تبیان، دستیار زندگی
روان گل بر روی خار انداختند زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند اختران گل به وقت صبحدم در پای سرو از سر شادی طبق های نثار انداختند شاهدان سوسن از بهر تماشا در چمن لاله را با سنبل اندر کارزار انداختند بلبل شیرین سخن شکرفشانی پیش...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شادروان گل



باز شادروان گل بر روی خار انداختند

زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند

اختران گل به وقت صبحدم در پای سرو

از سر شادی طبق های نثار انداختند

شاهدان سوسن از بهر تماشا در چمن

لاله را با سنبل اندر کارزار انداختند

بلبل شیرین سخن شکرفشانی پیشه کرد

با بساط فستقی(1) بر جویبار انداختند

گرم تازان صبا از گرد عنبر وقت صبح

موکب سلطان گل را در غبار انداختند

غنچگان را گرچه بر گل پرده پوشی عادتست

عاقبت هم بخیه ای بر روی کار انداختند

بـِه ز مستی در شکوفه است و گل اندرخفت و خیز

نرگس بیچاره را چون در خمار انداختند

وقت صبح آهنگران ِ باد  ز آب پیچ پیچ

بی گنه زنجیر بر پای چنار انداختند

در دماغ بید گویی هم خلافی دیده اند

کز میان بوستانش بر کنار انداختند

سبزه ها را گرچه بر بالای گل دستی بود

هم ز گیسوها کمندش بر حصار انداختند

گر چمن را نیست در سر خاطر سوری(2) دگر

از چه بر دست عروسانش نگار انداختند

صبحدم بزم چمن گرمست، زیرا کندرو

ناله موسیچه(3) و قمری و سار انداختند

راویان نظم ز اشعار بدیع اوحدی

بار دیگر فتنه ای در روزگار انداختند

اوحدی مراغه ای
1. فستقی : به رنگ پسته

2.سور: نوعی از ریاحین سرخ ، گل سرخ ، گل محمد

3. موسیچه : یکی از گونه های قمری