تبیان، دستیار زندگی
برای نجات مردم عرب خوزستان باید اسلحه به دست گرفت و لباس رزم پوشید. سی و چهار سال بود آن لباس را به تن او کرده بودند، لباس قتل، غارت و کشتار. پیش خود فکر کرد، کدام اعراب. به اسلحه اش نگاه کرد یک تفنگ «گالیل» اسرائیلی بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آخرین لگد/ داستانک

محمدحسن ابوحمزه نویسنده ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، داستانکی با عنوان «لگد آخر» با موضوع سالگرد حمله عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران در سی و یکم سال 1359 توسط ارتش بعث عراق نوشته است.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
رزمنده در حال نماز

ابوحمزه درباره داستانک «لگد آخر»، می گوید: داستان در خصوص یکی از نظامیان بعثی عراقی است که جنگ را از حکومت صدام آغاز و همچنان درگیر آن است و اکنون در خدمت داعش است.

در ادامه این داستانک را می خوانید:

وقتی پیرمرد تصمیم گرفت با لگد به در چوبی خانه روستایی در دهکده شمالی «چارداغلی» بکوبد و آن را باز کند، احساس کرد دیگر توان جوانی را ندارد، ناخودآگاه رفت به سی و چهار سال پیش. روزی که با همان پا در چوبی خانه روستایی اطراف شهر بندری و زیبای محمره را شکسته بود.

شهری که به گفته فرماندهانش باید در سه روز تسخیر می شد و نشد، اما بسیاری از دوستانش کشته شدند. یاد دوستانش دلش را آزرد.

به پوتین آمریکایی خود خیره شد، پا را پس کشید، شُل شد همان جا ایستاد. از نخستین لگد، سی و چهار سال گذشته بود. سی و چهار سال چون فیلمی از مقابل چشمانش گذشت. به یاد نمی آورد چندین در خانه را با لگد شکسته بود. از محمره تا حلبچه، شهرهای کویت و سوریه. اکنون هم استان صلاح الدین کشور خودش. اما به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود:

- ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...

به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود: - ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...

و ادامه داده بود؛ برای نجات مردم عرب خوزستان باید اسلحه به دست گرفت و لباس رزم پوشید. سی و چهار سال بود آن لباس را به تن او کرده بودند، لباس قتل، غارت و کشتار. پیش خود فکر کرد، کدام اعراب. به اسلحه اش نگاه کرد یک تفنگ «گالیل» اسرائیلی بود.

اسلحه را مسلح کرد برگشت، به طرف مقر فرماندهی رفت که تابلویی در بالای آن خود نمایی می کرد و روی آن نوشته شده بود. «الدولة الاسلامیة فی العراق والشام».

*

درباره  محمدحسن ابوحمزه:

ابوحمزه داستان نویستهرانی دارای داستانهای كوتاهی زیادی است كه از جمله آنها به موارد زیر می توان اشاره كرد: "تک برگ پیچک"،"خشمگین"، "هارمونی ریل راه آهن"، "صید ماهی صبور"، "سایبانی از نخل"، "سکه‌ها "، "از ما اصرار از پیرمرد تدارکات انکار"،این که آمد آن که باید بیاید نیست"، "پایان لبخند خاكی"، "آخرین پیام"،"آخرین پلاک‌ شناسایی‌مان را در مشت می‌فشردیم"...داستانهای "آچمز" و "جون بكنید بیایید بالا" نیز برگزیده نخستین جشنواره سراسری لبخند خاكی فراخوان داستان طنز دفاع مقدس در آستانه میلاد امام رضا (ع) در اردیبهشت سال 1390 بوده است.

ابوحمزه بر اساس برخی از آثارش نویسنده حوزه دفاع مقدس به حساب می‌آید. برای مثال داستان كوتاه "آخرین پلاک‌ شناسایی‌مان را در مشت می‌فشردیم" به عنوان داستان ادب پایداری در هشتاد و یكمین جلسه نقد كتاب دفاع مقدس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در خرداد ماه سال 1387 مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.


منابع: فارس، بنیاد ادبیات داستانی