تبیان، دستیار زندگی
آن چنان كه بیان مـى دارند در روز حادثه دقیقه اى خنده از لبانـش كنار نمـى رفت، شاداب و سـرحـال بـود و مصـداق ایـن شعر اقبال: نشان مرد مومن باتوگویم كه چون مرگش رسد خندان بمیرد در حیـن تبسـم گـویى هاله اى از غم و رنج چهره او ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شب شهادت هفتاد و دو تن به روایتی دیگر

آن چنان كه بیان مـى دارند در روز حادثه دقیقه اى خنده از لبانـش كنار نمـى رفت، شاداب و سـرحـال بـود و مصـداق ایـن شعر اقبال:

نشان مرد مومن باتوگویم

كه چون مرگش رسد خندان بمیرد

در حیـن تبسـم گـویى هاله اى از غم و رنج چهره او را مى فشرد، غم امت اسلامـى و آینـده انقلاب. او طبق معمـول دو ساعت قبل از مغرب در محل حزب حاضـر شـد با اعضاى حزب جلساتى داشت. مشكلات و مسایل را با هـم در میان گذاشتند و به بحث و تبادل نظر پرداختند. پـس از خاتمه جلسه با مسئولان مملكت و نمایندگان مجلس آماده اقامه نماز گشتند.

وقت غروب فرا رسید، موذن اذان گفت، دوستان به دور هم جمع شده و مشغول برگزارى نماز جماعت شدند. آن شب حـدود صد نفر وزرا و وكلا و شخصیت هاى مملكت در نماز جماعت حـاضـر شـدنـد. بهشتـى به نماز ایستاد، نماز آخرین، نماز وداع.

آن شب نماز جماعتـش از همه شبها طولانى تر و اصرار حضار هـم زیاد بـود كه ما مى خواهیم پشت سر تـو نماز بخـوانیـم و نماز در حیاط دفتر حزب بـود. عكاس آمد و از آن نماز عكـس یادگارى گرفت. ساعت 5/8 بعد از ظهر بـود كه نماز تمام شـد و بهشتـى پیشنهاد كرد كه زودتر به سالـن بروند و آماده انجام برنامه شوند. همه برخاستند و به سالـن رفتند و هر كـس در گـوشه اى و در محلـى نشسته، آماده استفاده از بیانات دكتـر بهشتـى و بحث وتبـادل نظر نظر شـدنـد.

جریان داخل سالن

همه در جاى خـود مستقر شدنـد. طبق معمـول قرائت قرآن آغاز شـد. آن شب حسیـن سعادتى قرآن را خـواند. در حالى كه دكتر در ردیف و در كنار دكتر فیاض بخش نشسته بود. پس از قرآن، سخـن از عنوان بحث در جلسه شـد و به پیشهاد شهیـد استكـى قـرار شـد آن شب دربـاره ریاست جمهوری و انتخاب رئیـس جمهور بحث شـود. انتخابـاتـى كه در دوم مرداد مى بایست صورت مى گرفت.

آیت اله هاشمـى رفسنجانـى و به دنبـالـش آقاى عسگـر اولادى چنـد دقیقه بعد حزب را ترک کردند تا از آیت خامنه اى كه از سـوء قصـد جان سالـم به در برده بود ولى مجروح و در بیمارستان بـود عیادت كنند. محمد منتظرى از در سالـن خارج شـد تا به دنبال كارى برود ولى موفق به پیدا كردن پاسدارانش نشد و دوباره به سالـن برگشت. شهید باهنر تازه وارد حیاط حزب شده بـود ولى به تـوصیه یكـى از شهدا كه آثـار خستگـى را در چهره اش عیان مـى دیـد دوبـاره سـوار ماشیـن شـد كه بـرگردد. بهشتـى در پشت تـریبـون بـود و سـرگـرم سخنرانى. آخرین جملات دكتر این بود كه در مقابل شرك و الحاد تـن به هیچ قـدرتـى نمى دهد و سر تسلیـم فرود نمـی آورد، نماینـدگان مجلـس نبایـد ساكت به گـوشه اى بنشینند...در ایـن چنـد روزه با روحانیت مبارز و جامعه مـدرسیـن و دیگر گـروه ها بحث كـرده ایـم، قرار بر ایـن شـد كه حزب مستقلا كانـدیدا معرفـى ننماید بكله به صـورت ائتلاف با سازمان مجاهـدیـن انقلاب اسلامـى، روحانیت مبارز، جامعه مـدرسیـن، حـوزه علمیه، و دیگر گروه هاى خط امام كاندیداى مشتـرك معرفـى شـود و در همیـن حال صـداى انفجار...

