تبیان، دستیار زندگی
نگران حال آقا بود؛ اما می دانست که آقا با وجود بیماری، مثل هر پنجشنبه و جمعه به کربلا رفته است. برای دیدن ایشان لحظه شماری می کرد. به همین خاطر، از نجف خارج شد و به سوی کربلا رفت.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تنها تکیه گاه خدا


با این همه آیت الله خمینی نه تنها دلسرد نشدند، بلکه مصمم تر از همیشه به مبارزه خود ادامه دادند. «اگر می گفتند یک روز ساکت باش و این جا زندگی کن و من می دانستم که یک روز سکوت مضر است، محال بود قبول کنم.


تنها تکیه به خدا

نگران حال آقا بود؛ اما می دانست که آقا با وجود بیماری، مثل هر پنجشنبه و جمعه به کربلا رفته است. برای دیدن ایشان لحظه شماری می کرد. به همین خاطر، از نجف خارج شد و به سوی کربلا رفت. وقتی به خیابان بین الحرمین پیچید، سر کوچه خانه آقا، چیزی دید که به وحشت افتاد. یک ماشین ارتشی آن جا بود که می شد به راحتی تیربار آن را دید. رو به روی آن، اتومبیل های دولتی به ردیف ایستاده بودند.  صلاح است، بروم یا نه؟ داشت اوضاع را سبک و سنگین می کرد، اما پاهایش به اختیار او نبودند. وارد کوچه شد. چند سرباز مسلح، دم در خانه آقا کشیک می دادنددیگر برای برگشتن دیر شده بود.

- هر چه بادا باد!

رفت و وارد خانه شد. از حیاط گذشت و رفت توی اتاق بیرونی. ناگهان چشمش به سه نفر افتاد. یکی از آن ها استاندار کربلا، دیگری رییس سازمان امنیت و سومی رییس شهربانی کربلا بود. نگاهی به آن سه نفر انداخت. ر ییس شهربانی هم از گوشه چشم، نیم نگاهی به او کرد. در همین موقع، در اندرونی باز شد و آقا آمدند. با دیدن آقا تپش قلب او زیاد شد و گرما زیر پوستش دوید. آقا تا چشمش به او افتاد، با دست اشاره کرد که داخل شود. او هم داخل شد. استاندار کربلا از هر دری سخن می گفت. می خواست توجه آقا را جلب کند. اما آقا اعتنایی به آن ها نمی کرد، چون می دانست که برای ظاهرسازی به خانه او آمده اند. در آن موقع حکومت عراق با شاه ایران اختلاف پیدا کرده بود. آن ها می دانستند که آقا با شاه مخالف است. به همین دلیل، می خواستند او را با خودشان همراه کنند. آقا با هوشیاری کامل متوجه منظور آن ها شده بود. به همین دلیل، رو به یکی از حاضرین کرد و درباره ایران چیزهایی پرسید. او هم خیلی کوتاه به سوال ها جواب داد ساکت ماند. استاندار پشت سر هم حرف می زد، اما کلمه ها توی فضای اتاق معلق می ماند. آقا، مثل صخره ای سرسخت، آرام نشسته بود. با چشم های خود می دید که مأموران دولت عراق، هر لحظه کوچک و کوچک تر می شوند.

همه جا سنگر مبارزه

همه جا سنگرِ مبارزه

آیت الله خمینی برای آن که آتش انقلاب را روشن نگه دارند، در نجف سختی های زیادی را تحمل کردند. حکومت شاه می کوشید تا آثار قیام 15 خرداد را به هر وسیله ای که هست محو و نابود کند، و آیت الله خمینی بر آن بودند که نگذارند خون شهیدانی که مظلومانه در کوچه و خیابان های قم و تهران و ورامین بر زمین ریخته شده بود، هدر رود و پایمال شود. به همین دلیل لازم بود که ایشان همواره با ایران ارتباط داشته باشند. روابط عراق و ایران به تدریج خوب شده بود همکاری اطلاعاتی دو کشور بسیار قوی بود. همین امر موجب می شد تا مأموران مخفی ساواک و مأموران رسمی سفارت ایران با همکار مأموران امنیتی و اطلاعاتی عراق، فعالیت های آیت الله خمینی را شدیداً زیر نظر بگیرند و کنترل کنند. به همین دلیل، ارتباط با ایران خیلی سخت بود. با این همه آیت الله خمینی نه تنها دلسرد نشدند، بلکه مصمم تر از همیشه به مبارزه خود ادامه دادند. «اگر می گفتند یک روز ساکت باش و این جا زندگی کن و من می دانستم که یک روز سکوت مضر است، محال بود قبول کنم.

حکومت اسلامی

ارتباط با ایران

هوشیاری و صبر آیت الله خمینی از یک سو و تلاش و مجاهدت های یاران و شاگردان ایشان که خود را به آب و آتش می زدند و با هر زحمت و مشقتی به عراق می رساندند، از سوی دیگر، باعث شد تا حرکت انقلاب متوقف نشود. گروه اندکی که با آیت الله خمینی در ارتباط بودند، کتاب ها و اعلامیه های ایشان را با دشواری به چاپ می رساندند و تکثیر می کردند و در شهرهای ایران پخش می کردند. آن ها از جانشان مایه می گذاشتند تا خاطره قیام پانزده خرداد زنده بماند انقلاب به راه خود ادامه بدهد. حکومت پهلوی نیز هر کاری که از دستش بر می آمد از شکنجه و زندان و تبعید تا فرستادن افرادی به نزد آیت الله  انجام می داد تا مانع انقلاب شود.

یک بار وقتی یکی از این فرستاده های ویژه شاه نزد آیت الله خمینی رفت، ایشان دستش را روی کتاب قانون اساسی که کنارش بود گذاشت و گفت: «لااقل به این قانون عمل کنید. » سال 1346 ، سال تظاهرات گسترده دانشجویی بود. در این سال همچنین جنگ اعراب و اسراییل رخ داد که حکومت پهلوی هیچ واکنشی در مقابل آن نشان نداد، زیرا با اسراییل روابط خوبی داشت. این کارها باعث شد تا دانشجویان در دانشگاه های تهران، اصفهان، تبریز و شیراز دست به تظاهرات بزنند و مخالفت خود با کارهای حکومت را اعلام کنند. آیت الله خمینی در 27 فروردین 1346 با صدور اطلاعیه ای مردم را به ادامه و گسترش مبارزه بر علیه حکومت پهلوی دعوت کردند. ایشان در این اطلاعیه چنین گفتند: «این ها رفتنی هستند و شما باقی هستید. سرنیزه در مقابل عواطف یک ملت دوام نخواهد آورد. این شمشیرهای کند و عاریتی به غلاف خواهند رفت. » حکومت اسلامی آیت الله خمینی در بهمن 1348 برای اولین بار بحث ولایت فقیه را مطرح می کنند و اولین قدم ها را برای تشکیل حکومت اسلامی بر می دارند ...

چون ستاره

دفتر  تاریخ ام

قصه شاهانه بود

از ستمشاهی و ظلم

این وطن ویرانه بود

هر کس از بیداد ظلم

در خفا افسرده بود

هر چه گل، هر چه نگاه

مرده و پژمرده بود

ناگهان در قلب شب

زد شراره پیر حق

در سیاهی رخنه کرد

چون ستاره پیر حق

از ندای حق او

ایم وطن بیدار شد

شد شب ما فجر نور

روز دشمن، تار شد

شد به آخر خواب ما

گاه بیداری رسید

در دل ما خفتگان

انقلاب آمد پدید

سروده حسین عبدی

مقصود نعیمی ذاکر

نشر لک لک


منبع: روح الله، از تولد تا تبعید

روح الله، از تولد تا تبعید -قسمت ششم

روح الله، از تولد تا تبعید - قسمت پنجم

روح الله، از تولد تا تبعید - قسمت چهارم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.