تبیان، دستیار زندگی
گراهام گرین(1904 – 1991) مردِ پرتناقضی است و خودش هم قبول دارد: «من خودم را نمی‌شناسم، و نمی‌خواهم که بشناسم. من آدمی هستم که تغییر می‌کند، افکار و عقایدم سال به سال متفاوت است.» او خودش را دوست ندارد: ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گراهام گرین، مردِ دوقطبی

گراهام گرین، مردِ دوقطبی

گراهام گرین(1904 – 1991) مردِ پرتناقضی است و خودش هم قبول دارد: «من خودم را نمی‌شناسم، و نمی‌خواهم که بشناسم. من آدمی هستم که تغییر می‌کند، افکار و عقایدم سال به سال متفاوت است.» او خودش را دوست ندارد: «مگر چند نفر پیدا می‌شوند که وقتی بی‌هوا ازشان بپرسید خودشان را دوست دارند بله بگویند؟ من با خودم راحت نیستم، این درست- اما به نظرم این عیب نیست، به علاوه آدم چطور می‌تواند با خودش راحت باشد؟»

گرین نویسنده پرنویس و پرخواننده‌ای است و در ایران کتاب‌های او همه جور خواننده‌ای را جلب کرده؛ هم کتاب‌خوان عوام او را د‌وست دارد و هم خوانندگان آثارِ جدی از مشتری‌های پروپاقرص آثار او هستند.

وقتی در کالج بالیول، آکسفورد، درس می‌خواند اولین کتاب شعرش را منتشر می‌کند اما شاعر نمی‌ماند. چهار سالی معاون سردبیر روزنامه تایمز می‌شود و انتشار رمان چهارم او- قطار استانبول- شهرت زیادی برایش می‌آورد و او را در ردیف نویسندگان عامه‌پسند قرار می‌دهد.

در 1935 از این سر تا به آن سرِ"لیبری" را زیرِ پا می‌گذارد و حاصل سفرش کتابِ "سفر بدون نقشه" است که به آوازه‌اش اضافه می‌کند؛ کتاب شرح ماجراهای سیاحی است که می‌تواند ناملایمات را تا بی نهایت تحمل کند. از هندوچین به لیبری و از هاییتی به مالایا اما گراهام گرین ماجراجو گراهام گرین نویسنده را خلع سلاح نمی‌کند: «عمل فقط تا آن‌جا مهم است که در نوشتن بروز پیدا کند». برای گرین نوشتن شکلی از عمل است: «وقتی پای نوشتن در میان باشد خیلی وسواسی می‌شوم چون مسئله مرگ و زندگی است. مسیر نوشتن را خودِ نوشته تعیین می‌کند. وقتی با جدیت به کارِ کتابی مشغولم از کله سحر، و قبل از حمام یا تراشیدن ریش و یا حتی قبل از دیدن نامه‌ها یا هر کارِ دیگری، کارم را شروع می‌کنم. اگر قرار باشد آدم برای نوشتن منتظر چیزی بشود که مردم اسمش را الهام می‌گذارند یک کلمه هم  نمی‌تواند بنویسد.»

مادرش را خیلی دوست دارد: «عدم تمایل مادرم به تملک همیشه مورد تحسینم بوده، او را خیلی دوست داشتم.»، «وقتی بچه بودیم بعدازظهر به اتاق نشیمن می‌رفتیم و مادرم تا ساعت هفت برای‌مان کتاب می‌خواند». به عکس احساس زیادی به پدر ندارد، ولی بعدها کم‌کم از پدر خوشش می‌آید.

سرجمع می‌شود گفت که او کودکی شاد و آرامی را پشت سر می‌گذارد؛ لااقل تا سیزده سالگی: «سیزده ساله بودم که مرا به مدرسه شبانه‌روزی گذاشتند که پدرم رییس آن بود. همیشه پدر را در فضای شاد خانوادگی دیده بودم و دیدن او در مدرسه روحم را دچار تضاد کرد اما خاطره شادی و رضایت خاطری را که در خانه داشتم از ذهنم پاک نکرد گرچه وحشت از سیزده سالگی و وحشت از جهان مدرسه تا همیشه با من ماند.»

