تبیان، دستیار زندگی
فیل اومد آب بخوره، بچه خرچنگه چسبید به خُرطومش و گفت: مامان جان، مامان جان!...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فیل اومد آب بخوره

فیله و بچه خرچنگه

فیل اومد آب بخوره، فیله و بچه خرچنگه

فیل اومد آب بخوره، بچه خرچنگه چسبید به خرطومش و گفت: مامان جان، مامان جان!
فیله گفت: خرطوم را ول کن. من که مامانت نیستم!
بچه خرچنگه با گریه گفت: اگر تو مامانم نیستی، پس مامانم کجاست؟
فیله گفت: من چه می دانم! حتما رفته جایی کار داشته. زود می آید.
اما بچه خرچنگه ول کن نبود. چنگال هایش را توی خرطوم فیله فرو کرد و فیله را محکم بوسید.
فیله جیغ کشید و گفت: این قدر من را نَبوس!


فیل اومد آب بخوره، فیله و بچه خرچنگه

در همین وقت، مامان خرچنگه از راه رسید و داد زد: آهای فیله! چه کار به بچه من داری؟ زود او را بگذار زمین!
بعد هم پرید جلو، چنگال هایش را توی خرطوم فیل فرو کرد و او را محکم گاز گرفت.
فیله جیغ زد و گفت: بچه ات کم بود، تو هم من را می بوسی؟
مامان خرچنگه گفت: کی تو را بوسید؟ زود بچه ام را بگذار زمین!
بچه خرچنگه، صدای مادرش را شنید. خرطوم فیله را ول کرد و پرید تو بغل مامانش.


فیله راحت شد و گفت: خانم خرچنگه! بچه ات خودش چسبیده بود و به خرطومم!
این را گفت و راهش را کشید و رفت.
خانم خرچنگه از بچه اش پرسید: راست می گفت؟
بچه خرچنگه با خجالت گفت: بله! و ماجرا را برای مادرش تعریف کرد.

منبع: ماهنامه رشد کودک
تنظیم: فهیمه امرالله

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.