تبیان، دستیار زندگی
واژه‌ها در جمله می‌توانند جایگشت‌های فراوانی داشته باشند. روشنی و رسایی جمله‌های ساخته شده از جایگشت‌های مختلف، متفاوت است. نویسنده باید متناسب با مقتضای حال، بهترین جایگشت را انتخاب کند. با افزایش سواد ادبی و نوشتن بسیار و خواندن مداوم، می‌توان در تشخیص
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نویسنده و جایگشت‌های واژه‌ها


واژه‌ها در جمله می‌توانند جایگشت‌های فراوانی داشته باشند. روشنی و رسایی جمله‌های ساخته شده از جایگشت‌های مختلف، متفاوت است. نویسنده باید متناسب با مقتضای حال، بهترین جایگشت را انتخاب کند. با افزایش سواد ادبی و نوشتن بسیار و خواندن مداوم، می‌توان در تشخیص و انتخاب بهترین جایگشت مهارت یافت..


نویسنده و جایگشت‌های واژه‌ها

اگر ما 6 کلمه مانند "کتابم- من- را – به- دادم – دوستم" داشته باشیم، به چند صورت می‌توانیم آنها را همنشین کنیم تا جمله به دست بیاوریم؟ برای پاسخ به این پرسش، لازم است مقدمه‌ای بیان کنم.

هر گاه چند شئ متفاوت داشته باشیم، می‌توانیم آنها را به صورت‌های مختلف کنار هم بچینیم، هر چینشی از این اشیاء را یک "جایگشت" می‌نامند.[1] مثلا اگر دو توپ داشته باشیم؛ یکی سیاه و دیگری سفید، دو جایگشت خواهند داشت؛ (سیاه – سفید) و (سفید – سیاه). اگر سه تا توپ داشته باشیم (زرد، آبی، قرمز)، 6 جایگشت خواهند داشت.

(زرد- آبی- قرمز)، (زرد- قرمز – آبی)؛

(آبی – زرد – قرمز)، (آبی – قرمز – زرد)؛

(قرمز – زرد – آبی)، (قرمز – آبی – زرد).

حال اگر 4 توپ داشته باشیم؟ یا 5 تا یا بیشتر هر کدام چند جایگشت خواهند داشت؟

برای شمارش تعداد دقیق جایگشت‌های چند چیز، از فرمولی ریاضی به نام فاکتوریل[2] استفاده و آن را چنین تعریف می‌کنند: حاصل ‌ضرب هر عدد در تمام اعداد طبیعی صحیح و مثبت کوچک‌تر از خود. مثلا حاصل ضرب عدد 4 را در تمام اعداد کوچک‌تر از آن؛ یعنی 2،3، 1، را فاکتوریل عدد 4 می‌نامند که می‌شود 24 و فاکتوریل عدد 5 می‌شود 120.[3]

بنابراین 6 کلمه پیشگفته 720 جایگشت دارند؛ چون فاکتوریل 7 می‌شود 720. اگر خواننده محترم در این تعداد شک دارد، می‌تواند خود به صورت دستی محاسبه کند که در این صورت پیشنهاد می‌کنم حتما یک فلاسک دو قلوی چای تازه دم کنار دستش داشته باشد.

واضح است که بیشتر این جایگشت‌ها جمله‌های معناداری به دست نخواهند داد؛ مثلا: "را من کتابم به دادم دوستم." با این حال دست کم ده تای آنها جمله معنادار هستند. ببینید:

1.      من کتابم را به دوستم دادم.

2.      من کتابم را دادم به دوستم.

3.      من به دوستم دادم کتابم را.

4.      به دوستم من کتابم را دادم.

5.      به دوستم من دادم کتابم را.

6.      به دوستم کتابم را من دادم.

7.      به دوستم دادم من کتابم را.

8.      دادم من به دوستم کتابم را.

9.      دادم به دوستم من کتابم را.

10. دادم کتابم را به دوستم من.[4]

هر گاه چند شئ متفاوت داشته باشیم، می‌توانیم آنها را به صورت‌های مختلف کنار هم بچینیم، هر چینشی از این اشیاء را یک "جایگشت" می‌نامند.

نتیجه‌ای که از مطالب بالا به دست می‌آید، این است که نویسنده برای ساختن جمله‌هایی که به بهترین نحو، مقصود او را بیان کنند، دائما در حال انتخاب است. انتخاب یک جایگشت از میان انبوه جایگشت‌های دیگر. انتخاب‌های درست می‌توانند نوشته‌ای روشن و موثر را به ارمغان بیاورند و انتخاب‌های نادرست نوشته‌ای مبهم و بی‌اثر را.

البته این انتخاب‌ها غالبا آن چنان سریع اتفاق می‌افتد که ممکن است نویسنده متوجه آن نشود. اما بازخوانی‌های مکرر یک نوشته و جا به جایی‌های کلمات در جمله به دست خود نویسنده یا ویراستار، بیانگر وقوع انتخاب‌های درست یا نادرست است. در اینجا برای روشن‌تر شدن بحث مثالی می‌زنم.

جمله را از نظر ترتیب واژه‌ها در آن، به دو دسته تقسیم کرده‌اند: مستقیم و غیرمستقیم. جمله مستقیم جمله‌ای است که در آن نظم دستوری رعایت شده است و غیر آن را جمله غیرمستقیم می‌نامند. نظم دستوری جمله در زبان فارسی به این شرح است:

1.      فاعل+ فعل لازم: سعید آمد.

2.      فاعل+ مفعول+ فعل متعدی: سعید کتاب را آورد.

