تبیان، دستیار زندگی
داستانک هایی با عناوین: حاجتم را به همه گفتم جز، دعوتنامه، سنگر تشنه، شیرین تر از عسل و مرگ تلخ، اثر محمدرضا مهاجر که با موضوعات رمضانی نوشته شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستانک هایی با بهانه های رمضانی

محمدرضا مهاجر داستانک هایی درباره برخی مناسبت های ماه مبارک رمضان نوشته که چند نمونه از آن ها پیش روی شماست.

فرآوری: رضایی -بخش ادبیات تبیان
ماه رمضان

حاجتم را به همه گفتم جز ...*

شنیده بودم می گویند کریم کسی است که اگر به اش نگویی هم کرم می کند .

حاجتی داشتم.حاجتم کربلا بود. به همه ی ائمه گفتم جز ...

در حرم حضرت عباس گفتم یا کریم اهل بیت متشکرم .

*به بهانه میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع)

دعوتنامه*

کاغذ گران شده بود و کمیاب. مغازه دارهایی که کاغذ می فروختند به تاجر شهر خبر داده بودند که کاغذمان تمام شده، برای مان کاغذ بیاور که خوب بازارش داغ است. بازار دوات و مرکب هم همین حال را داشت. داغ و پررونق.

کوفیان همه کاغذ خریده بودند و برای حسین (ع)نوشته بودند که بیا که ما شیعه توایم و مطیع تو و پدرت. بیا که باغ ها و بوستان ها سرسبز و میوه ها رسیده و زمین پر از گیاه و درختان برگ برآورده اند. بیا!

*به مناسبت دهم ماه رمضان، رسیدن اولین نامه کوفیان به دست امام حسین(ع)

سنگر تشنه*

سوت خمپاره را که شنید روی زمین دراز کشید و همین طور که لقمه در دهانش بود با لحن طنزآلود همیشگی اش گفت: "بی شرفا نمی ذارن آدم یه لقمه افطار کوفت بکنه".

از ظهر آتش توپخانه دشمن بالا گرفته بود و انگار از آسمان جهنم می بارید.

برخاست و دوان دوان رفت تا گالن را از تانکر آب پر کند و ببرد توی سنگر تا بچه ها افطار کنند. به مقابل تانکر که رسید دوباره سوت خمپاره و انفجار و دراز کشیدن روی زمین.

هر طور بود گالن را پر کرد و دوید به سمت سنگر. سنگری که دیگر نبود. روی سر رزمنده های تشنه و روزه دار خراب شده بود. یک عالم غصه آوار شد روی سرش.

*به یاد شهدای عملیت رمضان/تیرماه1361

شیرین تر از عسل*

گرمای ظهر، بر عطشش افزوده بود. گرما از طرفی و زخم ها از طرف دیگر کارش را مشکل کرده بودند که ناگاه روی زمین افتاد.

لحظاتی چشم هایش را بست و خاطراتش را مرور کرد. خیلی کوچک بود که پدرش را از دست داد و از آن پس عمویش برایش پدری کرده بود. به تنهایی و مظلومیت عمویش که فکر کرد بغض گلویش را گرفت و قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری شد و روی خاک ها ریخت. همین دیشب بود که به عموجانش گفته بود مرگ نزد من از عسل هم شیرین تر است. قبلش باید محبوبش را می دید.

پاهایش را روی زمین کشید، تمام توانش را جمع کرد و صدا زد: "عمو..."

* به بهانه پنجم ماه رمضان، تولد حضرت قاسم بن الحسن(ع)

مرگ تلخ*

چند هفته ای می شد که سردرد و سرگیجه امانش را بریده بود. طبیبان هم از درمانش قطع امید کرده بودند و گفته بودند که طاعون است که به جانش افتاده.

در تمام این مدت معاویه هم پیک یا پیغامی برایش نفرستاده بود که جویای احوالش شود. انگار نه انگار که سیزده هزار شیعه را به خاطر و به طمع حکومت حجاز او ، سر بریده بود.

در بستر افتاده بود و انتظار مرگ را می کشید. مرگی که می دانست زودتر از حکومت حجاز به او خواهد رسید.

نفرین حسن مجتبی(ع) در حقش اجابت شده بود.

*نگاهی به سالروز مرگ زیاد ابن ابیه در چهارم ماه رمضان سال 53 ه.ق


منبع: خبرآنلاین