گاهنامه شماره دو دفترچه یادداشت کانون فرهنگی ، هنری راهیان قدس فهرست گام به گام با کاروان کربلا | -------------------- | 2 |
128نکته درباره مرثیه خوانی | -------------------- | 6 |
آثار و برکات عزادارى و گریه بر سیدالشهدا علیه السلام | -------------------- | 11 |
حضور انبیاء (علیهم السلام) در زمین کربلا | -------------------- | 15 |
مسئولیت مردان منبر و مدح | -------------------- | 19 |
ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده | -------------------- | 22 |
مدرسه عشق | |
ما منتظریم تا محرم گردد | هنگامه امتحان فراهم گردد |
ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما | یک مو اگر ز سر سید علی کم گردد |
گام به گام با کاروان کربلا کاروان کربلا پس از وداع با پیامبر اکرم و حضرت زهرا و امام مجتبی(علیهم السلام) شب یکشنبه بیست و هشتم رجب سال شصت هجری مدینه را به سوی مکه ترک نمودند. امام حسین(علیهالسلام) از بیعت با یزید خودداری کرده و شبانه همراه خانواده خویش از مدینه به مکه حرکت نمود. یک جامعه نمونه در این کاروان متجسم بود. در دل تاریکی از کورهراههای بیابانها گذر کردند و منزل به منزل راه سپردند.یک ماه و چند روز از بیابانها و کوهستانها گذشتند و در هر منزل از خود، ردّی از روشنایی و کرامت باقی نهادند. روز سوم شعبان سال شصت هجری درست در روز میلاد امام حسین (علیه السلام) کاروان امام به مکه رسید و در محله شعب علی در خانه عباس بن عبدالمطلب اقامت گزید. مردم مکه به استقبال و دیدار خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند. در این ایام که در آستانه برگزاری مراسم حج بود بسیاری از مسلمانان از سراسر قلمرو اسلامی به مکه میآمدند و این فرصت مناسبی برای امام حسین(علیهالسلام) و خاندان پیامبر بود تا با مردم صحبت کنند و نسیم آزادی در مکه وزیدن گیرد.از سوم شعبان تا هشتم ذی الحجه که امام حسین(علیه السلام) از مکه به قصد کوفه عزیمت نمود بیش از چهار ماه در مکه اقامت داشتند. در این مدت، مردم گروه گروه با امامحسین(علیه السلام) تماس میگرفتند و ابراز وفاداری و حمایت میکردند.در دهم رمضان نامهای از سران و اعیان کوفه به امام حسین (علیه السلام) رسید که در آن نامه از امام دعوت شده بود به کوفه برود تا کوفیان به رهبری امام با یزید بجنگند.امام در پاسخ نامههای مکرر سران و مردم کوفه، مسلم بن عقیل (پسر عموی خود) را به کوفه فرستاد تا میزان صحت گفته کوفیان را به اطلاع امام برساند.با اعزام مسلم بن عقیل به کوفه، هجده هزار نفر از مردم کوفه با امام بیعت کردند و مسلم خبر این بیعت و وفاداری را به امام ارسال داشت. لیک با تغییر یافتن حاکم کوفه وضعِ مردم نیز تغییر یافت. ابن زیاد از طرف یزید بن معاویه به عنوان حاکم کوفه انتخاب شد و با فریب و توطئه و قتل و کشتار، مردمِ کوفه را از همراهی با مسلم باز داشت تا جایی که مسلم در یک جنگ نابرابر به تنهایی با سربازان ابنزیاد جنگید و سرانجام دستگیر و به شهادت رسید.همزمان با این واقعه و مطلع شدن یزید از نهضت امام حسین (علیه السلام) و فعالیتهای ایشان سپاهی را به فرماندهی عمر بن سعد جهت دستگیری یا قتل امام حسین (علیه السلام) به مکه اعزام نمود و امام وقتی از ماجرا آگاه شد دیگر نتوانست منتظر رسیدن نامه مسلم بن عقیل باشد و ناچاراً در هشتم ذی حجه مکه را به قصد کوفه ترک نمود.حرکت کاروان امام از هشتم ذی حجه تا دوم محرم که به کربلا رسید، حرکتی بود برای بیدار نمودن انسانهای تمامی تاریخ. این کاروان، منزل به منزل راه میسپرد تا آمیزهای از عظمت و عزت و مظلومیت را بر صفحات تاریخ بنگارد و سرانجام این کاروان در دهم محرم 61 هجری حماسهای را آفرید، حماسه عشق، حماسه هویت انسانی، حماسه عاشورا.روز شمار این حماسه، شمارش لحظاتی است که انسانهایی عاشق از فراز این روزها به معراج رفتند و در هر منزلی از خود خاطرهای به جای نهادند، خاطرهای که هر قصه آن درسی از عزت نفس و کرامت ذاتی انسان کامل امام حسین (علیه السلام) میباشد.روزشمار فاجعه کربلاپانزدهم رجب 60 ه.ق: - مرگ معاویه و شروع خلافت یزید بن معاویهـ نامه یزید به والی مدینه جهت اخذ بیعت با امام حسین (علیه السلام). اواخر رجب 60 ه.ق: - رسیدن نامه یزید به والی مدینه و عدم بیعت امام حسین(علیه السلام) با یزید. بیست و هشت رجب 60 ه.ق: حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به سوی مکه (روز یکشنبه) سوم شعبان 60 ه.ق: ورود امام حسین (علیه السلام) به مکه و سکونت آن حضرت و خاندانش در خانه عباس بن عبدالمطلب. (حضور امام در مکه مدت چهار ماه و چند روز بوده اس). دهم رمضان 60 ه.ق: وصول نامه مردم کوفه به امام حسین(علیه السلام) توسط عبدالله بن سبع الهمدانی و عبدالله بن وال تمیمی. دوازدهم رمضان 60 ه.ق: وصول یکصد و پنجاه نامه از کوفه به امام حسین(علیه السلام) توسط قیس بن مسهر و عبدالرحمن بن عبدالله و عمارة بن عبید. چهاردهم رمضان 60 ه.ق: وصول نامه سران و مردم کوفه به امام حسین(علیه السلام) توسط هانی بن هانی السبیعی و سعید بن عبدالله النخعی. پانزدهم رمضان 60 ه.ق: - حرکت جناب مسلم بن عقیل به سوی کوفه.ـ ارسال نامه توسط امام به رؤسای بصره. پنجم شوال 60 ه.ق: ورود جناب مسلم بن عقیل به کوفه و بیعت هیجده هزار از مردم کوفه با مسلم. هشتم ذی حجه 60 ه.ق: - ورود عمر بن سعد با لشکری انبوه به مکه برای دستگیری امام حسین(علیه السلام) (چهارشنبه)ـ حرکت امام از مکه به سوی کوفه.ـ ورود ابن زیاد به کوفه و محاصره قصر ابن زیاد توسط مسلم و یارانش. نهم ذی حجه 60 ه.ق: - توطئة ابن زیاد و پراکنده شدن یاران مسلم.ـ جنگ مسلم با سپاه ابن زیاد.ـ هواخواهی عباس بذائی (قرهداغی) از مسلم و شهادت او به دست سربازان ابنزیاد.ـ شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در کوفه به دستور ابن زیاد.ـ فرود آمدن کاروان امام در «ابطح» و پیوستن ابن ثبیط بصری و فرزندانش به امام.ـ فرود آمدن کاروان امام حسین(علیه السلام) در مکانی به نام «تنعیم» در دو فرسنگی مکه.ـ فرود آمدن امام در «صِفاح» و دیدار فرزدق شاعر با امام.ـ فرود آمدن کاروان امام در «وادی العقیق» و پیوستن عون و محمد فرزندان حضرت زینب (علیهاالسلام) به کاروان امام.ـ فرود آمدن امام در «وادی الصّفرا».ـ فرود کاروان امام در «ذات عِرق» و پیوستن گروهی از مسلمانان به امام.ـ فرود کاروان امام در «حاجِر» در ناحیه «بطن الرمه» و نوشتن نامهای به مسلم بن عقیل و شیعیان کوفه و ارسال آن توسط قیس بن مسهر صیداوی. پانزده ذی حجه 60 ه.ق: - فرود کاروان امام در «فَیْدْ».ـ فرود کاروان امام در «اجفُر». بیست و دوم ذی حجه 60 ه.ق: - شهادت میثم تمار (صحابه امام علی علیه السلام) در کوفه توسط ابن زیاد.ـ ارسال نامه امام به کوفه توسط عبدالله بن یقطر (برادر رضاعی امام). بیست و ششم ذی حجه 60 ه.ق: - ورود کاروان امام به «زروُد»، نزدیکی «خزیمیه».ـ پیوستن «زهیر بن قین» به امام.ـ ورود کاروان امام به منطقه «زباله» در نزدیکی کوفه.ـ رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه به امام.ـ ورود کاروان امام به «ثعلبیه» و توقف شبانه در آنجا.ـ ورود کاروان امام به «القاع».ـ عبور کاروان امام از «درة العقبه» در نزدیکی بیابانهای کوفه.ـ ورود به «شراف» و توقف شبانه در آنجا. بیست و هفتم ذی حجه 60 ه.ق: - روبهرو شدن کاروان امام حسین(علیه السلام) با سپاه حر بن یزید ریاحی.ـ قرار گرفتن کاروان امام در دامنه کوه «ذو حُسَمْ».ـ جلوگیری حرّ از حرکت کاروان امام به سوی کوفه.ـ حرکت کاروان امام به منطقه «البیضه». بیست و هشتم ذی حجه 60 ه.ق: - عبور کاروان امام از «عُذیبِ الهجانات».ـ رسیدن خبر شهادت عبدالله بن یقطر در کوفه به دست ابن زیاد.ـ عبور کاروان امام از قادسیه.ـ فرود کاروان امام در «قصر بنی مُقاتل» و توقف شبانه در آنجا. دوم محرم 61 ه.ق: - فرود کاروان امام به کربلا (روز پنجشنبه).ـ حرکت عمر بن سعد با لشکری انبوه به کربلا. سوم محرم 61 ه.ق: - ورود سپاه عمر بن سعد به کربلا. ششم محرم 61 ه.ق: - تجمع بیست هزار سپاهی در سپاه عمر سعد.ـ رسیدن نامه ابن زیاد به عمر بن سعد مبنی بر بستن راه رودخانه فرات به روی کاروان امام.ـ آمادگی گروهی از قبیله بنی اسد برای پیوستن به امام و حمله چهارصد نفر از سپاه عمر سعد به آن قبیله و کشتار آنان. هشتم محرم 61 ه.ق: حرکت حضرت عباس با بیست و هشت نفر (یا سی سوار و بیست پیاده با بیست مشک آب) به طرف رود فرات و آوردن آب بعد از درگیری با مأموران عمر بن سعد.ـ ملاقات شبانه امام با عمر سعد.ـ صدور فرمان جنگ توسط ابن زیاد. نهم محرم 61 ه.ق: - حرکت لشکر عمر بن سعد به سوی کاروان امام.ـ مهلت خواستن امام از عمر بن سعد برای یک شب.ـ آوردن اماننامه توسط شمر برای حضرت ابوالفضل و برادرانش و خودداری آنان از پذیرفتن اماننامه.ـ آمادهسازی کاروان امام برای جنگ فردا. دهم محرم 61 ه.ق: - وقوع فاجعه جانسوز کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) و هفتاد و دو تن از یاران وفادارش (جمعه یا شنبه). غروب دهم محرم: - غارت خیمههای امام و آتش زدن آنها.ـ اسیر گرفتن بازماندگان کاروان امام.ـ اسب تاختن بر جسد شهدا.ـ فرستادن سر شهدا به کوفه. یازدهم محرم 61 ه.ق: حرکت اسرا به سوی کوفه. دوازدهم محرم 61 ه.ق: - ورود کاروان اسرا به کوفه.ـ سخنرانی حضرت زینب و ام کلثوم و فاطمه(علیهم السلام) در کوچههای کوفه.ـ دفن شهدا در کربلا توسط جمعی از مردم قبیله بنی اسد.ـ سخنرانی ابن زیاد در مسجد کوفه و اعتراض عبدالله عفیف به ابن زیاد و دستگیری و شهادت عبدالله، به دستور ابن زیاد. پانزدهم محرم 61 ه.ق: حرکت کاروان اسرا از کوفه به شام. اول صفر 61 ه.ق: - ورود کاروان اسیران به شام (بعد از هیجده روز).ـ سخنرانی حضرت زینب (علیهاالسلام) در کاخ یزید.ـ سخنرانی امام سجاد(علیه السلام) در مسجد جامع شام. بیستم صفر 61 ه.ق: - ورود جابر بن عبدالله انصاری به کربلا برای زیارت.ـ ورود کاروان اسیران به کربلا برای زیارت مزار شهدا.ـ حرکت از کربلا به مدینه.ـ ورود کاروان اسیران به مدینه.ـ سخنرانی امام سجاد(علیه السلام) در دروازه مدینه.ـ ورود به مسجدالنبی و زیارت حرم مطهر پیامبر. پانزدهم رجب 62 ه.ق: وفات حضرت زینب (علیهاالسلام).منازل مسیر کاروان امام از مکه تا کربلا