گرین نویسنده پرنویس و پرخواننده‌ای است و در ایران کتاب‌های او همه جور خواننده‌ای را جلب کرده؛ هم کتاب‌خوان عوام او را د‌وست دارد و هم خوانندگان آثارِ جدی از مشتری‌های پروپاقرص آثار او هستند.

در رمان"واقعیت چیست" که در غرب آفریقا می‌گذرد تناقضات درونی جاسوسی را که کاتولیک هم هست به خوبی نشان می‌دهد؛ یعنی خودش را. گفته می‌شود خواهرش – الیزابت – او را جذب ام- آی - سیکس کرده است و سفرهای گراهام گرین به عنوان جاسوس در جانِ آدم‌های داستانیِ بعد از جنگ دوم جهانی آثار او دیده می‌شود.

رمان"انسان درون" را که چاپ می‌کند از کار در روزنامه تایمز کناره می‌گیرد تا خود را تمام وقت وقف نوشتن رمان کند. دو رمان بعد از آن چاپ می‌کند به نام‌های"نام عمل" و "شایعه در شب"، اما این رمان‌های اولیه چندان مایه سربلندی‌اش نیستند.: «این رمان‌ها کاملاً مایه شرمندگی منند، کتاب‌های درجه سه هستند و اجازه نمی‌دهم تجدید چاپ بشوند.»

اقبال سینمای هالیوود به کتاب "قطار استانبول" و ساخت فیلمی بر اساس آن در 1934 گراهام گرین را پرآوازه می‌کند و نقدی که همان موقع‌ها گرین بر فیلم"وی ویلی ویکی" wee willie winkie می‌نویسد نام او را در تاریخ نقد فیلم ثبت می‌کند. گراهام گرین در فیلم"روز برای شب" ساخته فرانسوا تروفو، مانند هیچکاک، برای لحظه‌ای ظاهر می‌شود و گفته‌اند تروفو او را، که برای لحظاتی در نقش نماینده شرکت بیمه ظاهر شده است، به جا نمی‌آورد.

گاهی آثار گرین جنبه طنز هم دارد،"سفرهای من با عمه‌ام" و "بازنده همه را می‌برد" از این دسته‌‌اند. از نظر منتقدین گراهام گرین در آثار خود به راز و گره‌گشایی در پایان و به خصوص تعلیق اهمیت زیادی می‌دهد و به همین دلیل پی‌رنگ یا همان پلات در آثارش نقش مهمی دارند، اما در کتابی مانند"وزارت ترس" که ظاهراً پلات‌محور و سرگرم‌کننده هم است جنبه‌های فلسفی و ادبیت کتاب بر جنبه سرگرم‌کنندگی آن می‌چربد.

در پی مقالاتی که در سال‌های 1951 تا 1955 در باره هندوچین می‌نویسد رمان"آمریکایی آرام" سر بر می‌آورد، این کتاب در باره جنگ ویتنام است و فیلم برجسته‌ای هم از آن ساخته می‌شود.

رمان‌های"آدم ما در هاوانا"، "پرونده سوخته"، "کمدین‌ها" و "مرد سوم" از گراهام گرین با همکاری خودش در هالیوود ساخته می‌شوند. فیلم مرد سوم، که داستانی است ماهرانه از قاچاق مواد مخدر و فیلم‌نامه آن با همکاری کارول رید نوشته شده، در سال 1949 جایزه اول جشنواره کن را از آن خود می‌کند.

خود گرین رمان"کنسول افتخاری"اش را خیلی دوست دارد. گفته: «در این رمان همه آدم‌ها متحول می‌شوند و این کار ساده‌ای برایم نبوده، این کتاب محبوبِ من است». در این کتاب کشیش، چریک، پلیس، زن و شوهر وفادار همه خلاف‌آمد عمل می‌کنند. در ایران محمد یعقوبی بر اساس این رمان نمایش‌نامه‌ای نوشته است.

