تبیان، دستیار زندگی
یکی بود یکی نبود یه دختر کوچولویی بود که هیچ وقت موهاش و شونه نمی کرد و نا مرتب بود تا این که...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آرایشگاه

یکی بود یکی نبود امروز صبح وقتی مامانم موهایم را شانه می کرد، خیلی دردم گرفت و گریه کردم.

آرایشگاه

مامان گفت: ببین چه قدر نامرتب شدی دوست داری بهتره موهات و کوتاه کنم؟

گفتم:نه مامانی، موهام و اصلا کوتاه نمی کنم من دوست دارم همین جوری باشم.

مامان گفت: موهات نامرتب شده این جوری هچ کس باهات دوست نمی شه

 ولی من قبول نکرم دلم می خواست موهام بلند باشه و اصلا کوتاهش نکنم.

بعد از ظهر که رفتم با دوستام بازی کنم پیش هر کدوم که می رفتم با من بازی نمی کردند می گفتند تو شلخته ای. ما دوست نداریم با تو بازی کنیم. منم یه عالمه گریه کردم و غصه خوردم. با گریه اومدم خونه و مامانم ازم پرسید: نرگس چی شده؟ چرا گریه می کنی؟

من هم همه ماجرا رو واسه مامانم تعریف کردم و گفتم که چه دوستان بی ادبی دارم و الان برو همشون و دعوا کن.

مامانم گفت: دوستات بچه های بی ادبی نیستند اون ها همشون تمیز و مرتب هستند موهاشون و شونه می کنند و از بچه کثیف و نامرتب خوششون نمیاد.

من تصمیم گرفتم فردا صبح که شد با مامانم برم آرایشگاه و موهام  کوتاه کنم و قول بدم به مامان جونم که همیشه موهام و شونه کنم و یک عالمه هم با دوستام بازی کنم.

آرایشگاه

koodak@tebyan.com

شهرزاد فراهانی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.