منزل اول: ابطحمنزل دوم: تنعیممنزل سوم: صِفاحمنزل چهارم: وادی العقیقمنزل پنجم: وادی الصّفرامنزل ششم: ذاتِ عِرقمنزل هفتم: حاجِرمنزل هشتم: فَیدمنزل نهم: اِجفَرمنزل دهم: خُزَیمیّهمنزل یازدهم: شقوقمنزل دوازدهم: زرودمنزل سیزدهم: ثعلبیهمنزل چهاردهم: زبالهمنزل پانزدهم: القاعمنزل شانزدهم: عقبهمنزل هفدهم: قرعاءمنزل هجدهم: مغیثهمنزل نوزدهم: شرافمنزل بیستم: ذَوحُسُممنزل بیست و یکم: البیضهمنزل بیست و دوم: عُذیب الهجاناتمنزل بیست و سوم: قصر بنی مقاتلمنزل بیست و چهارم: نینوامنزل بیست و پنجم: کربلا
منابع:1- با کاروان امام حسین (علیه السلام) از مدینه تا کربلا، بهاء الدین قهرمانی نژاد شائق، انتشارات شکوری، قم، 1378 ش.2ـ پیامآور عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانی، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ چهارم، 1376 ش.3ـ تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، سید محمدعلی قاضی طباطبائی، تبریز، چاپ دوم، 1397 ه.ق.4ـ حماسهسازان کربلا، محمد سماوی، ترجمه: عقیقی بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، قم، 1369 ش.5ـ خورشید بر نیزه، دکتر نورالله حسینخانی، انتشارات مسعی ـ نشر خیرالله، تهران، چاپ اول، 1379 ش.6ـ لهوف، سید بن طاووس، ترجمه: دکتر عقیقی بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، قم، چاپ چهارم، 1378 ش. 128نکته درباره مرثیه خوانیباید ها و نبایدهای مرثیه خوانی 1- در مرثیه خوانی به «خدا» توکل کنیم. 2- در مرثیه خوانی توسل به معصومان و کمک از آنان بویژه حضرت فاطمهی زهرا و امام حسین و حضرت مهدی - علیهمالسلام - را فراموش نکنیم. 3- در مرثیه خوانی، از خاندان عصمت و طهارت - علیهمالسلام - با احترام یاد کنیم، مثلا برای مرد (علیهالسلام) و برای زن (علیهاالسلام) را به کار بریم. 4- از خدا بخواهیم تا خاندان عصمت و طهارت بویژه حضرت مهدی - علیهمالسلام - به جلسات مرثیه خوانی ما عنایت کنند و در این گونه مجالس تشریف بیاورند و چشمان گنهکار ما را به جمال دل آرای خویش نورانی بفرمایند. 5- اگر به مرثیه خوانی علالقه داریم از خاندان عصمت و طهارت بویژه حضرت فاطمهی زهرا و امام حسین و امام زمان - علیهمالسلام - بخواهیم تا ما را در زمرهی مرثیه خوانان واقعی خود قرار دهند. 6- مرثیه خوانی از نعمتهایی است که خداوند و خاندان عصمت و طهارت - علیهمالسلام - به دوستان خود عطا میکند، پس آن را دست کم نگیریم و کم ارزش نکنیم. 7- میتوانیم ثواب مرثیه خوانی خود را به معصومان - علیهمالسلام - یا مراجع تقلید - رضوان الله علیهم - و یا پدر و مادر و فامیل و مانند آن هدیه کنیم. 8- خواندن مرثیه را به عنوان انجام عبادت و وظیفهی شرعی بدانیم. 9- در هنگام مرثیه خوانی با طهارت و با نظافت باشیم. 10- میتوانیم پیش از مرثیه خوانی دو رکعت نماز بخوانیم و از خدا بخواهیم تا ما را در مرثیه خوانی موفق بدارد. 11- شایسته است پیش از خواندن مرثیه جملهی «یا اباعبدالله ادرکنا» یا جملهی «یا صاحب الزمان ادرکنا» و یا جملهی «یا فاطمة الزهراء ادرکینا» را از قلب خود بگذرانیم و یا بر زبانمان جاری نماییم. 12- پیش از مرثیه خوانی دربارهی آن فکر نماییم که چگونه آن را آغاز کنیم، چگونه آن را ادامه دهیم و چگونه آن را به پایان بریم و بطور کلی چگونه آن را بیان نماییم. 13- مرثیه را با نام و حمد خدا و درود و صلوات بر پیامبر گرامی اسلام - صلی الله علیه و آله - و ائمهی معصومین - علیهمالسلام - و بیزاری از دشمن آنان آغاز کنیم. مثلا بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمن، ثم الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین». 14- میتوانیم مرثیه را نیز با نام خدا و یاد صفات خدا آغاز کنیم. مثلا بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم، یا رحمان یا رحیم...». 15- پس از ذکر نام و صفات و حمد خدا و درود بر معصومان میتوانیم چند بیت شعر بخوانیم و یا خاطره و داستانی را ذکر کنیم و سپس اصل مرثیه را بازگو نماییم. 16- اگر شعر یا خاطره و یا داستانی پیش از خواندن اصل مرثیه مورد استفاده قرار میگیرد، سعی شود آن قدر طولانی نگردد که از اصل مرثیه بیشتر شود و اصل مرثیه و هدف و محتوای آن را تحت الشعاع خود قرار دهد. 17- چناچه شعر یا داستان یا خاطره و یا نظایر آن در مرثیه خوانی مورد استفاده قرار گرفتند، باید از نظر محتوا درست و از نظر مدرک صحیح و معتبر باشند. 18- شایسته است از اشعار عرفانی مربوط به مرثیه در همه جا استفاده نشود، زیرا عرفان، زمینه و یا زمینه سازی میخواهد. 19- در آغاز راه و پیش از خواندن مرثیه، آن را در خانه یا مانند آن تمرین و حفظ کنیم، تا در هنگام خواندن مرثیه دچار اشتباه و یا فراموشی نشویم. 20- اگر شنوندگان برای شنیدن مرثیه بطور پراکنده نشستهاند، در صورت امکان از آنان بخواهیم به صورت جمعتر بنشینند. 21- سعی کنیم تا مرثیه را بدون مقدمه چینی و زمینه سازی شروع ننماییم. به قول معروف، فوری به «گودال قتلگاه» نرویم. 22- برای مقدمه چینی و زمینه سازی میتوان مرثیه را با عرض سلام بر معصوم یا شهید مورد نظر، و یا همان گونه که گفته شد با خواندن شعر و ذکر داستان و خاطرهای مربوط به مرثیهی مورد نظر آغاز کنیم. 23- گاهی برای آغاز یا پایان مرثیهی سرور شهیدان میتوانیم این سلامها را بخوانیم: «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین [و رحمة الله و برکاته ]». 24- در آغاز یا پایان مرثیهی هر معصومی - علیهالسلام- میتوانیم قسمتی از دعای توسل را که مربوط به آن معصوم است بخوانیم، مثلا برای مرثیهی امام حسین - علیهالسلام- عرض کنیم: «[السلام علیک] یا اباعبدالله یا حسین بن علی ایها الشهید یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولینا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله». 25- معمولا مرثیه دارای سه مرحله است: یک: مقدمه، دو: اوج و سه: فرود. بعد از رسیدن مرثیه به مرحلهی اوج و سوزناک خود، آن را زیاد طول ندهیم، یعنی مرحلهی فرود مرثیه را کوتاه کنیم، که گاهی مرثیه حتی بدون فرود نیز خوانده میشود. 26- مرحلهی اوج مرثیه، مرحلهای است که گره مرثیه گشوده میشود و سوزناکترین قسمت مرثیه است. بدین جهت مرحلهی اوج مرثیه را زود بیان نمیکنیم. 27- وقتی مرثیه به مرحلهی اوج خود رسید سوز و گدازی را در شنوندگان برانگیزانیم و «تحولی درونی» در آنها به وجود آوریم به گونهای که حالت توجه به معارف بلند عاشورایی با آن سوز و گداز همراه گردد. 28- در اوج مرثیه با کلماتی مانند «یا حسین» و «یا زهرا» توسل را بیشتر و داغتر کنیم. 29- اگر مرثیه را همراه با سخنرانی انجام میدهیم شایسته است که ارتباط موضوع سخنرانی با موضوع مرثیه را فراموش نکنیم و ارتباط بین آن دو را در نظر داشته باشیم، و به اصطلاح سخنوران مرثیه خوان «گریز» بزنیم. 30- شایسته است مرثیه را با خواندن دعا و فاتحه و صلوات و قیام برای حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - به پایان بریم. 31- پس از پایان مرثیه میتوان آیهی «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون: و ستمکاران بزودی خواهند دانست که به چه مکانی باز میگردند.» و یا آیهی «الا لعنة الله علی الظالمین: آگاه باشید نفرین خدا بر سمتمکاران است»، را خواند. 32- بعد از خواندن آیاتی که گفته شد میتوانیم برای استجابت دعا پنج بار آیهی «امن یجیب المظطر اذا دعاه و یکشف السوء» را بخوانیم. 33- میتوانیم پس از «امن یجیب» این دعا را بخوانیم «اللهم انا نسئلک و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و التسعة المعصومین من ذریة الحسین» و سپس ده بار «یا الله» بگوییم و آن گاه دعاهای دیگر را بخوانیم. 34- اگر هنگام مرثیه خوانی، مطلب یا شعر بعدی را فراموش کردیم، مطلب یا شعر قبلی را تکرار میکنیم و شرح میدهیم و در ضمن این کار به جستجوی مطلب یا شعر بعدی میپردازیم تا آن را به یاد آوریم. 35- برای مرثیه خوانی اگر میتوانیم در جایی قرار گیریم که مشرف بر شنوندگان باشیم. 36- شایسته است موانع تمرکز حواس را از محل مرثیه خوانی حذف کنیم. گاهی این کار با تذکری از سوی مرثیه خوان میتواند انجام گیرد. 37- در آغاز مرثیه میتوانیم از شنوندگان بخواهیم تا سرها را به زیر بیندازند، دلها را روانهی کربلا کنند و زانوی غم در بغل بگیرند. 38- تا میتوانیم مدت و مقدار مرثیه را در مدت زمانی که از ما خواستهاند انجام دهیم، یعنی مرثیه را بموقع شروع کنیم و بموقع خاتمه دهیم. 39- در ابتدای مرثیه صدای خود را خیلی بالا نبریم و بلند نکنیم، تا برای ادامهی مرثیه نیز نفس داشته باشیم. 40- گاهی گلو و دهان مرثیه خوانهای مبتدی خشک میشود و یا نفس آنان کم میآید، این امری طبیعی است که به مرور زمان از بین میرود. ولی نکات مرثیه خوانی مانند نکتهی قبلی را نیز باید رعایت کرد، تا با چنین مشکلی روبرو نشد. 41- اگر صدای شما گرفته یا سرما خورده و یا ناصفاف است، چنانچه میتوانیم در رفع آن بکوشیم و یا خودمان پیش از خواندن مرثیه به شنوندگان آن را بگوییم. 42- سعی کنیم برای خواندن مرثیه، شروع خوب، گیرا و جذابی داشته باشیم. 43- تلاش کنیم خودمان نیز همراه خواندن مرثیه بسوزیم و اشک بریزیم و گریه کنیم که گفتهاند: «آنچه از دل برآید، لا جرم بر دل نشیند». 44- اگر هنگام خواند مرثیه، خودمان گریه نمیکنیم (بکاء)، دست کم حالت گریه به خود بگیریم (تباکی). 45- سوز و حال و گریه در مرثیه خوانی را از خود خدا و معصومان - علیهمالسلام - طلب کنیم. 46- خود را برتر از مرثیه خوانهای دیگر ندانیم و متواضع باشیم. مثلا نگوییم: «من یک ساعت مرثیه خوانی کردم ولی فلانی کم آورد». 47- علاقه و تمرین و صدق و اخلاص و تقوا از عوامل موثر در مرثیه خوانی است؛ پس به آنها توجه بیشتری کنیم. 48- تعدا کم یا زیاد جمعیت در اخلاص ما برای مرثیه خوانی تاثیر نگذارد. مثلا نگوئیم: «دیشب در مجلسی مرثیه خوانی کردم که غلغله بود و جای سوزن انداختن نبود». 49- اگر از مرثیه خوانی ما انتقاد سودمندی کردند، ناراحت نشویم و آن را بپذیریم. 50- از تحقیر مرثیه خوانهای دیگر به گونههای مختلف خودداری کنیم، مثلا نگوئیم: «روی فلانی را کم کردم». 51- اگر برای مرثیه خوانی به ما هدیهای ندادند ناراحت نشویم، زیرا پاداش اصلی و حقیقی این کار نزد خدا است. 52- به خاطر حضرت فاطمهی زهرا و امام حسین - علیهاالسلام - برای مرثیه خوانها احترام ویژهای قائل باشیم. پس حداقل میتوانیم به احترامشان از جای خود برخیزیم و یا دست آنان را ببوسیم. 