گرین داستان‌کوتاه نویس هم هست. در داستان"خراب‌کارها" گروهی بچه، بعد از بمباران لندن، تصمیم می‌گیرند خانه نیمه خرابی را کاملاً خراب کنند. جان‌مایه داستان پرداختن به این موضوع است که چرا آن‌ها به خراب‌کاری رو می‌آورند و آیا در خراب‌کاری خلاقیت هم هست؟ آدم‌های داستانی گرین هم خوب هستند و هم بد؛ انسان‌هایی در تضاد با خود و امیال خود. خراب‌کارها در 1954 منتشر می‌شود و برای بسیاری از منتقدین این داستان تمثیلی است از شکست چرچیل در 1945، بعد از پایان جنگ دوم جهانی.

کتاب"عامل انسانی" برای سیاست‌مداران و جاسوس‌های بین‌المللی آموزنده است و به مردم عادی هم کمک می‌کند تا بفهمند در ذهن یک جاسوس چه چیزهایی می‌گذرد. او در زندگی‌نامه‌اش می‌نویسد: «مرز باریک میان وفاداری و خیانت، وفای به عهد و نقض عهد، تضادهای ذهن و تناقضی که آدمی در درون خود دارد - آدم‌ها از همین‌ها ساخته شده‌اند.» گرین عاشق این شعر رابرت براونینگ است:

«ما به لبه خطرناک مسائل دلبسته‌ایم،

دزد شریف، جنایتکار رقیق‌القلب،

ملحد خرافاتی، فواحش نجیب- که عشق می‌ورزند و در کتاب‌های جدید رستگار می‌شوند-

نظاره می‌کنیم این‌ها را،

که بر خط لرزان میانه به حال تعادل ایستاده‌اند.»

گرین شباهت تامی به کشیشِ نادرست کتاب خودش، "قدرت و جلال" دارد، او سرسپرده ضدین است: «من هیچ‌وقت این کشیش را ندیده‌ام، او از بخشی از وجودم- از اعماق- آمده است.» این کتاب از سوی واتیکان تکفیر می‌شود. تناقضات گرین در آدم‌های داستانی او جلوه‌گری می‌کنند؛ کشیشی که با آن وقار به مقدسات توهین می‌کند، جاسوسی که خیانت می‌کند و نویسنده‌ای که بی دقت است. شاید گرین روح سرکش زمانه ما است؛ او نوشتن را امری شخصی می‌داند و معتقد است که تنها خودِ نویسنده می‌فهمد که نقایصِ اصلیِ کارش کجا است.

گه‌گاه نمایش‌نامه‌هایی هم نوشته است: « تئاتر آسودگی است؛ برای فرار، از تنهایی رمان‌نویس بودن، لازم است.» از میان نمایش‌نامه‌هایی که می‌نویسد خودش"اتاق نشیمن" و "عاشق مهربان" را دوست دارد.

در1982کتاب شیرین"عالی‌جناب دن کیشوت" از او چاپ می‌شود. زمان داستان اسپانیای بعد از مرگ فرانکو است. کشیشی عنوان عالی‌جنابی دریافت می‌کند و در پیِ این ارتقاء مقام ناخواسته که رشک همکارانش را برانگیخته آواره کوه و بیابان می‌شود. همسفر او سانچو نامی است که در انتخابات شغل شهرداری را از دست داده و هم پای عالی‌جناب دن کیشوت شده است. یکی از این دو تبلور آموزه‌های بی غش مسیحی است و دیگری مادی‌گرایی شکست خورده که هم‌چنان پای‌بند باورهای مسلکی خودش است. گفت‌وگوهای پر از نیش و نوش این دونفر ملاط کتاب را تشکیل می‌دهد.

آخرین کتابِ قبل از مرگش مجموعه داستانی کوتاهی است به نام"آخرین کلام"  که در 1990 منتشر می‌شود و در2003، بعد از مرگ، کتاب"سرزمین بی‌صاحب" از او به بازار می‌آید. گراهام گرین، که دو بار خواسته بود خود را سر به نیست کند و موفق نشده بود، با هشتادوهفت سال سن و به مرگی طبیعی از دنیا می‌رود.

بخش ادبیات تبیان


منبع: دیباچه (به همراه تلخیص)