تبیان، دستیار زندگی
حلزون به سختی از میان علف های کنار ساحل رودخانه می گذشت. او آرام آرام راه می رفت و از این که مجور بود خانه اش را با خود ببرد، ناراحت بود...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بالاخره حلزون شاد شد

بالاخره حلزون شاد شد

حلزون به سختی از میان علف های کنار ساحل رودخانه می گذشت. او آرام آرام راه می رفت و از این که مجبور بود خانه اش را با خود ببرد، ناراحت بود.

او پروانه ها را می دید که با چاپکی این طرف و آن طرف می پریدند؛ زنبورها آزاد و راحت دور گل ها می جرخیدند و گنجشک ها به دور از لانه های خود پرواز می کردند ...

اما حلزون همیشه و هرجا خانه اش همراهش بود! و از این مسئله احساس ناراحتی می کرد.

در این هنگام ناگهان ابرهای خاکستری رنگ در آسمان جمع شدند و باران شدیدی شروع به باریدن کرد.

با باریدن باران پروانه ها زود به طرف خانه هایشان فرار کردند ...

زنبورها به طرف کندوهای خود برگشتند و گنجشک ها هم به طرف لانه هایشان پرواز کردند ...

اما حلزون فقط و فقط سرِ کوچکِ خود را داخل خانه کرد و از پنجره ی خانه اش به قطره های باران که آرام آرام می باریدند، نگاه می کرد...

و در این حال بود که او از خانه ی قشنگ خود راضی و شاد شد.

بالاخره حلزون شاد شد

منبع: مجله روزهای زندگی (بچه ها)

تنظیم: فهیمه امرالله

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.