تبیان، دستیار زندگی
داستانی از فرانتس هولر با ترجمه ی علی عبداللهی/ بندیکت ماتر که بادقت به حرف هایشان گوش می داد، از هلندی ها پرسید: «خب می خواهید با زمین های هموار چی کار کنید؟»همه شان یک صدا و بی معطلی فریاد زدند: «می خواهیم در آن ها لاله بکاریم. کار پر زحمتی نیست!»بندیکت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کوه‌ها چطور به سوییس آمدند؟

داستانی از فرانتس هولر با ترجمه ی علی عبداللهی/ بندیکت ماتر که بادقت به حرف‌هایشان گوش می‌داد، از هلندی‌ها پرسید: «خب می‌خواهید با زمین‌های هموار چی‌کار کنید؟»همه‌شان یک‌صدا و بی‌معطلی فریاد زدند: «می‌خواهیم در آن‌ها لاله بکاریم. کار پر‌زحمتی نیست!»بندیکت ماتر گفت: «الحق که زدید به خال! در سوییس تقریبا هیچی جز لاله وجود ندارد. ما گیر کرده‌ایم باهاشان چه‌کار کنیم!»

بخش ادبیات تبیان
کوه یخی

در گذشته‌های بسیار دور، سوییس یکی از مسطح‌ترین سرزمین‌های جهان بود. البته در آن زمان هم همه‌جا پر بود از انواع و اقسام تله‌سی‌یِژ و تله‌کابین ولی همه‌شان در مسیرهای افقی حرکت می‌کردند. ایستگاه‌های پای کوه از ایستگاه‌های بالای قله چندان بلندتر نبودند و وقتی مردم در آن‌ها پیاده می‌شدند، درست نمی‌دانستند چه کنند. می‌گفتند: «از این‌جا هم که نمی‌شود تا مسافت دورتری را دید.» و دوباره درمانده و مستاصل راهِ آمده را برمی‌گشتند. چوب‌اسکی‌ها و سورتمه‌های خود را ته زیرزمین‌هایشان چپانده بودند و روی آن‌ها گرد‌و‌خاک نشسته بود.

به همدیگر می‌گفتند: «راستی می‌دانید ما چی کم داریم؟ تنها چیزی که کم داریم کوه است، کوه.»

یک بار یک سوییسی زبل، به هلند سفر کرد. اسمش ماتر بود، بندیکت ماتر. چیزی که آن‌جا نظر او را جلب کرد و تعجبش را برانگیخت کوه‌های درهم‌فشرده و سر‌به‌فلک‌کشیده بود ولی در آن‌جا نه خبری از اسکی‌بازی بود و سورتمه و نه ‌تله‌سی‌یِژ و تله‌کابین و این‌جور چیزها. زمستان که می‌شد هلندی‌ها با پای پیاده روی قله‌های برف‌گرفته می‌رفتند و با دم‌پایی‌های چوبی‌شان دوباره برمی‌گشتند پایین. ولی یک‌بار که بالامی‌رفتند حوصله‌شان سرمی‌رفت چون دم‌پایی‌ها سریع برف‌آغشته می‌شد و خیسی ‌برف‌آب به پاهایشان می‌زد. هلندی‌ها به‌هم می‌گفتند: «این‌جوری که زندگی خیلی مشکل و مشقت‌بار است. چیزی که این‌جا کم داریم زمین هموار است، زمین هموار.»

بندیکت ماتر که بادقت به حرف‌هایشان گوش می‌داد، از هلندی‌ها پرسید: «خب می‌خواهید با زمین‌های هموار چی‌کار کنید؟»

همه‌شان یک‌صدا و بی‌معطلی فریاد زدند: «می‌خواهیم در آن‌ها لاله بکاریم. کار پر‌زحمتی نیست!»

بندیکت ماتر گفت: «الحق که زدید به خال! در سوییس تقریبا هیچی جز لاله وجود ندارد. ما گیر کرده‌ایم باهاشان چه‌کار کنیم!»

آن‌وقت بود که هلندی‌ها تصمیم گرفتند کوه‌های خودشان را با لاله‌های سوییسی‌ها تاخت بزنند.

این‌جا بود که بندیکت ماتر به یاد این ضرب‌المثل رایج افتاد که می‌گوید: «فکر می‌تواند کوه را هم جا‌به‌جا کند.» بعد درآمد و گفت: «فقط کافی است فکر کنیم، آن‌وقت همه‌چیز آن‌طور که می‌خواهیم اتفاق می‌افتد.»

سوییسی‌ها بنا کردند به چپاندن تمام پیازهای لاله توی گونی‌ها و صندوق‌ها و فرستادن‌شان به هلند. در مورد کوه‌ها قضیه کمی سخت‌تر بود. این‌جا بود که بندیکت ماتر به یاد این ضرب‌المثل رایج افتاد که می‌گوید: «فکر می‌تواند کوه را هم جا‌به‌جا کند.» بعد درآمد و گفت: «فقط کافی است فکر کنیم، آن‌وقت همه‌چیز آن‌طور که می‌خواهیم اتفاق می‌افتد.»

بعد از آن بود که سوییسی‌ها و هلندی‌ها همه از دم یک روز تمام جمع شدند و از ته دل بر این فکر خود پافشردند که تمام کوه‌های هلند می‌توانند به سوییس بروند، بعد هم صدایی شنیدند، یک‌مرتبه در هلند کوه‌ها شکاف برداشت و صدای شکستنی به گوش رسید و کوه‌ها یکی بعد از دیگری از زمین کنده شدند و پروازکنان به سمت سوییس راه افتادند و آن‌جا هم هرکدام جایی آرام گرفتند و در زمین چنگ انداختند.

بعد هم سوییسی‌ها ‌تله‌سی‌یِژها و تله‌کابین‌های خود را روی ارتفاع نصب کردند، از آن بالا چشم‌اندازها جالب‌تر شد، و بقیه‌ی کوه‌ها هم، مقابل چشم مردم شکوهی خیره‌کننده یافت و می‌شد با چوب‌اسکی قله‌ها را پایین رفت و برای همین مردم دسته‌دسته از دور و نزدیک آمدند تا تعطیلات و ساعات فراغت خود را در کوهستان‌ها بگذرانند.

هلندی‌ها هم دیگر لازم نبود با کوه‌ها دست‌و‌پنجه نرم کنند و زندگی‌شان در مشقت و سختی بگذرد چون دیگر سرزمین‌شان عین کف دست، صاف و مسطح بود و آن‌ها همه‌جا لاله کاشتند و آن‌ها را در سراسر جهان فروختند.

چنین بود که هردو ملت، سوییسی‌ها و هلندی‌ها راضی و خشنود شدند و چون اسم مردی که چنین فکر بکری به ذهنش خطور کرده بود بندیکت ماتر بود، حالا هم مردم اسم زیباترین کوه سوییس را به احترام او ماترهورن1 گذاشته‌اند.

پی نوشت:

1 Matterhorn، نام یکی از کوه‌های مشهور سوییس در رشته کوه آلپ-م.


منبع: همشهری داستان

ادبیات معاصر آلمانی ، معجونِ تلخ و شیرین سبک‌ها

پنج داستان از فرانتس هولر

سه داستان از فرانتس هولر