انفجار و شهادت

ساعت حدود نه و هفت دقیقه بود كه لحظه اى هوا روشـن شد و به دنبالش صداى انفجار مهیبى برخاست و سقف بتونى سالن را در هم شكست و سقف و آنچه پشت او بـود، همه فرو ریخت.

در اثر مـوج انفجار عده اى تعادل خـود را از دست دادند، تا آنجا كه نمى تـوانستند سـرپا بایستند. مـى افتادنـد و بـر مـى خاستنـد دوباره مى افتادند، روى چهار دست و پا راه مـى رفتنـد. عده اى هـم به ایـن طـرف و آن طـرف پـرتـاب شـدند.

شعله هاى آتـش كه ناشى از انفجار بود بیش از صد متر ارتفاع داشت و همچنان زبانه مـى كشید. برق قطع شـده بـود همه جا گرد و خاك و بوى خـون و فریاد الله اكبر بـود. از زیر صدها خروار خاك و سنگ و سیمان و سقف بتـونى فریاد تكبیر به گـوش مـى رسید. 110 نفر در زیر آوار مـدفـون گشته، قطعا عده اى در همان لحظات اول جان سپرده بـودند و عده اى دیگر هنـوز با مرگ دست و پنجه نرم مـى كردند. نه امكان آن بود كه آن ها را از خاك بیرون آورند و نه امكان آنكه به آنان مـددى برسانند.

اطرافیان و همسایگان همچنان گیج و مبهوت كه چه خبـر است؟ نكنـد هواپیماى عراق به بمباران منطقه اى اقدام كرده باشند. هیچ كس از واقعه خبر نداشت. لحظاتـى چند گذشت. به تـدریج به خـود آمـدنـد و سـراغ حادثه را گرفتند و دریافتنـد كه ایـن حادثه در قـربانگاه خیل جـان نثـاران اسلام در كانـون حزب رخ داده است. مـردم در آن وقت شب از گـوشه و كنـار وارد محل حزب شـدنـد. از یكـدیگـر مى پرسیدند «بهشتـى چه شد؟» و كسـى جـواب را نمى دانست.

چـراغ ها را آوردنـد، دستگاه هـا شـروع به كار كـردنـد تا از محل انفجار خاكبردارى کنند و جنازه ها را بیرون بكشنـد. پـس از خاكبـردارى عده اى را بیهوش، عده اى را نیمه جان و گروهى را پیـوسته به لقاء الله دیدند و از آن جمله دكتر را دیدنـد كه آسـوده و راحت، فارغ از مسئولیت هـاى سنگیـن، و دور از همه جنجـال، تـوطئه هـا، كارشكنى ها، نفاق ها و اتهامات چشـم بر هم نهاده و با دست و پاى بریـده به فیض شهادت نایل آمـده. روحـش شاد كه مرگ در بستر براى او كوچك و حقیر بـود و اجر تلاش و زحماتـش همان شهادت بـود كـه خداوند او را به آن فیض رسـانـد و بـا اجـدادش همگـام و همـراه كـرد. بهشتى با شهادت خویش زنده و جاوید شد و عدالت و آزادى و دیـن و خداجـویـى دیگر بار با قیام مقتداى او رهبر فقید انقلاب و شهادت مظلـومـانه اش در خـاطـره هـا مـانـدگـار گـردید.

منبع: HTTP://SHAREH.OFOGH.NET

لینک ها

سال شمار زندگی شهید بهشتی

زندگی شهید بهشتی از زبان خود وی

پیام امام خمینی به مناسبت شهدای 7 تیر

شهید بهشتی از دیدگاه امام (ره)

شهید بهشتی از زبان آیة ا... خامنه ای و حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی