هیتلر و دیوانه
روزی هیتلر یکی از تیمارستانهای آلمان دیدن میکرد و که ناگهان دیوانهای به او رسید و گفت:
ببینم تو تازه دیوانه شدهای؟
هیتلر با عصبانیت گفت: ای احمق! من رهبر آلمانم.
دیوانه با شنیدن این حرف خندید و گفت:
من هم اول همین فکر را میکردم که سر از اینجا درآوردم.
لباس لویی شانزدهم
مرد ساده لوحی برای خرید یک دست کت و شلوار به مغازهای وارد شد.
مغازه دار که به ساده لوحی او پی برده بود برای اینکه بتواند پول بیشتری از او بگیرد وقتی که لباس را به او میداد گفت:
خدمتتان عرض کنم که این لباسلویی شانزدهم است.
مرد لباس را پوشید و دید که کمی گشاد است رو به مغازه دار کرد و گفت:
گشاد است، لطفاً مال لویی پانزدهم را بدهید!!
وزن شعر
معلم: بگو ببینم کدام شاعری بود که وزن شعر را رعایت نمیکرد؟
شاگرد: اسمش یادم نیست آقا، ولی همینقدر میدونم که قبل از اختراع ترازو شعر میگفته!!
خوردن نارگیل
بیماری نزد پزشک رفت. طبیب برای او رژیم غذایی تجویز کرد و گفت:
بهتر است میوه بخورید و البته اگر با پوست بخورید به حال شما نافعتر خواهد بود. بعد از یک هفته دوباره نزد دکتر آمد و گفت:
دستور شما را اجراء کردم سیب و گلابی و گوجه و زردآلو را با پوست خوردم اما واقعاً خوردن نارگیل و گردو بسیار مشکل بود.
بریدن سر خلبان
هواپیمایی که دزدیده شده بود در فرودگاه برلین آلمان به زمین مینشیند و هواپیما ربایان از مسئولین فرودگاه میخواهند که باک سوخت هواپیما را پر کنند، و اگر این کار را نکنند سر یک نفر را خواهند برید.
چند لحظه از این تهدید گذشت، هواپیما ربایان دیدند که باک را پر نکردند رئیس هواپیما ربایان به یکی از یارانش میگوید که :
آهای، فری زبل برو سر یک نفر را ببر و به پایین بینداز. سر بریده به بیرون پرتاب میشود و مسئولین فرودگاه که میبینند تهدید جدی است باک هواپیما را پر میکنند ولی در کمال تعجّب مشاهده میکنند که هواپیما ربایان به حالت تسلیم از هواپیما خارج شدند، رئیس فرودگاه از آنها میپرسد:
ما که باک هواپیما را پر کردیم برای چه تسلیم شدید.
رئیس هواپیما ربایان: علتش این است که فری زبل نادان توی این همه آدم مستقیم رفته سرخلبان را برید.
تنظیم:بخش کودک نوجوان