53- هنگام مرثیه خوانی با مدیریت خود، کنترل مجلس را به عهده بگیریم، زیرا ممکن است در بعضی موارد، کنترل مجلس را از دست بدهیم و یا دیگران بخواهند نظم مجلس را به هم بزنند. 54- تجربیات مرثیه خوانی خود را در اختیار دیگران قرار دهیم و در این مورد نیز سخاوتمند باشیم، که خیر و برکت نزد خداست. 55- حتما بر موضوع و محتوای مرثیه تسلط کافی داشته باشیم. مثلا بدانیم در آغاز و مقدمهی مرثیه چه چیزهایی را باید بخوانیم و در اوج و فرود مرثیه چه چیزهایی را باید بگوییم. 56- در آغاز راه و پیش از خواندن مرثیه، یک بار دیگر مرثیه را مطالعه و مرور کنیم تا مرتکب اشتباهی نشویم. 57- میتوانیم در ابتدای مرثیه خوانی موضوع مرثیه را به شنوندگان بگوییم، مثلا به آنان بگوییم: «امشب میخواهم روضهی حضرت علی اکبر -علیهالسلام- را برای شما بخوانم». 58- اگر چراغهای مجلس مرثیه خوانی خاموش شوند، شاید حزن و اندوه بیشتری بر آن مجلس حاکم گردد؛ پس در مواردی به این نکته توجه داشته باشیم. 59- در مرثیه خوانی از طرح سئوالات و شبهات بدون پاسخ پرهیز نماییم. مثلا در مرثیهی حضرت فاطمهی زهرا - علیهاالسلام - این سوال را مطرح نکنیم که چگونه ممکن است حضرت فاطمهی زهرا - علیهاالسلام - بعد از مرگش، دستهای خود را از کفن بیرون آورد و امام حسن و امام حسین - علیهاالسلام - را در آغوش بگیرد و بعد پاسخ آن را هم ندهیم. 60- مطالب احتمالی و مشکوک در مرثیه خوانی مانند حضور حضرت لیلا - علیهاالسلام - در کربلا را به صورت قطعی و یقینی ذکر نکنیم و یا حتی از ذکر آنها خودداری نماییم. 61- بدون ضرورت، مرثیه را تکرار نکنیم و از دوباره خوانی بپرهیزیم. 62- میتوانیم از آیات، روایات، شعر، داستان و خاطره، مثال و تشبیه، ضرب المثل، آمار و اخبار صحیح و دقیق، سخنان عالمان و بزرگان و دانشمندان نظیر حضرت امام خمینی - قدس سره الشریف - و جملات و قطعههای ادبی و زیبایی که متناسب با موضوع و محتوای مرثیه باشند استفاده نماییم. 63- اگر در خواندن مرثیه دارای سبک خاصی هستیم، آن قدر تمرین و ممارست داشته باشیم تا آن سبک را از دست ندهیم. 64- در آغاز راه میتوانیم پیش از مرثیه خوانی چند نفس عمیق بکشیم، تا ترس و دلهرهی ما از بین برود و آرامش جای آن را بگیرد. 65- بطور طبیعی مرثیه خوانی کنیم و خود را به تکلف و زحمت نیندازیم. 66- نزد عموم از به کارگیری کلمات و لهجهی خاص و محلی در مرثیه خوانی خودداری کنیم و از داشتن تکیه کلام پرهیز نماییم. 67- تا میتوانیم از ابتکار و خلاقیت و ذوق و سلیقهی خود و دیگران در انتخاب مراثی و کیفیت بیان و شیوهی آغاز و پایان آنها استفاده کنیم. 68- اگر در خواندن مرثیه اشتباهی کردیم، در همان جلسه و اگر نتوانستیم در جلسهی بعد، آن اشتباه را تصحیح نماییم. 69- میتوانیم هنگام خواندن مرثیه، تحمل در برابر مشکلات و صبر در مقابل مصایب را برای شنوندگان زمینه سازی کنیم، زیرا معصوم - علیهالسلام - فرموده است: «صبر نیمی از ایمان است». 70- به مرثیهای که میخوانیم، خودمان اعتقاد داشته باشیم، تا این اعتقاد در شنوندگان نیز تاثیر معنوی و عاطفی بگذارد. 71- کیفیت بعضی گریه کردنها زننده است، از انجام چنین گریههایی خودداری کنیم. 72- از دروغها و تحریفاتی که در مرثیهها صورت گرفته است با اطلاع باشیم تا آنها را نخوانیم. 73- مواظب باشیم برای گریاندن مردم، مرثیهها را کم و زیاد و تحریف نکنیم تا مثلا سوزناک شوند و مردم را به گریه اندازند. 74- اگر نگاه جمعیت یا افراد خاصی مانع مرثیه خوانی ما میشود، میتوانیم گاهی چشمان خود را روی هم بگذاریم. 75- توجه داشته باشیم که مرثیه خوانی با زبان محاورهای دلنشینتر از مرثیه خوانی با زبان مکاتبهای است. 76- مرثیه خوان با تجربهای میگفت: «مراثی و اشعار مربوط به آن را پیش از خواب حفظ کنید تا در ذهن شما کاملا نقش ببندد». 77- از هر حالت و یا حرکتی که متناسب با مرثیه خوانی و شخصیت مرثیه خوان نباشد خودداری کنیم. 78- برای مرثیه خوانی و جاری ساختن اشکها، سعی کنیم احساسات و عواطف شنوندگان را برانگیزانیم. 79- برای برانگیختن شور و احساس شنوندگان باید خودمان در هنگام مرثیه خوانی شور و سوز و احساس نیز داشته باشیم. 80- بین محتوای مرثیه و شرایط و احساسات شنوندگان ارتباط برقرار کنیم، تا غم و اندوه بیشتری را احساس نمایند و اشک بیشتری را جاری سازند. 81- هنگام مرثیه خوانی به همهی جمعیت نگاه کنیم تا توجه همگان را جلب نماییم. و نیز برای جلب توجه و تاثیر بیشتر میتوانیم در حد ضرورت و متناسب و هماهنگ با محتوای مرثیه از حرکات سر و صورت و دست استفاده کنیم. 82-برای مرثیه خوانی ترس به خود راه ندهیم، و از جمعیت زیاد شنوندگان و سشخصیت آنان هراسان نشویم. 83- در آغاز مرثیه خوانی ترس و لرز و دلهره و ضربان شدید قلب امری طبیعی است، از این رو یاس را به خود راه ندهیم و مرثیه خوانی را در «جاهای مختلف» و در حضور «جمعیتهای گوناگون» تمرین و دنبال کنیم تا ترس و دلهرهی ما از بین برود. 84- آثار و فواید معنوی مرثیه خوانی را به خاطر بیاوریم، تا علاقهی ما به مرثیه خواندن بیشتر شود که نعمتی بزرگ است و متاسفانه برخی از آن غافلند. 85- اگر مرثیه را همراه با سخنرانی میخوانیم مواظب باشیم که مرثیهی ما ناقض سخنرانیمان نباشد و بعکس، مثلا - بنا به فرض - اگر در سخنرانی میگوییم: «توبه در آخر عمر پذیرفته نمیشود» در این صورت نباید مرثیهی حضرت حر را بخوانیم، زیرا حضرت حر در آخر عمرش توبه کرد و امام حسین - علیهالسلام- توبهی او را پذیرفت. 86- هدف نهایی از مرثیه خوانی «گریاندن» نیست، اگر چه مرثیهی همراه با گریه بهتر است. 87- مرثیه خوان باید آنچنان ورزیده باشد که اگر به او گفتند در سه دقیقه مرثیه خوانی کند بتواند، و چنانچه به وی گفتند در سی دقیقه مرثیه خوانی کند باز هم بتواند. 88- اگر در آغاز راه هستیم به خود «تلقین» کنیم که میتوانیم مرثیه خوانی نماییم، زیرا تلقین یکی از راههای تعلیم و تعلم است. 89- در همه جا نباید مرثیه خواند، بلکه باید یا شرایط مرثیه خوانی موجود باشد و یا شرایط آن را به وجود آورد و سپس مرثیه خواند. 90- مرثیهها را مطابق فهم و موقعیت فردی، سنی، زمانی و مکانی شنوندگان انتخاب کنیم و بخوانیم. مثلا برای نوجوانان مرثیهی حضرت قاسم - علیهالسلام- و برای کودکان مرثیهی حضرت رقیه - علیهاالسلام - و برای بانوان مرثیهی حضرت زینب - علیهاالسلام - را بخوانیم. 91- میتوانیم از مرثیهها نکات اخلاقی، تربیتی، سیاسی، تاریخی و نظامی را استفاده کنیم و آنها را برای شنوندگان بازگو نماییم. یک فرماندهی نظامی میگفت: «گاهی مواقع از مراثی امام حسین - علیهالسلام- و پیکار او با دشمنانش، نکات نظامی را برداشت میکنیم». 92- معمولا از تعابیری که مخصوص همان زمانها بوده است استفاده کنیم، مثلا به جای خیمه کلمهی چادر یا سنگر و به جای عمود، کلمهی گرز را به کار نبریم. 93- مجالس دعا، ختم و مانند آن زمینهی خوبی برای یادگیری و شروع مرثیه خوانی است. 94- فقط برای دیگران مرثیه نخوانیم، بلکه در بعضی اوقات و در تنهایی برای خود یا خانوادهمان نیز مرثیه بخوانیم. 95- جلسهی مرثیه میتواند برای مخاطبان، جلسهی توبه و بازگشت به سوی خدا نیز باشد، به آن توجه کنیم و از آن استفاده نماییم. 96- مرثیه خوان نباید بر مسموعاتی (شنیدهها) که به نظر دروغ و غیر صحیح یا غیر قابل قبول است تکیه کند. 97- در مجالس مرثیه خوانهای خبره و مشهور شرکت نماییم، تا از روش و کیفیت مرثیه خوانی آنان نیز بهرهمند شویم. یکی از مرثیه خوانها میگفت: «برای یادگیری مرثیه خوانی باید در جلسات مرثیه خوانها شرکت کنید تا با چشم خود ببینید که چگونه مرثیه میخوانند». 98- مرسوم است که در هر یک از روزها یا شبهای دههی محرم، مرثیهی یکی از وقایع یا شهدای کربلا را میخوانند، از مرثیه خوانان با تجربه این را سوال کنیم که مثلا در شب تاسوعا یا عاشورا چه مرثیهای باید خوانده شود؛ البته این امر در جاهای مختلف متفاوت است. 99- اگر مثلا در دو جا مرثیه خوانی میکنیم بهتر است برای هر کدام مرثیهی جداگانه و یا دو قسمت مختلف از یک مرثیه را بخوانیم، زیرا در بعضی موارد ممکن است برخی از شنوندگان هر دو جا یکی باشند. 100- مرثیهها را طوری بازگو نکنیم که خواری و ذلت خاندان عصمت و طهارت - علیهمالسلام - از آن برداشت شود. 101- در مرثیه میتوان به جای آمار و اعدادی که از نظر صحت مورد تردید و یا انکار است، به کلماتی از قبیل (جمعیتی بسیار)، (عدهای زیاد)، (تعدادی فراوان) اکتفا نمود، مثلا به جای اینکه بگوییم: «امام حسین - علیهالسلام- چندین هزار نفر از دشمنان را کشت»، بهتر است بگوییم: «امام حسین - علیهالسلام- تعداد فراوانی از دشمنان را کشت». 102- شایسته است از ذکر مراثی یا آماری که موجب انکار یا عکس العمل منفی شنوندگان میشود خودداری کنیم. بویژه در مقابل شنوندگانی که کمتر از اعتقاد راسخ و ایمان بالا برخوردار هستند. مثلا در چنین مجالسی شاید لازم نباشد که بگوییم: «نوجوان کربلا حضرت قاسم - علیهالسلام - سی و پنج نفر از دشمنان را کشت». 103- میتوانیم برخی از قسمتهای مرثیه یا اشعار و رجزهای آن را با همان زبان عربی بخوانیم و سپس آنها را ترجمه کنیم، مگر در مواری که ترجمهی آنها لازم نباشد. 104- اگر از کلمات و جملات عربی در مرثیه خوانی استفاده میکنیم آنها را بطور صحیح تلفظ کنیم، بویژه در مجالسی که آشنایان به زبان عربی مانند علما و طلاب حضور دارند. 105- اگر به زبان عربی آشنایی داریم، مراثی حضرت فاطمهی زهرا - علیهاالسلام - در جلد (43) بحار الانوار و مراثی امام حسین و اصحابش -- علیهمالسلام - در جلدهای (44) و (45) بحار الانوار گردآوری شدهاند. 106- اگر بعد از غذا و یا با حالت کسالت، بیماری، خستگی، عصبانیت، ناراحتی، خواب آلودگی و مانند آن مرثیه خوانی نکنیم، بهتر و موثرتر است. از این رو آرامش، سلامت و استراحت کافی پیش از مرثیه خوانی را فراموش ننماییم. 107- میتوان برای یادگیری مرثیهها و اشعار زیبا دفتری مانند کلاسور را تهیه کرد و آنها را در آن دفتر نوشت، تا در هنگام مرثیه خوانی به تناسب موضوع از مرثیهها و اشعار آن استفاده نمود. 108- کسب تجربه از خود و دیگران از رموز موفقیت در امر مرثیه خوانی است. 109- دقت کنیم محتوای مرثیه را اشتباه نگوییم. مثلا توجه داشته باشیم که حضرت عباس - علیهالسلام- مشک آب را اول به دست راستش گرفت و یا به دست چپش؟ یا مثلا امام حسین - علیهالسلام - زبانش را در دهان حضرت علی اکبر - علیهالسلام - گذاشت و یا بعکس؟ 