم مانده بود. نگران بده کاری‌هام بودم. دلم پر بود. به او گفتم، گفت «تو کارت رو خوب انجام بده، نگران نباش. روزی‌ت دست خداست». همین سه جمله را آن‌قدر با اطمینان گفت که آرام شدم.

***

حاج آقا یک حدیث گفت. دنبال مصداق می‌گشت، مرتضی را مثال زد «آقا سید روببینید، از همه‌ی لحظه‌هاش استفاده می‌کنه...». همان وقت، برق رفت. وقتی آمد، مرتضی نبود.

یکی گوشه‌ی چادر، مچاله شده بود زیر پتو، چند بار صدایش کردم جواب نداد. رفتم جلو، پتو را زدم کنار. خودش بود. صورتش خیس عرق بود.

***

آقا مرتضی با آن هیأت بسیجی، به نظرم نماد آدم جنگ بود. از او همین وجه را می‌شناختم . یک بار درباره‌ی کارهای لئوناردو داوینچی بحث‌مان شد. من کلی در باره‌ی داوینچی تحقیق کرده بودم و خودم را صاحب نظر می‌دانستم. یک ساعت با او حرف زدم، فهمیدم چیزی نمی‌دانستم. او تاریخ هنر، به خصوص هنر غرب را خوب می‌دانست. این هم یک وجه مرتضی بود.

***

برای دلش کار نمی‌کرد، برای خدا کار می‌کرد. کارهایش را هم با نماز تنظیم می‌کرد. همیشه اول نماز، بعد هر کار دیگری. نمی‌توانستم تصور کنم برای او چیزی مهم‌تر از نماز در دنیا باشد. آتش، سنگین بود. ما کپ کرده بودیم، مرتضی ایستاده بود نماز می‌خواند.

***

کربلای پنج، همراه اکیپ آمد؛ صدابرداری می‌کرد. اول سخت بود که جلوی کسی مثل آقا مرتضی کارگردانی کنم؛ به هر حال استاد من بود، توی فلسفه و هنر صاحب‌نظر بود.

اما هر بار نظرش را می‌پرسیدم می‌گفت «هر طور خودت می‌دونی!» کم کم انگار نه انگار کسی مثل او توی اکیپ هست. خودش این طور می‌خواست.

دو روز اول، صدا‌برداری می‌کرد. رضا که آمد، مرتضی ضبط را داد به او، خودش ایستاد دست‌یار دوم فیلم‌بردار. گاهی حتی وسایل را برای ما آماده می‌کرد.

برگرفته از کتاب روایت نزدیک

لینک:

هنرمردان خدا