تبیان، دستیار زندگی
لطیفه گویی از دیر باز برای ما ایرانی ها بسیار مهم و جذاب بوده .ما هم برای شما چند تا لطیفه جالب آوردیم امیدوارم دوست داشته باشید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لطیفه

لطیفه

بازرس

رئیس رستوران وارد آشپزخانه شد و به گارسون گفت: «بازرس بهداشت وارد رستوران شده و الان می آید این جا... اگر روپوش تو را ببیند، حتماً رستوران را به خاطر رعایت نکردن بهداشت، تعطیل می کند.» آشپز با ترس گفت: «حالا چه کار کنیم رئیس؟» رئیس گفت: «وقتی گفت چرا روپوشت این قدر سیاه است، بگو پدرم از دنیا رفته است!»

  تلویزیون لطیفه 
پسر لاغر به پسر چاق گفت: «باز هم که چاق تر شده ای ... راستی، چرا پدرت هر سال یک تلویزیون بزرگ تر می خرد؟» پسر چاق گفت: «چون وقتی می خواهد فوتبال تماشا کند، من می روم جلوی تلویزیون می ایستم!»
 رستوران

در یک رستوران جاده ای، مشتری پیش رئیس رستوران رفت و گفت: «من بسیار راضی و خوشحال هستم. غذا عالی بود. گوشتش تازه و برنجش هم بسیار خوش عطر بود. واقعاً همه چیز عالی بود. خیلی خوشحالم که غذایم را همراهم از خانه آورده بودم!»

  مگس 

یک دختر سه ساله دارم که خیلی کنجکاو است. یک روز دخترم گفت: «بابا من تا حالا مگس واقعی ندیده ام.» گفتم: «ناراحت نباش دخترم... می برمت مغازه ی کبابی تا ببینی!»
 تعارف لطیفه

تعارف کردن چیز بدی نیست اما اصرار کردن زیاد خوب نیست. یک روز آقا ناصر با رنگِ روی پریده و حال بد رفت خانه. همسرش با نگرانی پرسید: «چی شه آقا ناصر؟» آقا ناصر گفت: «هیچ چی ... یه پیرمردی اسپری تنفسی داشت. خیلی تعارف کرد که من هم چند پاف بزنم!»

چند کلمهلطیفه  
 
متهم به قاضی گفت: «من گناهی ندارم آقای قاضی... مرا به خاطر چند کلمه دستگیر کرده اند.» قاضی گفت: «پس چرا سر این آقا شکسته است؟» متهم: «من با فرهنگ لغات زدم توی سر این آقا!»

koodak@tebyan.com

ماهنامه رشد دانش آموز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.