110- در مرثیه خوانی از این شاخه به آن شاخه نپریم، بلکه همان موضوع و محتوای مرثیه را برای شنوندگان بازگو کنیم. 111- سعی کنیم مرثیه را برای شنوندگان «مجسم» نماییم. 112- در مرثیه خوانی مواظب باشیم به جای تقویت روحیه، تضعیف روحیه نکنیم. 113- اگر مرثیه خوانهای دیگری برای خواندن در مجلس حضور دارند، وقت آنان را نیز در نظر داشته باشیم. 114- خواندن مرثیه را بیش از حد، طولانی نکنیم، تا موجب ملال و خستگی شنوندگان نشود و بر آنان اثر منفی نگذارد؛ بویژه در مجالسی که علاقه و زمینهی کمتری نسبت به مرثیه در آنها وجود دارد، از طولانی کردن مرثیه خودداری نماییم. 115- در غیر موارد ضروری، مرثیه را متناسب با زمان خود بخوانیم، مثلا مرثیه ورود امام حسین - علیهالسلام- به کربلا را در همان اوایل محرم و مرثیهی ورود جابر بن عبدالله انصاری به کربلا را در روز اربعین بخوانیم. 116- سعی کنیم حتما در ایام خاص و ویژه ماند ماههای محرم و صفر و ایام فاطمیه و شبهای قدر و وفات و شهادت مرثیه بخوانیم. و شایسته است در این ایام از خنده و مزاح پرهیز کنیم. 117- از کتابهای مقتل (مقاتل) و مرثیههایی که دارای مدرک و سند و مأخذ صحیح و معتبر هستند استفاده کنیم، و از هر مرثیه خوانی، مرثیهها را نقل ننماییم و برای دیگران نخوانیم. کتابهای منتهی الامال، نفس المهموم و بیت الاحزان محدث قمی، لهوف سید بن طاووس، جلاء العیون مجلسی و ارشاد شیخ مفید در زمینهی مرثیه خوانی کتابهای خوب، مفید و معتبری هستند. 119- اگر مأخذ و مدرک مرثیه را به شنوندگان بگوییم بهتر است، بخصوص در مجالسی که طلاب، علما و بزرگان حضور دارند. 120- آرام و شمرده شمرده مرثیه را بخوانیم و با فریاد و با شتاب و سرعت بیش از حد، مرثیه خوانی نکنیم. 121- هنگام خواندن مرثیه فاصلهی مناسب دهان خود با میکروفون را رعایت کنیم، تا صدا خوب منتقل شود و بلندگو سوت نکشد. و توجه داشته باشیم که صدای بلندگو بیش از اندازه، کم یا زیاد نباشد. 122-اگر مرثیه را با صوت زیبا بخوانیم دلنشینتر است. و اگر صوت زیبا نداریم، مرثیه را به صورت عادی و معمولی و بدون صوت بخوانیم، ولی مرثیه خوانی را به خاطر نداشتن صوت زیبا ترک و رها نکنیم. 123- در جاهایی که مرثیه، سوزناک و حزین میباشد، بهتر است هماهنگ با آن، صدایمان را سوزناک و حزین و چهرهمان را اندوهناک نماییم. 124- شایسته است صوت ما هنگام خواندن مرثیه یکنواخت نباشد، بلکه صوت خود را به تناسب محتوای مرثیه و به گونهای که زننده نباشد بالا و پایین ببریم و بلند و آهسته کنیم. 125- اگر در شیوه و سبک مرثیه خوانی از کسی تقلید میکنیم آن را به مرور زمان ترک نماییم تا خودمان صاحب سبک شویم، البته گفتهاند در آغاز راه، تقلید از مرثیه خوانهای دیگر اشکالی ندارد. 126- اگر مرثیه خوانهای دیگری نیز در مجلس حضور دارند از روی احترام، از آنان کسب اجازه کنیم و به آنها تعارف نماییم. 127- کتابها و اشعار مرثیه و نوحه خوانی را مطالعه کنیم، و به نوارهای مرثیه و نوحه خوانی گوش فرادهیم. 128- از بانی و مؤسس و دست اندرکاران مجلس روضه خوانی تشکر و قدردانی نماییم، اما به صورت مبالغهآمیز و خارج از حد و فراتر از واقعیت نباشد. منبع: سایت راسخون آثار و برکات عزادارى و گریه بر سیدالشهدا علیه السلام «گریه» مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علتها و انگیزههاى مختلفى دارد که هر یک از آنها نشاندهنده حالتى خاص است. در روایات، بعضى از انواع گریه تحسین شده و از صفات پسندیده بندگان پاکدل خداوند به حساب آمده است، و بعضى از انواع گریه مذموم شمرده شده است. گریه، از حالات و انفعالات انسانى است که با مقدمهاى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبیعى به ظهور مىرسد، و گاه ممکن است انگیزهاش هیجانات تند روانى باشد. مثل شوق و ذوقى که از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مىشود. همچنین گاهى هم گریه کردن حاکى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى که گریه عملى طبیعى و اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمىشود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلکه آنچه که مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزههاى گریه مىباشد. چنانکه گفتهاند: «تو آنى که در بند آنى.» در اینجا براى این که بدانیم گریه بر سیدالشهدا علیه السلام چگونه گریهاى است و چه تأثیرات و برکاتى مىتواند داشته باشد، بهتر آن است که اشارهاى به انواع گریه کنیم تا بعد از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد. امام باقر علیه السلام فرمود: «هر مؤمنى که در سوگ حسین علیه السلام اشک دیده ریزد، به حدى که بر گونهاش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفههاى بهشت مسکن مىدهد.»1- گریه طفولیت: زندگى انسان با گریه شروع مىشود که همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان، زبان طفل است . 2- گریه شوق: مانند گریه مادرى که از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مىشود . و این گریهاى است که از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست مىدهد. 3- گریه عاطفى و محبت: محبت از عواطف اصیل انسانى است که با گریه انس دیرینه دارد. مثلاً محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشک محبت ریخت. 4- گریه معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفکر در عظمت آفرینش و کبریایى خداوند، و همچنین اهمیت تکالیف و مسئولیتهاى انسانى باعث مىگردد که نوع خاصى از خوف، در درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است که از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس به دست مىآید که «خشیت» نامیده مىشود. 5- گریه ندامت: از عوامل اندوهزدایى که منجر به گریه مىگردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است، و همین حسابرسى باعث مىشود که انسان به گذشته خود فکر کند و با حسابرسى، جبران کوتاهى و خطاها را بکند و اشک حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه، نتیجه توبه و بازگشت به خداست. اشک میغلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى اى پناه بى پناهان، مو سپید روسیاهمروز و شب از دیدگان اشک پشیمانى فشانم تا بشویم شاید از اشک پشیمانى گناهم6- گریه پیوند با هدف:گاهى قطرههاى اشک انسان، پیام آور هدفهاست. گریه بر شهید از این نوع گریه است. گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مىکند و گریستن بر سیدالشهدا علیه السلام خوى حسینى را در انسان احیا مىکند، و خوى حسینى چنان است که نه ستم مىکند و نه ستم مىپذیرد. آن کسى که با شنیدن حادثه کربلا قطره اشکى از درون دل بیرون مىفرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا علیه السلام را بیان مىکند. 7- گریه ذلت و شکست:گریه افراد ضعیف و ناتوانى که از رسیدن به اهداف خود ماندهاند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمىبینند. با ذکر این مطلب، حال باید بررسى کرد که گریه بر حسین علیه السلام از چه نوع گریه است. هر کس با اندک توجهى خواهد دانست که گریه بر حسین علیه السلام گریه محبت است، آن محبتى که در دلهاى عاشقانش به ثبت رسیده است. گریه بر او، گریه شوق است، زیرا قسمت زیادى از حماسههاى کربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادت، فداکارى، شجاعت و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، از دیدگان شنونده سرازیر مىگردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبیر امام خمینى(ره) گریه سیاسى است که فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم، ما ملتى هستیم که با همین اشکها، سیل جریان مىدهیم و سدهایى را که در مقابل اسلام ایستاده است خرد مىکنیم.» هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا ولى ز تعزیه هر روز، روز عاشوراست هیهات که گریه بر حسین علیه السلام گریه ذلت و شکست باشد، بلکه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، که گویا است، گریه سرد کننده نیست، که حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه شجاعان است، گریه یأس و ناامیدى نیست که گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین علیه السلام از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مىکند و شاید به همین جهت باشد که در فضیلت گریه بر سیدالشهدا علیه السلام روایات متعددى وارد شده است. از آن جمله، روایتى است که امام صادق علیه السلام فرمود: «گریه و بىتابى در هر مصیبت براى بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن على علیه السلام که اجر و ثواب نیز دارد.»(1) گریه و عزادارى براى سیدالشهدا علیه السلام داراى آثار و برکات مهمى است که به برخى از آنها اشاره مىشود: حفظ رمز نهضت حسینىاز ارزندهترین آثار و برکات مجالس عزادارى و گریه بر ابى عبدالله حسین علیه السلام حفظ رمز نهضت حسینى است. به راستى؛ چرا در دوران منحوس سلاطین و پادشاهان جور از برپایى مجالس عزاى اهلبیت علیهم السلام به خصوص سالار شهیدان جلوگیرى مىشد؟ آیا نه این است که عزاى حسینى و امامان شیعه، سبب مىشود که سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلمهاى حکومتها آگاهى دهند و انگیزه قیام آن حضرت که امر به معروف و نهى از منکر است به اطلاع مردم برسد؟ آرى، اینگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههایى است که به بهترین روش و زیباترین اسلوب مردم را به سوى دین خوانده و عواطف را آماده مىکند و جاهلان و بىخبران را از خواب سنگین غفلت بیدار مىسازد و نیز در این مجالس است که مردم، دیانت را همراه با سیاست، از مکتب حسین بن على علیه السلام مىآموزند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى که براى مصائب حسین علیه السلام گریه کرده باشد، چنین کسى در قیامت خندان و شادان به نعمتهاى بهشتى است.»گریه بر سیدالشهدا علیه السلام و تشکیل مجالس عزاى حسینى نه تنها اساس مکتب را حفظ مىکند، بلکه باعث مىگردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند. کدام اجتماعى است که در عالم چنین اثرى را از خود بروز داده باشد؟ کدام حادثهاى است مانند حادثه جانسوز کربلا که از دوره وقوع تاکنون و بعدها بدینسان اثر خود را در جامعه بشریت گذارده، و روز به روز دامنه آن وسیعتر و پیروى و تبعیت از آن بیشتر گردد؟ از این رو باید گفت که در حقیقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسین علیه السلام و در نتیجه حافظ اسلام و ضامن بقاى آن است . تشکیل مجالس عزادارى حسین، نه تنها اساس مکتب را حفظ کرده و مىکند بلکه به علاوه سبب آن گردید که شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند. «موریس دوکبرى» مىنویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را مىدانستند و درک مىکردند که عاشورا چه روزى است، این عزادارى را مجنونانه نمىپنداشتند. زیرا پیروان حسین به واسطه عزادارى حسین مىدانند که پستى و زیر دستى و استعمار را نباید قبول کنند. زیرا شعار پیشرو و آقاى آنان تن به زیر بار ظلم و ستم ندادن است. قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسین نشان مىدهد که چه نکات دقیق و حیات بخشى مطرح مىشود، در مجالس عزادارى حسین گفته مىشود که حسین علیه السلام براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت؛ پس بیایید، ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستى استعمار گرایان خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم...»(2) ازدیاد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرتسوزى که از دل سوخته عاشقان سیدالشهدا علیه السلام به چشم سرایت کرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مىشود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مىرساند و این عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدیاد محبت دارد. گریه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام از مواردى است که هیچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و این گریه و بیقرارى، علاوه بر ازدیاد محبت و مهر و مودت، موجب کثرت تنفر و بیزارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران این خانواده از دشمنان ایشان مىگردد. گریه با آگاهى و معرفت بر امام حسین علیه السلام، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و این تبرى از آثار برجسته گریه بر امام حسین علیه السلام است زیرا مردم به ویژه افرادى که داراى شخصیت هستند از گریه کردن در برابر حوادث تا سر حد امکان امتناع مىورزند، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گریه کردن مخصوصاً در برابر چشم دیگران نیستند، این گریه و عزادارى ابراز کمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پایمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تکیه زدن بر مسند حکومت آنان مىباشد. آشنایى با حقیقت دین و نشر آنیکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى سیدالشهدا علیه السلام این است که مردم در سایه مراسم عزادارى به حقیقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبلیغات وسیع و گستردهاى که همراه با این مراسم انجام مىگیرد، آگاهى توده مردم بیشتر شده و ارتباطشان با دین حنیف محکمتر و قویتر مىگردد. چه این که قرآن و عترت دو وزنه نفیسى هستند که هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند و این آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به خصوص امام حسین علیه السلام به آحاد مردم داده خواهد شد. آمرزش گناهانریان بن شبیب از امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: «اى پسر شبیب، اگر بر حسین علیه السلام گریه کنى تا آن که اشک چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان کوچک و بزرگ، و کم یا زیاد تو را مىآمرزد.»(3) و نیز فرمود: «گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین علیه السلام گریه کنند، زیرا گریستن براى او گناهان بزرگ را فرو مىریزد.»(4) سکونت در بهشتامام باقر علیه السلام فرمود: «هر مؤمنى که در سوگ حسین علیه السلام اشک دیده ریزد، به حدى که بر گونهاش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفههاى بهشت مسکن مىدهد.»(5) و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس درباره حسین علیه السلام شعرى بخواند و گریه نماید و یک نفر را بگریاند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مىشود. کسى که حسین علیه السلام نزد او ذکر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشک آید، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد.»(6) و نیز فرمود: «هر کس که در عزاى حسین علیه السلام بگرید یا دیگرى را بگریاند و یا آن که خود را به حالت گریه و عزا درآورد، بهشت بر او واجب مىشود.»(7) شفا یافتنیکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى حضرت سیدالشهدا علیه السلام شفا گرفتن است. به طورى که بارها دیدهایم و شنیدهایم که بعضى از عزاداران و گریه کنندگان بر حسین علیه السلام شفا گرفتهاند. نقل است که مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیة الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند که بدون عینک خطوط ریز را هم مىخواندند و مىفرمودند: این نعمت را مرهون وجود مبارک حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام هستم: و قضیه را چنین نقل مىفرمودند: در یکى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجیبى مبتلا شدم که بسیار مرا نگران ساخته بود. معالجه پزشکان فایدهاى نکرد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتى من افزونتر مىگردید، تا این که ایام محرم شد. در ایام محرم آیة الله فقید، دهه اول را روضه داشتند و دستههاى مختلف هم در این عزادارى شرکت مىکردند. یکى از دستههایى که روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هیئت گِلگیرها» است که نوعاً سادات و اهل علم و محترمین هستند، در حالى که هر یک حوله سفیدى به کمر بستهاند، سر و سینه خود را گل آلود کرده و به طور بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذکرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مىکنند. آقا فرمودند: «هنگامى که این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبى به خود گرفته بود من هم در گوشهاى نشسته و آهسته آهسته اشک مىریختم و در این بین هم مقدارى گِل از روى پاى یکى از همین افراد گلگیر برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم کشیدم، و به برکت همین توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر این که متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بینایى کامل برخوردارم، و به برکت حضرت امام حسین علیه السلام احتیاج به عینک هم ندارم.» با این که همه قواى جسمانى ایشان تحلیل رفته بود با این وجود تا آخرین ساعات زندگانى از بینایى کامل برخوردار بودند. گریه کننده بر حسین، در قیامت گریان نیسترسول اکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى که براى مصائب حسین علیه السلام گریه کرده باشد، چنین کسى در قیامت خندان و شادان به نعمتهاى بهشتى است.»(8) آن روز دیدهها همه گریان شود ز هول جز چشم گریه کرده به سوگ و عزاى اوامان از سکرات موت و آتش دوزخمسمع گوید: حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: آیا متذکر مىشوى با حسین چه کردند؟ عرض کردم: آرى، فرمود: آیا جزع و گریه مىکنى؟ گفتم: آرى، به خدا سوگند گریه مىکنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مىشود حضرت فرمود: «خدا اشک چشمت را رحمت کند. آگاه باش که تو از آن اشخاصى هستى که از اهل جزع براى ما شمرده مىشوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناک مىگردند. آگاه باش که به زودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالین خود حاضر مىبینى، در حالى که به تو توجه کرده و ملکالموت را درباره تو بشارت مىدهند، و خواهى دید که ملک الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش، مهربانتر است.» سپس فرمود: «کسى که بر ما اهلبیت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گریه کند، رحمت خدا شامل او مىشود قبل از این که اشکى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى که اشک چشمش بر صورت جارى شود اگر قطرهاى از آن در جهنم بریزد، حرارت آن را خاموش کند، و هیچ چشمى نیست که گریه کند بر ما مگر آن که با نظر کردن به کوثر و سیراب شدن با دوستان، خوشوقت مىگردد.»(9) با توجه به این روایت شریف باید گفت: جایى که آتش جهنم که قابل مقایسه با آتش دنیا نیست و به وسیله گریه بر حسین علیه السلام خاموش و برد و سلام گردد، پس اگر در موردى، آتش ضعیف دنیا عزادار حسینى را نسوزاند جاى تعجب نیست . واقعهای عجیبسید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب(داندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مىکرد، از آن جمله مىگفت: عدهاى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام معتقد و علاقهمندند و براى برکت مالشان با آن حضرت شرکت مىکنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مىکنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان، شربت و پالوده و بستنى درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران مىدهند، و بعضى آن مبلغى که راجع به آن حضرت است را به شیعیان مىدهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند. یکى از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت مىکرد و با آنها به سینه زدن مشغول مىشد. وقتى از دنیا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعهاى از سینهاش که آتش، آن دو عضو را نسوزانیده بود. بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو راجع به حسین شماست.»(10) تأثیر شعر سرودن در عزاى حسینىامام صادق علیه السلام فرمود: «کسى نیست که براى حسین علیه السلام شعرى بسراید و گریه کند یا بگریاند مگر این که خداوند بهشت را بر او واجب کرده و گناهانش را مىآمرزد.»(11) پىنوشتها:1- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 10 ص 393 2- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 44 ص 284 3- منتخب کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 165 4- منتخب کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 168 5- جلاء العیون، علامه مجلسى، ص 462 6- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 44 ص 293 7- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 10 ص 397 8- داستانهاى شگفت، آیت الله شهید دستغیب، ص 9 9- اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسى، 89 10- خلاصه اى از مقاله عاشورا، نوشته جواد محدثى .
