تبیان، دستیار زندگی
وقتی عقربه ها ساعت 20 و 33 دقیقه و 31 ثانیه را نشان دادند ، توپ تحویل سال به صدا در آمد و سال 1360 آغاز شد ؛ سالی كه مردم ایران سومین بهار انقلاب اسلامی و سومین بهار آزادی را جشن می گرفتند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
آَسمان پر ستاره


گروهی به اردو گاه های جنگ زدگان سر می زدند و گروهی هم به دیدار خانواده شهدا می رفتند. بسیاری از خانواده های شهری و روستایی ، برای گرامی داشتن شهدا ، بر سر مزار آنان می رفتند. از سوی دیگر ،سال 1360 سال آغاز پیروزی های درخشان و پی در پی رزمندگان دلیر كشور در مناطق مختلف جنگی بود.


عیدی یادتان نرود

عیدی هایتان را با جنگ زدگان تقسیم كنید وقتی عقربه ها ساعت 20 و 33 دقیقه و 31 ثانیه را نشان دادند ، توپ تحویل سال به صدا در آمد و سال 1360 آغاز شد ؛ سالی كه مردم ایران سومین بهار انقلاب اسلامی و سومین بهار آزادی را جشن می گرفتند. نوروز آن سال ؛ با سال های گذشته فرق داشت. در فروردین 1360 ، شش ماه از آغاز جنگ ایران و عراق می گذشت. در این مدت، بسیاری از مردم جنوب و غرب كشور ،خانه و كاشانه خود را رها كرده و در شهرهای مجاور و یا در شهرهای برزگ و دورتر آواره بودند.

عیدی

بعضی از خانواده ها، عزیزانشان را در جنگ از دست داده و عزادار بودند، نظامی و غیر نظامی همه یكپارچه در دفاع از سرزمین شان تا پای جان می كوشیدند. شور دفاع از میهن اسلامی در بین مردم به ویژه جوانان كشور موج می زد. مردم مصمم شده بودند كه در مقابل نیروهای متجاوز عراقی ایستادگی كنند. خیلی از بچه ها ،آن سال ، عیدی هایشان را با خانواده های جنگ زدگان و شهدا تقسیم كردند.

دختر ١٠ ساله جنگ زده اهوازی

ما دلمان می خواهد عید با بچه های دیگر بازی كنیم و مثل سال های پیش با بچه ها باشیم. از مردم می خواهیم كه در این عید به یاد ما هم باشند.

مجروح جنگی

مردم مسلمان! آوارگان جنگ را فراموش نكنید. این ها نیز روزی خانه و كاشانه داشتند. اكنون چیزی ندارند ، جز حمایت بی دریغ و قلبی شما . به یاد آوارگان جنگ باشید و عید را ساده برگزار كنید.

مجروح جنگی

یک بسیجی

عید جانبازان انقلاب ، رزمندگان زخمی جنگ ، و آوارگان جنگ زده ، روزی است كه در جنگ پیروز شویم و آواره ها به خانه برگردند و هفت سین را زیر سقف خانه خود بچینند. شور و شوق عجیبی بین مردم وجود داشت. همه دوست داشتند به هم كمك كنند و دست در دست هم داده بودند تا كارهای جنگ به خوبی پیش برود . بعضی خانواده ها به بیمارستان ها می رفتند تا در لحظه تحویل سال ، كنار مجروحین جنگ باشند.