3.      مسند البه+ مسند+ فعل ربطی: سعید دانشجو است.[5]

اما چرا گاهی نویسنده‌ای از جمله مستقیم  دست بر می‌دارد و اجزای جمله را پس و پیش می‌کند؟ در پاسخ باید گفت: گاهی رساندن کامل مقصود خود به خواننده، ایجاب می‌کند که چنین کاری صورت گیرد.

نویسنده و جایگشت‌های واژه‌ها

برای مثال اگر مقصود نویسنده‌ صرفا این باشد که او کتابش را به دوستش داده، جمله مستقیم کارش را راه می‌اندازد؛ یعنی این جمله: "کتابم را به دوستم دادم." اما اگر مقصودش چیزی بیش از این است؛ مثلا این باشد که که "فقط" کتابش را به او داده و نه چیز دیگری را ؛یعنی بخواهد، فعل "دادن" را در کتاب، محصور کند، در این صورت باید باید مفعول را پیش از سایر واژه‌های جمله بیاورد. یعنی بگوید: "کتابم را به دوستم دادم."

نمونه‌ای دیگر: فرض کنید نویسنده احتمال می‌دهد که خواننده به دلایلی خیال می‌کند که نویسنده کتاب را به دوستش نداده بلکه به کس دیگری داده، اینجا از بین همه اجزای جمله عبارت "به دوستم" اهمیت پیدا می‌کند، لذا نویسنده آن را اولین جزء جمله قرار می‌دهد و می‌گوید: به دوستم (و نه کس دیگری) کتابم را دادم.

پس نویسنده همواره باید بکوشد تا  متناسب با مقتضای حال مخاطب و موضوع و مقام بهترین جایگشت را تشخیص و انتخاب کند و یکی از فرق‌های نویسنده‌ای متبحر با نویسنده‌ای ناشی، یافتن یا نیافتن آن جایگشت مناسب موقعیت است و یکی از علت‌های اصلی ماندگاری بعضی از آثار ادبی نسبت به آثار مشابه آنها، بلاغت[6] نویسندگان آنها بوده است[7]؛ آثاری مانند تاریخ بیهقی، سیاستنامه خواجه نظام الملک، کیمیای سعادت غزالی، تذکره‌الاولیای عطار، گلستان سعدی و...

حال شاید برای خواننده‌ای این پرسش مطرح شود که آیا راهی وجود دارد که بتدریج مهارت خود را در یافتن و گزینش بهترین جایگشت در هر موقعیت افزایش دهیم؟ در پاسخ به این پرسش به دو راهکار اشاره‌ای می‌کنیم:

1.     نوشتن بسیار:

نوشتن باعث می‌شود که با جایگشت‌های مختلف جمله سر و کار داشته باشیم و با روش آزمون و خطا در انتخاب بهترین حالت از انبوه حالت‌ها کارآزموده شویم و هر چه کارآزموده‌تر شویم، نوشته‌هایمان در بازخوانی‌ها، به حک و اصلاح کمتری نیاز خواهند داشت.

2.     خواندن آثار خوب:

خواندن آثار خوش نثر، ما را دائما در معرض دیدن تصمیم‌های درست و به جای نویسندگان آنها قرار می‌دهد و بر عکس خواندن آثار ناخوش نثر، می‌تواند باعث شود تصمیمات نادرست نویسندگان آنها، در مواردی الگوی تصمیمات بعدی ما شود مگر این که کسی، لقمانی باشد که بتواند ادب از بی‌ادبان بیاموزد.

از علت‌های اصلی ماندگاری بعضی از آثار ادبی نسبت به آثار مشابه آنها بلاغت نویسندگان آنها بوده است.[1]

نتیجه‌گیری:

نویسنده باید بداند جای واژه‌ها در جمله اهمیت بسیار و گاهی تعیین‌کننده دارد و برای رساندن مقصود خود به بهترین نحو، گاهی لازم است جای واژه‌ها را با هم عوض کند. او باید علم معانی را به خوبی بداند تا بتواند متناسب با مقتضای حال مخاطب و موضوع و مقام بهترین ترتیب واژه‌ها در جمله را انتخاب کند. وی باید بسیار بنویسد تا در این کار تجربه بیندوزد و آثار خوب را بخواند تا از تجربه‌های موفق دیگران نیز استفاده کند.

پی نوشت:

[1] . ر.ک: نرگس عباسی، علی شاد رخ، محمد قاسم وحیدی اصل، آمار و احتمال، ص 76، ، دانشگاه پیام نور، چاپ اول، تهران،1388.

[2]. Factorial

[3] . ر.ک: همان.

[4] . البته بعضی از این جمله‌ها کم‌تر به کار می‌روند و بعضی بیشتر ولی به هر حال همه معنادار هستند و در جای خود درست. نکته دیگر این که تعداد جمله‌های معنادار با این شش کلمه بیش از ده تاست؛ مثلا "من دادم به دوستم کتابم را" جمله معنادار یازدهم است.

[5] . بابایی، رضا، بهتر بنویسیم، ص222 و 274، نشر ادیان، چاپ اول، قم، 1390.

[6] . از میان علوم ادبی سه علم معانی و بیان و بدیع مربوط به بلاغت هستند که شایسته است نویسندگان جوان برای پیشرفت کارشان به آنها عنایت داشته باشند.

[7] . ر.ک: شفیعی کدکنی، محمد رضا، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، ص93، نشر سخن، تهران، 1380.

محمدرضا آتشین صدف

بخش ادبیات تبیان