منبع:کتاب آثار و برکات سیدالشهدا، علیرضا رجالى تهرانى. حضور انبیاء (علیهم السلام) در زمین کربلا
مرحوم شوشتری مینویسد: ورود به زمین کربلا باعث حزن و رقّت است چنانکه نسبت به جمیع انبیاء واقع شد چون روایت شده که همه پیامبران به زیارت کربلا توفیق یافتهاند: «همه انبیاء زیارت نمودند آن مقام شریف را و در آن توقف کرده و گفتند: ای زمین تو مکانی پر خیر هستی در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت.» (1)هر یک از پیامبران که وارد کربلا میشدند صدمهای بر ایشان وارد میشد، و دلتنگ و مهموم میگردیدند. پس علت را از خداوند سؤال مینمودند. خداوند وحی میفرمود که این زمین کربلاست و در آن حضرت حسین (علیهالسلام) شهید خواهد شد.(2)1- چون اهل بیت وارد کربلا شدند ام کلثوم عرض کرد: ای برادر این بادیه هولناکی است که از آن خوف عظیم بر دلم جا گرفته؟! حضرت حسین علیه السلام فرمود: بدانید که من در وقت عزیمت از جنگ صفین با پدرم امیرالمومنین (علیه السلام) وارد این زمین شدیم. پدرم فرود آمده سر در کنار برادرم گذارده ساعتی در خواب رفت و من بر بالین او نشسته بودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و زار زار میگریست. برادرم سبب آن را پرسید فرمودند: در خواب دیدم که این صحرا دریایی پر از خون بود و حسین من در میان آن دریا افتاده دست و پا میزند و کسی به فریاد او نمیرسید.سپس رو به من کرده فرمود: «ای حسین چگونه خواهی بود هرگاه برای تو در این زمین چنین واقعهای رو دهد؟»گفتم: صبر میکنم و به جز صبر چارهای ندارم.(3)2- هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او میگشت تا از کربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینهاش تنگ گردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد.سر به آسمان بلند کرد و عرض نمود: خداوندا آیا گناهی از من صادر شد که مرا به آن معاقب فرمودی؟ من همه زمین را گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید. هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او میگشت تا از کربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینهاش تنگ گردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد.خداوند به او وحی نمود که ای آدم گناه نکردی ولکن فرزندت امام حسین (علیه السلام) در این مکان از روی ستم کشته میشود. خون تو به موافقت خون او جاری شد.عرض کرد: قاتل او کیست؟ وحی آمد: قاتلش یزید، ملعون اهل آسمانها و زمین است. آدم گفت: ای جبرئیل "درباره قاتل آن حضرت" چه کنم؟ گفت: او را لعن کن. پس آدم چهار بار او را لعن کرد و به سوی عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را یافت.(4) 3- هنگامی که حضرت نوح سوار کشتی شد تمام جهان را سیر نمود. وقتی به کربلا رسید طوفانی شد (و آن کشتی به تلاطم افتاد) و نوح از غرق شدن ترسید به پروردگار خود عرض کرد: خدایا همه دنیا را گشتم چنین حالتی مثل این زمین به من دست نداد! جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح در این محل حضرت حسین(علیه السلام) فرزندزاده محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم انبیاء و فرزند علی (علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود.پرسید: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین میباشد. پس نوح چهار مرتبه او را لعن کرد سپس کشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد.(5)4- حضرت ابراهیم چون از کربلا عبور کرد اسبش لغزید و از اسب افتاد سرش شکسته و خون جاری شد. پس شروع به استغفار نمود و عرض کرد: خدایا چه گناهی از من صادر شد؟ جبرئیل نازل شد و گفت: ای ابراهیم گناهی از تو سر نزده لکن در این زمین فرزندزاده خاتم پیامبران و فرزند (علی علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود از این جهت خون تو جاری شد تا موافق با خون آن جناب گردد.(6) 5- هنگامی که اسماعیل گوسفندان خود را برای چرا به کنار فرات فرستاد چوپان به او خبر داد چند روز است که گوسفندان آب نمیآشامند! اسماعیل از خداوند سبب آن را پرسید جبرئیل نازل شد و گفت: ای اسماعیل از گوسفندانت سؤال کن سبب آن را میگویند . به آنها فرمود: چرا از این آب نمیآشامید؟ به زبان فصیح گفتند: «به ما خبر رسیده که فرزندت حسین (علیه السلام) فرزندزاده حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در اینجا با لب تشنه کشته میشود و ما به جهت حزن بر او از این شریعه آب نمینوشیم.»اسماعیل درباره قاتل آنجناب سؤال کرد گفتند: آن حضرت را ملعون اهل آسمانها و زمین و تمام خلائق میکشد پس اسماعیل قاتل آن بزرگوار را لعنت کرد.(7)6- روایت شده که سلیمان به فرش خود مینشست و در هوا سیر میکرد. روزی هنگامی که در حرکت بود به زمین کربلا رسید. باد بساط او را سه دور به هم پیچانید به طوری که سلیمان ترسید سقوط کند پس باد آرام شد و فرش در زمین کربلا فرود آمد.سلیمان به باد گفت: برای چه (این کار را کردی و) فرود آمدی؟ گفت: در این موضع حسین (علیهالسلام) کشته میشود . پرسید: حسین کیست؟ باد گفت: حسین فرزندزاده محمد مختار (صلی الله علیه و آله) و فرزند علی حیدر کرار میباشد. سؤال کرد: قاتل او کیست؟ گفت: ملعون اهل آسمانها و زمین، یزید میباشد. سلیمان دست برداشت و یزید را لعن و نفرین نمود و جن و انس آمین گفتند.پس باد وزید و به بساط سیر خود ادامه داد.(8)جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح در این محل حضرت حسین(علیه السلام) فرزندزاده محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم انبیاء و فرزند علی (علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود.پرسید: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین میباشد. پس نوح چهار مرتبه او را لعن کرد سپس کشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد.7- روزی حضرت موسی (علیه السلام) با یوشعه بن نون سیر میکرد چون به زمین کربلا رسید کفش آن جناب پاره و بند آن باز شد و خار به پای او نشست و خون جاری گشت. عرض کرد: خدایا چه گناهی از من سر زد که مبتلا شدم؟ به او وحی شد که در این موضع حسین (علیه السلام) کشته و خون او ریخته میشود و لذا خون تو به موافقت خون وی جاری گردید. عرض کرد: پروردگارا حسین کیست؟ خطاب آمد: او فرزندزاده محمد مصطفی و پسر علی مرتضی است . پرسید قاتل او کیست؟ گفته شد: او ملعون ماهیان دریا و وحشیان صحرا و پرندگان هواست. موسی علیه السلام دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین کرد و یوشع آمین گفت آنگاه به دنبال کار خود روان گشت.(9) 8- روزی که حضرت عیسی (علیه السلام) با حواریون در بیابان سیاحت میکردند گذرشان به کربلا افتاد. شیری غرّان را دیدند که راه را بر ایشان بسته است. حضرت عیسی پیش آمد و فرمود: ای شیر چرا در این جاده نشستهای و نمیگذاری عبور کنیم؟ آن شیر به زبان فصیح گفت: «من راه را برای شما باز نمیکنم تا این که بر یزید کشنده حسین علیه السلام لعن کنید.»حضرت عیسی فرمود: حسین کیست؟ شیر گفت: او فرزندزاده محمد پیامبر امی و پسر علی ولی خداست . فرمود: قاتل او کیست؟ گفت: قاتل وی ملعون تمام حیوانات وحشی و گرگان و درندگان خصوصا در روزهای عاشورا است.پس حضرت عیسی دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین کرد و حواریین آمین گفتند. پس شیر از راه دور شد و ایشان گذشتند.(10)مرحوم مازندرانی حایری ذیل این قضیه مینویسد: حضرت عیسی و حواریون گریستند و بر قاتل آن حضرت لعن کردند. و حضرت عیسی فرمود: یا بنیاسرائیل بر قاتل حسین (علیه السلام) لعن کنید و اگر زمانش را درک کردید از پای ننشینید "همراه او جهاد کنید" چون شهید شدن با او مانند شهادت با انبیاء است. (11) زیارت کردن سایر انبیاء عظام کربلای مقدسه را بر همین منوال بوده است. 9- ام سلمه (رضی الله عنها) گوید: شبی رسول خدا از نزد ما بیرون رفت و مدتی دراز از چشم ما ناپدید شد پس آشفتهحال و غبارآلود به خانه آمد در حالی که دست شریفش را بسته بود. عرض کردم یا رسول الله چه شده است که شما را پریشان و گردآلود میبینم؟حضرت اسماعیل به گوسفندان فرمود: چرا از این آب نمیآشامید؟ به زبان فصیح گفتند: «به ما خبر رسیده که فرزندت حسین (علیه السلام) فرزندزاده حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در اینجا با لب تشنه کشته میشود و ما به جهت حزن بر او از این شریعه آب نمینوشیم.فرمود: در این زمان به موضعی از عراق که کربلا گویند مرا سیر دادند محل کشته شدن فرزندم حسین و گروهی از فرزندان و اهل بیتم به من نشان داده شد من پیوسته خون ایشان را از آنجا بر میگرفتم و آن خونها در دست من است سپس حضرت دست خود را به طرف من گشود و فرمود: آن را بگیر و حفظ کن . پس آن را که شبیه خاک سرخ بود گرفتم و در شیشهای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری میکردم .چون حسین (علیه السلام) از مکه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شیشه را در آورده میبوئیدم و به آن نگاه میکردم و برای مصیبتهای حضرتش میگریستم. چون روز دهم محرم رسید (همان روزی که در آن روز حضرت شهید شد) آن را در اول روز بیرون آوردم به همان حال بود وقتی در آخر روز آن خاک دیدم، خونی تازه در آن یافتم. پس در خانه خود فریاد کشیدم و گریستم ولکن از ترس این که دشمنان در مدینه صدایم را بشنوند و در شماتت ما شتاب کنند اندوه خود را فرونشاندم و پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن جناب به مدینه رسید و حقیقت آنچه دیده بودم آشکار گردید.