یک بسیجی

گروهی به اردو گاه های جنگ زدگان سر می زدند و گروهی هم به دیدار خانواده شهدا می رفتند. بسیاری از خانواده های شهری و روستایی ، برای گرامی داشتن شهدا ، بر سر مزار آنان می رفتند. از سوی دیگر ،سال 1360 سال آغاز پیروزی های درخشان و پی در پی رزمندگان دلیر كشور در مناطق مختلف جنگی بود. شنبه 8 فروردین ماه 1360 عراق در یك منطقه 8 كیلومتر عقب نشست. در عملیاتی كه در یك شب بارانی در منطقه غرب كشور انجام گرفت ، دشمن 8 كیلومتر عقب نشینی كرد. صدام حسین ، وقتی متوجه شد كه در جبهه ها نمی تواند مقابل رزمندگان ارتشی ، سپاهی و بسیجی بایستد ،اقدام به حملات موشكی به خانه های مردم بی دفاع و غیر نظامی شهر اهواز كرد. شنبه 8 فروردین ماه 1360 21 نفر از مرم بی دفاع اهواز، در حملات موشكی ارتش عراق ، شهید شدند. ارتش شكست خورده بعث عراق در پی ضربات شدیدی كه در جبهه های غرب و جنوب كشور متحمل شد ، در طول هفته ، دست به وحشیانه ترین حملات هوایی و موشكی به مناطق مسكو نیِ شهرهای جنوبی به ویژه اهواز زد. دشمن ، شش بار مناطق مسكونی اهواز را زیر حملات موشكی خود گرفت و 20 موشك سه متری به سوی این شهر شلیك كرد.

شهر من

شهر من

برای بچه های آواره «قصر شیرین» و «خرمشهر»

روزگاری اینجا بود

خانه عمو عباس

یك درخت آنجا بود

پر ز خوشه های یاس

آسمان شهر من

خانه كبوتر بود

در پیاده روهایش

نخل ،سایه گستر بود

ناگهان شبی ، جغدی

شوم بدشگون نالید

شهر من پریشان شد

سر به خاك و خون مالید

آه كودكی هایم

خاطرات رنگینم!

شهرمان اگر این جاست

من چرا نمی بیبینم؟!

خانه ها همه ویران

كوچه ها همه بن بست

هیچ كس در این جا نیست!

هیچ كسی در این جا هست ؟

سروده جواد محقق

به دنبال حملات موشكی عراق به اهواز، ایران چند حمله سنگین عراق را در دو جبهه غرب پاسخ داد و دشمن را عقب راند. شیر مردان ارتشی و سپاهی ، خواب شیرین صدام حسین را كه قصد داشت در مدتی كوتاه بخشی از خاك ایران را تصرف كند، آشفته كردند. بعد از شش ماه نبرد ، هیچ نشانی از خستگی در چهره رزمندگان دیده نمی شد. انگار كه تازه به میدان آمده بودند تا با استواری خویش ، دشمن را از خاك میهن بیرون برانند. نابودی هر تانك برای آنها نوروزی بود.

خاطرات کودکان

خاطرات كودكان و نوجوانان جنگ زده

...داشتیم كوه ها را تماشا می كردیم ، ناگهان دیدیم تانك ها ظاهر شدند و از كوه ها پایین آمدند. عده ای گفتند: « از سر پل ذهاب برای كمك می آیند. این ها سربازهای مشهدی هستند » ما فكر كردیم الان قصر شیرین را نجات می دهند. ناگهان متوجه شدیم جیپ های فرماندهی عراق جلوی آن ها می آیند...

...همه ، زن و مرد ، پیر و جوان ، سراسیمه دست كودكان خود را گرفتند و اسیروار به بیابان هاقدم گذاشتند . بچه ها گریه می كردند. برزگ تر ها ، آن ها را تنگ در آغوش می فشردند... ...مسجد ، محل استراحت پاسداران و سربازان بود. آذوقه بسیار كم بود. شهر در محاصره بود. خانه ها اكثرا ویران شده بودند. من به كمك خواهر هایم رفتم و مادرهم به زن های دیگر كمك می كرد. آب نبود. مردم آب گل آلود رود كارون را می خوردند...

مقصود نعیمی ذاکر
نشر لک لک


منبع: تاریخ انقلاب - آسمان پر ستاره

روح الله از تولد تا تبعید - قسمت هفتم

روح الله از تولد تا تبعید - قسمت ششم

 روح الله از تولد تا تبعید - قسمت پنجم


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.