تبیان، دستیار زندگی
نوزادانی که از سه روز پیش به این طرف به دنیا آمده اند ، شکل عجیبی دارند. هوشیاریشان در حد بلوغ فکری یک جوان بیست ساله ای است که دو سالی در یک دانشکده ی درجه یک فنی درس خوانده و از شانزده ، هفده سالگی هم ، با کتاب های مطهری و شریعتی شروع کرده اند . جوان ها
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بخش نوزادان


نوزادانی که از سه روز پیش به این طرف به دنیا آمده اند ، شکل عجیبی دارند. هوشیاریشان در حد بلوغ فکری یک جوان بیست ساله ای است که دو سالی در یک دانشکده ی درجه یک فنی درس خوانده و از شانزده ، هفده سالگی هم ، با کتاب های مطهری و شریعتی شروع کرده اند .


بخش نوزادان

نوزادانی که از سه روز پیش به این طرف به دنیا آمده اند ، شکل عجیبی دارند. هوشیاریشان در حد بلوغ فکری یک جوان بیست ساله ای است که دو سالی در یک دانشکده ی درجه یک فنی درس خوانده و از شانزده ، هفده سالگی هم ، با کتاب های مطهری و شریعتی شروع کرده اند . جوان های بیست ساله ای که همه ی داستان های آل احمد و هدایت و مدرس صادقی را تمام کرده اند و تفریحشان دیدن فیلم های وایلر و اسکورسیزی و تارانتینو است . مثل جوان هایی که بزرگترین حسی که از آن ها می گیری ، نیروی خطرناکی است که مثل مجسمه آن ها را به شنیدن حرف هایت می نشاند ، اما برای آن همه حرف تره هم خرد نمی کنند .

این ها توضیحات رزیدنت بخش نوزادان بیمارستان بود . بیمارستان از سه روز پیش به این طرف با اتفاقی نادر مواجه شده بود . داستان بچه باهوش های دانشکده فنی را رزیدنت بخش نوزادان برای تفهیم حس شخصی اش به معاون وزیر ساخته بود .

تنها تفاوت نوزادان بیمارستان با نوزادهای معمول در این بود که وقتی قرار بود از سینه ی مادر شیر بخورند ، دستان کوچکشان را تا جایی که می شد دور کمر مادر حلقه می کردند و با هوشیاری غریبی اشک می ریختند . گریه ای که بچگانه نبود .

فرقشان با نوزادهای معمول این بود که حرف می زدند . فقط سه چهار جمله می گفتند: این همه دست و پا بزنیم که چه بشود ؟ دنبال چه چیز قرار است که برویم ؟ ما حس همان وقت هایی را داریم که شما آدم بزرگ ها ، موقع خبر مرگ عزیزانتان دارید. ما حس همان وقت هایی را داریم که اطرافیانتان زنده اند اما در واقع از دست رفته اند.حس ما حس آدمی است که خبر خیانت می شنود. آن وقت دلتان می خواهد هیچ کاری نکنی .حرفی نزنید . دست روی دست بگذارید تا دنیا تمام بشود .

نوزادگفته بود که حس مادری را دارد که بچه اش را معتاد کرده اند . گفته بود که حریف بچه اش نمی شود . بچه اش از احساس تهی است و هرچه به بچه اش امید می دهد فایده نمی کند .

معاون وزیر از تعبیر رزیدنت بخش نوزادان خوشش آمد که ذکاوت بچه ها را به دانشجوهای پزشکی تشبیه نکرده بود. معاون وزیر از از رزیدنت خواست که به اتاق نوزادن بروند . رئیس بیمارستان هم همراهیشان کرد . پرستار بخش نوزادان با یک نوزاد تازه به دنیا آمده وارد شد. پرستار اشک می ریخت. اما بچه با چشمان باز فقط نگاه می کرد .

پرستار گفت که این بچه همین ده دقیقه ی پیش به دنیا آمده است . حرف های تازه ای می زند . روز اول که این بچه ها به دنیا آمدند جا خوردیم باورمان نمی شد ، ولی حالا می خواهیم ببینیم که حرف حسابشان چیست . آقای معاون این بچه حرف دل مرا می زند . معاون خنده اش گرفت ، اما نگاه رزیدنت و رئیس بیمارستان را که دید خودش را جمع و جور کرد . نوزادگفته بود  که حس مادری را دارد که بچه اش را معتاد کرده اند . گفته بود  که حریف بچه اش نمی شود . بچه اش از احساس تهی است و هرچه به بچه اش امید می دهد فایده نمی کند .

جماعت به اتاق رئیس بیمارستان بازگشتند . معاون برنامه ی مشخصی برای این بچه ها نداشت . فقط گفت که خدا عاقبت این بچه ها را به خیر کند . این ها با ما فرق دارند اما دلیل نمی شود که از ما بهتر باشند . درست است که مثل جوان هایی هستند که دو سالی در دانشکده ی فنی درس خوانده اند و هر چه کتاب فلسفه است را دوره کرده اند ، درست است که حال جوانی همه ی ما ها را دارند . مثل زمانی که می خواستیم تاریخ بشریت را اصلاح کنیم . می خواستیم نام انسانیت را بلند آوازه کنیم . مثل آن وقتی که حقیقت برایمان مهم بود . ما بیست سالگیمان را به یاد داریم . حالا فقط یک خاطره است . این ها زودتر به این حال رسیده اند . این دلیل نمی شود که از ما بهترند . بیچاره ها وقتی بزرگ تر شوند روز تولدشان را به خاطر نمی آورند .

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان