تبیان، دستیار زندگی
وقتی مامان موهایم را شانه می کرد، موها لای دندانه های شانه گیر می کرد و دردم می آمد. مامان گفت: دیگر وقت کوتاه کردن موهایت شده...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آرایشگاه

آرایشگاه

وقتی مامان موهایم را شانه می کرد، موها لای دندانه های شانه گیر می کرد و دردم می آمد.

مامان گفت: دیگر وقت کوتاه کردن موهایت شده. آرایشگاه

گفتم: نه مامانی، کوتاه نمی کنم. 

مامان گفت: موهایت مثل جنگل شده دخترم!

من و مامان به آرایشگاهی که خاله در آنجا کار می کند، رفتیم. آرایشگاه

خاله گفت: سلام خوشگل خانم!

خاله جان داشت موهای یک خانم را کوتاه می کرد. من و مامان روی صندلی نشستیم.

آرایشگاه پر از آینه بود. خیلی دلم می خواست بروم و خودم را توی آینه ها تماشا کنم، اما ترسیدم دعوایم کنند!

بعد بلند بلند شمردم: یک ... دو ... سه ... چهار تا آینه روی دیوارهای آرایشگاه بود.

مامان گفت: آفرین! حالا بگو چند صندلی توی آرایشگاه هست؟ آرایشگاه

گفتم: چهار تا. جلوی هر آینه، یک صندلی.

مامان خندید و گفت: آفرین دختر باهوشم!

حالا بگو می دانی چرا آن خانم یک شنل پلاستیکی پوشیده؟

گفتم:نه.

مامان گفت:وقتی خاله موهای این خانم را کوتاه می کند، خرده های مو روی شنل می ریزد. این طوری موها به لباس او نمی چسبد و راحت تمیز می شود.

همین موقع آن خانم از روی صندلی پا شد. چند تا پول به خاله جان داد و رفت.

آرایشگاه

بعد خاله جان گفت: خوشگل خانم، نوبت شماست. من روی صندلی نشستم.اولش ترسیدم موهایم محکم کنده شوند. ترسیدم قیچی برود توی چشمم. اما خجالت کشیدم که بگویم می ترسم! 

خودم را توی آینه دیدم.

خاله یک شنل نارنجی گلدار دور گردنم بست. بعد با شانه و قیچی، قچ قچ موهایم را کوتاه کرد.

یک کم از خرده های مو، پشت گردنم ریخت. قلقلکم شد. اما قیچی درد نداشت.

موهایم که کوتاه شد، مامان گفت:حالا موهایت مثل یک آبشار، قشنگ شد.

آرایشگاه

خاله جان یک گلِ سر آبی به من داد. بعد گفت: این جایزه به خاطر این که روی صندلی تکان نخوردی. آرایشگاه

منبع: ماهنامه قلک

تنظیم: فهیمه امرالله

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.