تبیان، دستیار زندگی
«ریشه سیاه مارینی» گوشه ای از زندگی یک هنرمندِ سیاه پوست آمریکایی را به تصویر می کشد که امروزه به نام مادر موسیقی بلوز شناخته می شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مروری بر «ریشه سیاهِ مارینی»

«ریشه سیاه مارینی» گوشه ای از زندگی یک هنرمندِ سیاه پوست آمریکایی را به تصویر می کشد که امروزه به نام مادر موسیقی بلوز شناخته می شود و صدا و سبکِ فرهمند موسیقی او، در اوایل قرن بیستم دلگرمی و پشتوانه ای برای سیاه پوستان خسته از تبعیض نژادی در جامعه آمریکا به شمار می رفت.

فرآوری: علی احمدی-بخش ادبیات تبیان
 ریشه سیاه مارینی

این نمایشنامه دارای 10 شخصیت با این عناوین است: «استردی ونت»، «اروین»، «کاتلر»، «تولیدو»، «اسلودرگ»، «لووی»، «مارینی»، «پلیس»، «داسی مایی» و «سیلوستر». کتاب مقدمه ای نیز با عنوان «اجزا و شکستگی ها: زبان در نمایشنامه های آگوست ویلسون» به قلم ویلیام. دابلیو. کوک، دارد.
این نمایشنامه هشتمین مجلد از مجموعه «نمایشنامه های بیدگل: آمریکایی» را تشکیل می دهد. «اثر پرتوهای گاما بر روی گل های همیشه بهار ساکنان کره ماه» نوشته پل زیندل و ترجمه شهرام زرگر، «اولئانا» اثر دیوید ممت و ترجمه علی اکبر علیزاد، «خدای دوزخ» نوشته سم شپارد و ترجمه وازریک درساهاکیان، «اثبات» نوشته دیوید اوبورن و ترجمه شهاب الدین عادل و «هاروی» اثر مری چیس و ترجمه ثنا ولدخانی، نام شماری دیگر از آثار منتشر شده مجموعه «نمایشنامه های بیدگل: آمریکایی» است.

شخصیت های جن زده

رهایی در نوشته های ویلسون مفهومِ کلیدی است، رهایی برای حرکت به سوی خودسازی و تمامیت فرهنگی تنها با مصالحه با روحمان محقق می شود

شخصیت های این نمایش نامه ویلسون نیز مانند دیگر آثارش جن زده اند و چنان که در مقدمه کتاب نیز آمده است «آنها خاطرات و تجربیات سرکوب شده و هرگز بروزنیافته ای را در خودشان حمل می کنند. اشباح آنها بارهای روان شناختی هستند که بر دوش ما گذاشته می شوند، بارهایی که حاصل گونه ای انفکاک و گسست در تجربیات زندگی ماست. ما مدام این اشباح را سرکوب می کنیم تا حقیقت آنها را انکار کنیم؛ و در اصل آن مهاجرت عظیم (از آفریقا به آمریکا) خود نخستین و بزرگ ترین این گسست ها بود. اکنون ما به دنیای جدیدی قدم نهاده ایم که کماکان پاسخ های مؤثر فضاها و فرهنگ هایی را که ما به ناچار پشت سر نهاده ایم بر ما تحمیل می کند، ما که در عزم راسخ خود بر نو شدن و تولد دوباره به سرعت، خرد حاکم بر فضای سرزمین مادری خود و پیشینیان مسلط بر آن را طرد کردیم و در خانه جدید خود دست به تحقیر فضاهای ایمن زدیم».
ویلسون خود این گسست فرهنگی و تأثیراتش را چنین توصیف می کند: «مهاجرت به آمریکا برای آنانی که به اروپا کوچیده بودند رؤیایی بود که به خود شهامت داده و به حقیقت پیوسته بود... اجداد بردگان آفریقایی هرگز چنین خوشامد و مشارکت اجتماعی را به خود ندیده بودند... جامعه آنها را پس می زد». رهایی در نوشته های ویلسون مفهومِ کلیدی است، رهایی برای حرکت به سوی خودسازی و تمامیت فرهنگی تنها با مصالحه با روحمان محقق می شود. شخصیت های او پشت نقاب های فریبنده پنهان نمی شوند، رها هستند و در کارِ رهایی دیگران. از مهم ترین خصیصه های آثار  او این است که جهان زبانی سیاه پوستان آمریکایی را بازآفرینی می کند. در همان حال که تسلسل روایی و مکالمه اعترافی به عنوان ابزار اصلی ساختاری در آثار او به کار گرفته می شوند.
«ریشه سیاه مارینی» در دو پرده روایت می شود. داستان آن در شیکاگو اتفاق می افتد. «زمستان آشکارا رخت کشیده است، اما باد سردی که از سمت دریاچه می وزد مژده بهار ندارد. مردم در شهر گروه گروه از شر قساوت هوا به حصار خانه هایشان شتافته اند و اقتصاد شهر بی هیچ خللی بر جای خود ایستاده است.» ساعت یک بعدازظهر است. کارمندان، بعد از ساعت ناهار، به کار برمی گردند، شلوغی های نیم روز خیابان فروکش کرده است. صحنه نمایش نیز دو قسمت دارد: یکی جایی که به آن اتاق گروه موسیقی می گویند و دیگری استودیوی ضبط. اتاق گروه موسیقی سمت چپ صحنه قرار دارد، در زیرزمینِ یک ساختمان. و درست در همان رستوران و پای میز قمار و اتاق های کرایه ای تاریک در کنار سیاه پوستان داستان شکل می گیرد. «بیش از همه چیز در کنار ارزش ها، گرایش ها و به خصوص موسیقی شان».


منبع: شرق/ ایبنا