(13)10- شیخ صدوق رحمة الله به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده که گفت: در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودم هنگامی که به جنگ صفین میرفت چون در نینوا – که در کنار فرات است – منزل کرد با صدای بلند فرمود: ابن عباس آیا این موضع را میشناسی؟ گفتم: نه یا امیرالمؤمنین. فرمود: اگر این موضع را همچون من شناختی از آن گذر نمیکردی تا همانند من گریه کنی. آن بزرگوار بسیار گریست تا آن که ریش مبارکش تَر شد و اشک بر سینهاش جاری گشت و ما نیز گریان شدیم و حضرت فرمود: آه آه مرا با آل ابی سفیان چکار؟ مرا با آل حرب چه میشود؟ که حزب شیطان و اولیاء کفرند؟ صبر کن یا اباعبدالله که به پدرت رسید از آنها مثل آنچه به تو خواهد رسید. پس آب طلب نمود و وضو گرفت و مقداری نماز خواند. بعد از نماز نیز همان سخنان را میفرمود و میگریست تا این که ساعتی به خواب رفت چون از خواب بیدار شد فرمود: یابن عباس عرض کردم: در خدمتم .فرمود: آیا خبر دهم به تو آنچه اکنون در خواب دیدم؟عرض کردم: پیوسته دیده شما در استراحت باد و آنچه دیدی خیر است یا امیرالمومنین . فرمود دیدم گویا مردانی چند از آسمان به زیر آمدند که پرچمهای سفید در دست و شمشیرهای براق و درخشنده حمایل نموده گرد این زمین خطی کشیدند سپس دیدم گویا این درختان خرما شاخههایشان را به زمین میزنند و خون تازه از آنها میچکد و حسین فرزند و پارهی تن و نور دیدهام در میان آن خونها غرق شده و فریاد و استغاثه میکند و کسی به داد او نمیرسد و گویا آن مردان نورانی که از آسمان آمده بودند او را صدا میکردند و میگفتند: «ای آل رسول صبر کنید که شما به دست بدترین مردم کشته میشوید و اینک بهشت مشتاق توست ای ابا عبدالله.» در خانه خوابیدم به ناگاه بیدار شدم دیدم از آن خون تازه روان است و جیبم پر از خون شده است. من نشستم و گریه کردم و گفتم: به خدا حسین علیه السلام شهید شده است بخدا سوگند که علی علیه السلام در هیچ سخنی به من دروغ نگفت. و هیچ خبری به من نداد مگر این که واقع شد چون رسول خدا به او چیزهایی خبر میداد که به غیر او نمیفرمود. سپس مرا تعزیت دادند و گفتند: ای اباالحسن بشارت باد تو را که خداوند دیدهات را در روز قیامت به او روشن خواهد نمود پس بیدار شدم . سوگند به خدایی که جان علی در دست اوست مرا خبر داد پیامبر راستگو حضرت ابوالقاسم( صلی الله علیه و آله) که من این زمین را خواهم دید هنگامی که برای جنگ با اهل بغی میروم و این زمین کرب و بلاست در اینجا دفن میشود حسین با هفده نفر از اولاد من و فاطمه. این زمین در آسمانها معروف است و از آن به عنوان زمین کرب و بلا یاد می کنند چنانکه زمین حرمین (مکه و مدینه) و بیت المقدس را یاد میکنند. آنگاه به من فرمود: ابن عباس در این حوالی پشکل آهو جستجو کن به خدا دروغ نگویم و به من دروغ نگفتهاند آنها مثل زعفران زرد رنگند.ابن عباس گوید: تفحص کردم و آنها را گرد هم یافتند پس ندا کردم یا امیرالمؤمنین همانطور که فرموده بودید آنها را یافتم. حضرت فرمود: خدا و رسولش راست گفتند. حضرت برخاست و به سرعت به سوی آنها آمد . آنها را برداشت و بوئید و فرمود: این عینا همان است (که مرا خبر دادهاند) ابن عباس آیا داستان آنها را میدانی ؟ اینها را حضرت عیسی بن مریم بوئیده است! هنگامی که از این صحرا عبور میکرد و حواریین در خدمت او بودند آهوانی را دید که در این موضع جمع شده و میگریند پس حضرت عیسی با حواریین نشستند و مشغول گریه شدند و حواریین سبب نشستن و گریه آن حضرت را نمیدانستند. گفتند: یا روح الله سبب گریه شما چیست؟ حضرت فرمود: آیا میدانید این چه زمینی است ؟گفتند: نه فرمود: این زمینی است که فرزند پیامبر خدا "احمد" (صلی الله علیه و آله) و جگرگوشه طاهره بتول که شبیه مادر من (مریم) است در آن کشته و در اینجا دفن خواهد شد طینتی که از مشک خوشبوتر است زیرا که طینت آن فرزند شهید است طینت انبیاء و اولاد انبیاء این چنین است . این آهوان با من سخن گفتند که در این زمین به اشتیاق تربت آن فرزند مبارک چرا میکنیم در اینجا از شرّ جانوران و درندگان در امان هستیم. پس حضرت عیسی دست برد و این پشکلها را برداشت و بوئید و فرمود به خاطر گیاهش چنین خوشبو است. خداوندا اینها را باقی بدار تا پدرش ببوید که موجب تسلی او گردد. سپس فرمود: این است که تا حال مانده و به سبب طول زمان زرد شده است . و این کشندگان حسین و یاری دهندگان دشمنان او و آنان که او را کمک نکنند برکت مده. پس بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم تا آن که از بسیاری گریه به رو در افتاد و مدت زیادی غش کرد. چون بهوش آمد چند پشکل برداشت و در گوشه ردای خود بست و به من دستور داد که قدری از آنها را بردارم و فرمود: ای پسر عباس هرگاه دیدی از این پشکلها خون تازه روان میشود بدان که اباعبدالله در این زمین شهید گشته و دفن شده است. ابن عباس گوید: به خدا من آنها را بیشتر از بعضی واجبات خدای عزوجل محافظت میکردم و آنها را از جیب خود باز نمیکردم . تا این که در خانه خوابیدم به ناگاه بیدار شدم دیدم از آن خون تازه روان است و جیبم پر از خون شده است. من نشستم و گریه کردم و گفتم: به خدا حسین علیه السلام شهید شده است بخدا سوگند که علی علیه السلام در هیچ سخنی به من دروغ نگفت. و هیچ خبری به من نداد مگر این که واقع شد چون رسول خدا به او چیزهایی خبر میداد که به غیر او نمیفرمود. ترسیدم و سپیدهدم از خانه خارج شدم و دیدم شهر مدینه را غباری چون ابر نازک فرا گرفته که یکدیگر را نمیتوان دید. سپس آفتاب برآمد گویا منکسف است و گویا بر دیوارهای مدینه خون تازه ریختهاند. پس (به خانه برگشتم) نشستم و گریستم . بخدا حضرت حسین علیه السلام شهید شده است. و صدایی از گوشه خانه شنیدم که میگفت: ای آل پیغمبر صبر کنید که فرزند زهرای بتول کشته شد و روح الامین با گریه و ناله و فغان نازل گردید. با صدای بلند گریست و من هم گریه کردم و آن تاریخ را یادداشت نمودم روز عاشورا بود چون خبر به مدینه رسید معلوم شد در همان روز آن حضرت شهید شده است .این خبر را به کسانی که همراه آن حضرت بودند گفتم آنها گفتند: بخدا سوگند که ما نیز صدای آن نوحهگر را در جبهه شنیدیم و ندانستیم که چه کسی بود و به نظر ما حضرت خضر علیه السلام بود.(14)11- به سند معتبر از هرثمه بن ابی مسلم روایت شده که گفت: در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام به جنگ صفین رفتیم هنگام مراجعت در زمین کربلا فرود آمدند و نماز صبح را در آنجا خواندند. پس مشتی از آن خاک را برداشته بوئیدند و فرمودند: خوشا بحال تو ای خاک گروهی از تو محشور میشوند که بدون حساب وارد بهشت خواهند شد. هرثمه پس از مراجعت به خانه به همسرش - که از شیعیان علی علیه السلام بود- جریان را گفت. زوجهاش گفت ای مرد امیرالمؤمنین جز حق نمیگوید. چون امام حسین به جانب عراق آمد هرثمه گوید من در لشگر عبیدالله بن زیاد بودم هنگامی که زمین کربلا را دیدم به یاد سخنان علی علیه السلام افتادم بر شتر خود سوار شدم و به نزد حسین علیه السلام آمده سلام کردم و آنچه از پدرش در این منزل شنیده بودم به عرض رسانیدم. حضرت فرمودند: آیا تو با مائی یا بر علیه ما میباشی؟ گفتم: نه با توام و نه بر علیه تو. دخترانی چند در کوفه گذاشتهام که از عبیدالله بن زیاد بر آنها میترسم. آن حضرت فرمودند: برو به مکانی که کشته شدن ما را نبینی و صدای – دادخواهی- ما را نشنوی سوگند به خدائی که جان حسین در دست اوست هر کس استغاثه ما را بشنود و ما را یاری نکند خداوند او را با صورت در آتش جهنم میافکند. پینوشتها:1- بحارالانوار، 44/301، ح10.2- بحارالانوار، 44/242 تا 244 .3- مهیج الاحزان/ 65، معالی السبطین 1/175، اشک روان /210 .4- بحارالانوار، 44/242، ح37، اشک روان، 217 .5- بحارالانوار، 44 / 243، ح 38، اشک روان، 217 .6- بحارالانوار، 44 / 243، ح 39 .7- بحارالانوار، 44، 243، ح 40، اشک روان، 220 .8- بحارالانوار، 44/ 244، ح42.9- بحارالانوار، 44/244، ح41 .10- بحارالانوار، 44 /244، ح43.11- معالی السبطین، 1/ 176 . مسئولیت مردان منبر و مدح
ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی - از حیث دامن گستری- هم وزن و هم پای منبر نبوده است. «مداحی» نیز از جمله نهادهای دیرپای جوامع شیعی است و این مداحان بوده اند که از دیرباز تاکنون منبردانایان دین گستر شیعه را در نشر معارف حقه اهل بیت علیهم السلام گرمی بخشیده اند. سنت چنان بوده که مداحان، هنر خود را در جلب عواطف و احساسات مردمان به خدمت می گرفته اند تا آنان را به پای منبرها بکشانند و - حسب وضع و موقع- با مرثیه سرایی و مولودی خوانی، قلوب مستمعین را مستعد دریافت حقایق دین و معارف اهل بیت(ع) کنند چندان که کار سخت عالمان دین شناس و مبلغان سنت نبوی و سیره علوی در القای آن حقایق و معارف، آسان شود. چنین بود که مداحی در خدمت منبر قرار می گرفت و مداحان رونق بخش کرسی دانشمندان دین در تعلیم و تهذیب مردمان می شدند. اکنون سالیانی است که این سنت پسندیده دگرگون شده و در برخی از محفلها و هیئتها جایگاه منبری و مداح جابجا. «اصل»، مداحی است و خطیب و واعظ، گویی صرفاً برای پاسداشت صوری همان سنت پیش گفته به منبر می رود و دیگر هیچ. در بعضی تکایا و مجالس که اصلاً نشانی از «منبر» نیست و هر چه هست مدح و مصیبت است و بس. منبرها برپا شدهاند تا وسیلهای باشند برای برپایی دین خدا در دلها. در همه ادوار و اعصار کسانی از بندگان خدا هستند که در فهم معارف ربانی و تفقه در دین خدا کوشاترند و در جستجوی نازک اندیشیها و اشارتهای بصیرت بخش امامان معصوم(ع)، استوارتر و خستگی ناپذیر. هم آنانند که واسطه انتقال این معارف به خلق خدا هستند تا مردم را به بصیرت و معرفت که مقدمه عبودیت است، هدایت کنند. هدف نهایی «مکتب» جز «عبودیت» نیست و معرفت، سوار بر مرکب «عواطف» ره به سوی «عبودیت» می سپارد. کار مداحان، جلب این عواطف به سوی حقیقت مکتب و تزریق این «چاشنی» در جان طالبان معارف شیعه است. |
