تبیان، دستیار زندگی
بالأخره یک صندلی خالی می شود. روی آن می نشینم. جلویم پنجره است و....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دندان عقل

بالأخره یک صندلی خالی می‌شود. روی آن می‌نشینم. جلویم پنجره است و گذر آدم‌ها از پشت پنجره مثل یک فیلم بی‌صداست. خیلی وقت است منتظرم تا نوبتم شود.

title

صدای وسیله‌ی دندا‌ن‌پزشكی می‌آید. كمی دلهره دارم. بعضی‌ها در حال چرت‌زدن هستند.

شاید آن‌ها نمی‌خواهند دندان عقلشان را جراحی كنند كه این‌طور راحت می‌خوابند . دستم را روی لپم می‌گذارم.


 این دندان به لثه‌ام فشار می‌آورد. منشی تلویزیون را روشن می‌كند.

صدای موسیقی تیتراژ یك فیلم در سكوت مطب می‌پیچد. همه‌ی آدم‌ها رویشان را به‌طرف تلویزیون می‌كنند.
 

مردی كه دو صندلی آن‌طرف‌تر نشسته، در همان حال كه با گوشی‌اش ورمی‌رود، با پایش ریتم می‌گیرد.

صدای تلفن بلند می‌شود. منشی جواب می‌دهد. یك نفر از اتاق دندان‌پزشك خارج می‌شود. دهانش بادكرده.

منشی تلفن را قطع می‌كند. به شماره‌ام نگاه می‌كنم.
 

نوزده. همین لحظه شماره‌ام خوانده می‌شود و من با اضطراب به اتاق پا می‌گذارم. روی صندلی می‌نشینم و منتظر می‌شوم

تا دندان‌پزشك وسایلش را آماده كند.

 
کانال کودک و نوجوان تبیان

koodak@tebyan.com
تنظیم: شهرزاد فراهانی - منبع: همشهری آنلاین
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.