تبیان، دستیار زندگی
علی و محسن، دو برادر بودند. علی، هوای گرم را دوست داشت تا بتواند آب تنی ك ند، در حیاط مهدكود كبا بچه ها بازی ك ند و از نور قشنگ آفتاب لذت ببرد. اما محسن، برعكس او، به برف بازی علاقه ی زیادی داشت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فصل ها

بهارتابستان

زمستانپاییز

نام قصه: فصل ها

نوع قصه = غیرکنشی

واحد فعالیت: توحید

مهر 1 الف


علی و محسن پرسیدند: «چرا؟ » «خیلی از جاهای دنیا هست که هوا همیشه سرد یا همیشه گرم است! » خانم مربی جواب داد: « تا حالا فكر كردید كه اگر در سرزمین ما همیشه یک فصل بود، چه اتفاق هایی می افتاد؟


علی و محسن، دو برادر بودند. علی، هوای گرم را دوست داشت تا بتواند آب تنی كند، در حیاط مهدكودك با بچه ها بازی كند و از نور قشنگ آفتاب لذت ببرد. اما محسن، برعكس او، به برف بازی علاقه ی زیادی داشت. همین كه هوا سرد می شد، پشت پنجره می نشست و آرزو می كرد كه برف ببارد، تا بتواند آدم برفی درست كند، با بچه ها «گوله برف بازی » كند و روی یخ ها لیز بخورد.

یک روز در مهدكودك، همه ی بچه ها در حال بازی بودند، اما علی و محسن در گوشه ای نشسته بودند و بازی نمی كردند. خانم مربی كنارشان آمد و پرسید: «بچه ها، چرا تنها نشسته اید؟... بروید با بقیه بازی كنید. » علی گفت: « آخه هوا خیلی گرم نیست! » محسن هم سرش را تكان داد و جواب داد: «هوا خیلی سرد نیست. برفی هم نمی آید. »

در سرزمین ما ایران همه ی فصل ها وجود دارد و این خود، نعمت بزرگی است.» علی باتعجب پرسید: «تا حالا این طوری فکر نکرده بودم! خدای مهربان همه ی این ها را به وجود آورده است؟ »

خانم مربی خندید و گفت: «بچه های من! اگر همیشه گرم بود، یا همیشه سرد بود و برف می آمد، كه نمی شد! »

علی و محسن پرسیدند: «چرا؟ » «خیلی از جاهای دنیا هست که هوا همیشه سرد یا همیشه گرم است! » خانم مربی جواب داد: « تا حالا فكر كردید كه اگر در سرزمین ما همیشه یک فصل بود، چه اتفاق هایی می افتاد؟ چه قدر زندگی سخت می شد؟ فصل ها هر كدامشان زیبایی و فایده ی خودشان را دارند. به فصل های سال خوب فكر كنید، بهار، درخت ها پر از شكوفه می شوند، هوا ملایم است، باران می بارد، دشت ها پر از سبزه هستند، در تابستان هوا گرم است، میوه ها می رسند، خورشید همه جا را گرم می كند، در پاییز، برگ های درختان رنگارنگ می شود و می ریزد و زمستان كه طبیعت به خواب فرو می رود، برف همه جا را می پوشاند، برفی كه بعد از آب شدن، دوباره به رودخانه ها و دریاها برگشته، درآن جا، زیر نور خورشید، بخار می شود و بعد به صورت باران، دوباره به زمین بر  می گردد. در سرزمین ما ایران همه ی فصل ها وجود دارد و این خود، نعمت بزرگی است.» علی باتعجب پرسید: «تا حالا این طوری فکر نکرده بودم! خدای مهربان همه ی این ها را به وجود آورده است؟ »

خانم مربی جواب داد: «بله، خدای بزرگ و توانا، همه ی نعمت ها را برای ما به وجود آورده است که از آن ها استفاده کنیم. »

محسن سرش را تكان داد و گفت: « پس چه سرزمین خوبی، خدای مهربان، برای ما آفریده است که چهار فصل دارد، با چهار نوع زیبایی و میوه های خوشمزه! »

مربی گفت: «حالا می توانید سوره ای از سوره های قرآن مجید را نام ببرید که در مورد خداوند مهربان باشد؟ » علی و محسن با هم گفتند: « بله... سوره ی توحید! »

خانم مربی خوشحال شد و علی و محسن را تشویق كرد. آن ها هم از جا بلند شدند و به سوی بچه ها دویدند، تا اول سوره ی توحید را برای آن ها بخوانند و بعد در مورد فصل های زیبای خدا برای بچه ها تعریف کنند و بعد از این کارها با یکدیگر بازی كنند و از همه ی فصل های زیبای خدا لذت ببرند.

مقصود نعیمی ذاکر

آموزش مفاهیم دینی به خردسالان


منابع: آموزش مفاهیم دینی به خردسالان، آموزش قصه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.