تبیان، دستیار زندگی
ابوطالب مظفری، شاعر افغان از زندگی و ادبیات می گوید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جستجوی هویت در مهاجرت

ابوطالب مظفری، شاعر افغان از زندگی و ادبیات می‌گوید

بخش ادبیات تبیان
ادبیات

سیدابوطالب مظفری نوجوان بود که از افغانستان به ایران آمد و فعالیت شعری خود را آغاز کرد. او سال‌هاست سردبیری مجله «خط سوم» را به‌عهده دارد و در موسسه فرهنگی «درّ دری» دوره‌های آموزشی ادبی مختلفی را برگزار می‌کند. با مظفری در حاشیه مراسم «شب شعر افغانستان» به گفت‌وگو نشستیم. این مراسم اولین فصل از سلسله شب شعرهای فرهنگسرای ملل بود که ‌ دوشنبه گذشته با حضور جمعیت زیادی از شاعران ایرانی و افغانستانی برگزار شد و شاعران افغانستان اشعار خود را با موضوع کار، رنج مهاجرت، جنگ و... خواندند.

برای آغاز گفت وگو، شما ارتباط متقابل امروز شعر ایران و افغانستان را چطور ارزیابی می کنید؟

امروز شعر معاصر افغانستان و ایران وارد مرحله خوبی شده است، زیرا تعاملی را با یکدیگر آغاز کرده اند. گرچه تا سه دهه قبل شعر هر دو کشور نگاهی به یکدیگر داشتند، اما تعاملشان تمام عیار نبود. فقط گاهی شعر چهره های مطرح ایرانی به افغانستان می رفت و شاعران می خواندند و از آن تاثیر می گرفتند.

معمولا شعر کدام شاعران ایرانی به دست ادیبان افغانستان می رسید؟

در دهه 40 و 50 معمولا شعر افرادی مانند نادر نادرپور، فریدون توللی و فریدون مشیری به دست دوستداران ادبیات در افغانستان می رسید. در دوره های بعد، اشعار کسانی مانند اخوان ثالث رواج یافت، ولی تمام این ارتباط ها یکطرفه بود؛ زیرا شاعران ایرانی هیچ اطلاع خاصی از شاعران افغانستان نداشتند، مگر از خلیل الله خلیلی، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مهاجرت از افغانستان به ایران و بخصوص از دهه 80 تاکنون که اینترنت و دنیای مجازی فراگیر شده، شعر دو کشور به دلیل آشنایی به صورت شعری واحد درآمده است. گرچه این آشنایی به ایجاد شعرهای یکسان منجر نشده است، زیرا شاعران هر دو کشور موقعیت اقلیمی و زبانی و فکری خویش را حفظ کرده اند.

پس چطور از ترکیب «شعر واحد» استفاده می کنید؟

زیرا زبان شاعران ایرانی و افغانستانی به یکدیگر نزدیک شده است. از طرفی به دلیل رواج اینترنت افراد لحظه به لحظه از اتفاقات شعری یکدیگر آگاه می شوند. امروز به محض ورود شعر ایرانیان در فضای مجازی شاعران کابل و بلخ آن را می خوانند گویی این شعرگویی ها در شهری کوچک رخ می دهد که زمان انتقال آن به دیگری بسیار کوتاه است.

ولی از آنجا که شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز در شعر نمودار می شود، پس الزاما به لحاظ اندیشه و محتوا نباید شعری مشابه داشته باشیم.

این تنها وجه فارق شعر ایران و افغانستان است، زیرا هریک تجربه ها و دغدغه های متفاوتی با دیگری دارند و این به ایجاد فضاهای متفاوت منجر می شود. شاعر افغانستان بیش از هر چیز، درگیر جنگ های داخلی، مهاجرت گسترده، خشونت های حاصل از وجود القاعده و طالبان، افراط گرایی های دینی و... بوده است که ایران جز جنگ تحمیلی با هیچ یک از این موارد مواجه نبوده است. شاعر امروز ایران، بیش از همه به مسائل جاری زندگی و درونیات خویش می پردازد.

به نظرتان شعر فارسی ایران و افغانستان در عرصه بین الملل، امروز تا چه اندازه توانسته مخاطب جذب کند؟

شعر هر دو کشور در جهان چندان مطرح نشده است. شاید شعر معاصر ما به اندازه شعر کلاسیک آن مقدار تجربه لازم را ایجاد نکرده است که برای دیگر کشورها جاذبه داشته باشد. شاعران مطرح ایران و افغانستان امروز مقبولیت کافی را در دیگر کشورها ندارند، البته من تازگی ها در شعر افغانستان گرایش های جدیدی را می بینم که موجب ترجمه شدن این اشعار به زبان عربی، ترکی، کردی و انگلیسی شده است. شاید این گرایش ها به دلیل تجربه های متفاوت شاعران افغانستانی است، حتی یکی از استادان دانشگاه آکسفورد کتابی با عنوان «درّ دری» تالیف کرده که در آن بیش از هر مساله ای، به شعر مهاجرت افغانستان اشاره دارد.

به نظرتان بحث مهاجرت آنقدر در شعر معاصر افغانستان مطرح شده که به یک ژانر تبدیل شود؟

بله، شعر دهه 60 و 70 در افغانستان بیش از همه به موضوع جنگ و مقاومت اختصاص داشت. شعر دهه 80 تاکنون عموما شعر مهاجرت است؛ آن هم مهاجرتی چند لایه، زیرا نسلی از ما در سرزمینی که خانواده شان به آن مهاجرت کرده اند، به دنیا آمده و بزرگ شده اند. جستجوی هویت یکی از مضامین مشترک این گروه از شاعران است.

غزلی برای جشن تولد

یکی از دوستان شاعر من که سال ها با یکدیگر در نشریات همکار بودیم، دختر کوچکی داشت که دیگر این روزها نوجوان شده است. غزلی برای جشن تولد او سرودم:

مرا به یاد نداری ولی فدای سرت

منم رفیق قدیمی بی وفا پدرت

تمام کوچه و پس کوچه های خاطر من

پر است از تو و از لحظه های در به درت

تو خواب بودی و یک شب که باد می آمد

جهان به شکل بدی می گذاشت سر به سرت

پدر که طاقت اخم زمانه را کم داشت

گرفت دست تو را، برد و برد تا سفرت

چنان ز خاک وطن دور مانده ای حالا

که باد هم نرساند به دوستان خبرت

به جای مریم و ساره، بهاره و سارا

چه نام های غریبی نشسته دور و برت

وطن برای تو جز درد و رنج هیچ نداشت

خجسته باد در آن سوی آب ها «چکر» (گردش) ت


منبع:جام جم