چندی پیش با عزیزی از طبقه مداحان مشهور پایتخت گپ و گفت کوتاهی داشتم. می گفت: دور و اطراف هر یک از منبریهای مشهور و پر مخاطب تهران، قریب ده مداح مختلف - از شهیر و کم شهرت و گمنام- همواره حاضرند و همه هم در همه مجالس می خوانند چندان که پیش و پس از منبر 40 دقیقهای یک واعظ معروف، ساعتها برنامه مداحی اجرا می شود! یعنی که «منبری» رونق بازار «مداح» را موجب شده، حال آن که سنت هزار ساله هیئتهای شیعی عکس آن را گواهی می دهد. باید پرسید سخنوران شهیر شهرها و خطیبان پرمخاطب جماعات مذهبی را چه نیازی به گرمی بازار مرثیه گویان و مدیحه سرایان؟ قرار است مداحان شیعه با هنرمندی خود، برداشت بهینه از «محصول منبر» را - که چیزی جز آموزه های وحیانی جاری بر لسان عالمان دین اندیش نیست- برای مردمان کوچه و بازار ممکن کنند تا «مکتب» اهل بیت(ع) در جان هایشان «ماندگار» شود: "هر مکتبی اگر چاشنیای از عاطفه نداشته باشد و صرفاً فلسفه و فکر باشد، آنقدر در روحها نفوذ نمی کند و شانس ماندگاری ندارد. ولی اگر چاشنیای از عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت میدهد. آن مکتب را منطقی میکند. بدون شک مکتب امام حسین(ع) منطق و فلسفه دارد... اما اگر دائماً این مکتب را صرفاً به صورت یک مکتب فکری بازگو کنیم، حرارت و جوشش آن گرفته و کهنه می شود. این بسیار نظر بزرگ و عمیقانهای بوده است؛ یک دوراندیشی فوق العاده عجیب و معصومانه، که گفته اند برای همیشه این چاشنی را شما از دست ندهید». (استاد شهید مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، صفحه 58) منبرها برپا شدهاند تا وسیلهای باشند برای برپایی دین خدا در دلها. در همه ادوار و اعصار کسانی از بندگان خدا هستند که در فهم معارف ربانی و تفقه در دین خدا کوشاترند و در جستجوی نازک اندیشیها و اشارتهای بصیرت بخش امامان معصوم(ع)، استوارتر و خستگی ناپذیر. هم آنانند که واسطه انتقال این معارف به خلق خدا هستند تا مردم را به بصیرت و معرفت که مقدمه عبودیت است، هدایت کنند. هدف نهایی «مکتب» جز «عبودیت» نیست و معرفت، سوار بر مرکب «عواطف» ره به سوی «عبودیت» می سپارد. کار مداحان، جلب این عواطف به سوی حقیقت مکتب و تزریق این «چاشنی» در جان طالبان معارف شیعه است. وقتی «عبودیت» غایت همه آموزهها و آرزوهای مکتب باشد، بدیهی است که اسوهها و امامان و پیشاهنگان مکتب، نمونههای بی بدیل و مظاهر تام و تمام عبودیت خواهند بود: "ارزش فاطمه زهرا(س) به عبودیت و بندگی خداست... نه فقط فاطمه زهرا(س) بلکه پدر فاطمه هم - که مبدأ و سرچشمه فضایل همه معصومین است و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) قطرههایی هستند از دریای وجود پیغمبر- ارزشش پیش خدا به خاطر عبودیت است..."(رهبر معظم انقلاب، در دیدار مداحان و شاعران- 5/5/84) فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل(س) صحبت می شود، بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشمهای قشنگش بوده؟ اصلاً شما مگر اباالفضل(س) را دیدهاید و میدانید چشمش چگونه بوده!؟ اینها سطح معارف دینی ما را پایین می آورد. معارف شیعه در اوج اعتلاست... ارزش اباالفضل العباس(س) به جهاد و فداکاری و اخلاص و معرفت اوست. به صبر و استقامت اوست... ارزش اباالفضل و حبیب بن مظاهر در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیدهاش. قد رشید که خیلی در دنیا هست. اینها که در معیار معنوی ارزش نیست... این که ما همهاش بیائیم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این که مدح نشد. در مواردی ضرر هم دارد. در فضاهایی این کار خوب نیست». (رهبرمعظم انقلاب- همان). |
گاه می شود که مداحان ما در ذکر مناقب حضرت صدیقه اطهر(س) یا دیگر معصومین(ع) از مرز«توحید» میگذرند و در ورطه «شرک» در می غلطند. حال آن که در زیارتهای معتبره مأثوره، به رغم انتساب عالیترین و شگفت انگیزترین مقامات معنوی و اوصاف الهی به وجود مقدس حضرات معصومین(ع)، بر «عبودیت» آن بزرگواران تأکید تمام شده است. از آن جمله است این فراز شریفه از «زیارت رجبیه» که به خداوند متعال عرضه می داریم: "لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک"؛ هیچ فرقی بین تو و اینها - حضرات معصومین علیهم السلام- نیست غیر از این که اینها بندگان تو هستند." و زیارت رجبیه از آن دسته متون شریفه ای است که امام راحل عظیم الشأن (ره) - حسب گفته یکی از شاگردان ایشان که در قید حیاتند- توصیه اکید به خواندن آن داشتند و میفرمودند: "فقط همین «عبد» بودن ائمه علیهم السلام است که فارق بین اینها و خداست والا آن بزرگواران تمام نیروهای الهی را دارند." متأسفانه دامنه انحراف در برخی مداحیها از مسیر تعالیم نورانی اهل بیت(ع) محدود به «مبالغه گویی» از مقام و منزلت معصومین(ع) نیست. گاه از این سوی بام افتادهایم؛ «تصغیر و تضییق مرتبت» آن بزرگواران در ذکر مراثی و مدایح، رایج تر از گزافه گویی است. این آفت البته ناشی از قصور فهم ما از مقام حقیقی وجود مقدس و شریف آن حضرات است که سطح عقول و عرفان و آمال آنان را با خود قیاس میکنیم و امتیازاتی نظیر قدرت مادی و جسمانی یا زیبایی بی نظیر ظاهری را که ممکن است منتهای آرزوی خود و مخاطبانمان باشد به آن بزرگواران نسبت می دهیم بی آن که این امتیازات ظاهری در نظام ارزشی دینی ما واجد ارزش حقیقی باشد: "چون به آنها - حضرات معصومین(ع)- دسترسی نداریم، آنها را نمی فهمیم و درک نمی کنیم، گاهی تعبیراتی گفته می شود که خیلی هم دقیق نیست... چون می خواهند تکریم و تعظیم کنند، اما واقعیت مطلب در ذهن کوچک ما نمی گنجد... چیز دیگری که بنده اطلاع پیدا کردم، استفاده از مدحها و تمجیدهای بی معناست که گاهی هم مضر است. فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل(س) صحبت می شود، بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشمهای قشنگش بوده؟ اصلاً شما مگر اباالفضل(س) را دیدهاید و میدانید چشمش چگونه بوده!؟ اینها سطح معارف دینی ما را پایین می آورد. معارف شیعه در اوج اعتلاست... ارزش اباالفضل العباس(س) به جهاد و فداکاری و اخلاص و معرفت اوست. به صبر و استقامت اوست... ارزش اباالفضل و حبیب بن مظاهر در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیدهاش. قد رشید که خیلی در دنیا هست. اینها که در معیار معنوی ارزش نیست... این که ما همهاش بیائیم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این که مدح نشد. در مواردی ضرر هم دارد. در فضاهایی این کار خوب نیست». (رهبرمعظم انقلاب- همان). کاش در «ظاهرگرایی» و «اسطوره سازی» به همین مقدار بسنده می شد. متأسفانه دامنه انحراف در طبقات پایینتر طایفه مداحان، خیلی گستردهتر است. در برخی مجالس و دستهجات عزاداری محلی، پارهای از خوانندگان جرأت میکنند اشعاری مبتذل و با مضمونهای عشقی را که نوعاً خوانندگان پاپ - از نوع به اصطلاح لس آنجلسی- پیشتر در قالب ترانه خوانده اند، با همان سبک و آهنگ، در توصیف اهل بیت(ع) بخوانند. دیگر این که مداحان ما از آن روی که هنرمندند، ناگزیر از نوآوریاند. این ناگزیری علی الدوام، پارهای از مداحان ما - حتی برخی از معاریف و مشاهیر این طایفه - را به عدول از معیارهای رفتار موقرانه و مؤمنانه - که امری بسیار مهم و لازم برای کسوت مداحی است- واداشته است. گواه این مدعا، تصاویری است که بعضاً از مراسم مولودی خوانی یا مرثیه سرایی در تلویزیون پخش می شود و مداحان را در حالی نشان می دهد که میکوشند با حرکات خاص سر و دست و بدن، جمعیت را به وجد و نشاط بیاورند و یا متأثر و محزون کنند. همان جوان مداح معروف پیش گفته می گفت: مدتی است برای فرار از این دام مهلک و رهایی از این آفت عافیت سوز، به «مناجات خوانی» روی آورده ام. رویکرد جدیدش را ستودم و گفتم: اتفاقاً در حوزه هنر مداحی، «هنر برتر» نزد مداحانی است که قادرند گنجینههای گهربار مستور در معادن مناجاتها و زیارتها و دعاها را کشف و استخراج کرده و با زبان همه فهم بیان کنند. "کسی که با مسائل شوروی سابق و این بخشی که شیعه نشین است (جمهوری آذربایجان) آشنا بود، میگفت: وقتی کمونیستها بر منطقه آذربایجان شوروی مسلط شدند همه آثار اسلامی را از آن جا محو کردند و هیچ نشانهای از اسلام و دین و تشیع باقی نگذاشتند. فقط یک چیز را اجازه دادند و آن «قمه زدن» بود! دستورالعمل رؤسای کمونیستی به زیردستان خودشان این بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداری کنند، هیچ کار دینی نباید بکنند. اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، برای آنها یک وسیله تبلیغ بر ضد دین و بر ضد تشیع بود. گاهی دشمن از بعضی چیزها این گونه علیه دین استفاده میکند. هر جا خرافات به میان بیاید، دین خالص بدنام خواهد شد».(رهبر معظم انقلاب، در دیدار عمومی مردم مشهد- 1/1/76) |
طرفه آن که دوستی و دشمنی و اسطوره سازی را سه عامل تحریف حقایق و وقایع دانسته اند و منشأ انگاره سازی مجلس گردانان مجالس مدح و مصیبت را دو عامل از این سه عامل؛ دوستی و اسطوره سازی. چون دوستدار اهل بیت(ع) هستیم، زیبایی ظاهر را - که به خیال خود عالی ترین عامل در کشش به سوی محبوب و تهییج احساسات عاشقانه می پنداریم- در وجود آن بزرگواران برجسته می کنیم و باز از سر دوستی و به قصد برانگیختن عواطف - در مواقع مرثیه سرایی- هر جا لازم باشد از هیچ تحقیری در مکانت و منزلت شان فروگذار نمی کنیم، آنچنان که به تعبیر استاد شهید مطهری، شهادت امام حسین(ع) را چنان جلوه میدهیم که مظلوم و بیتقصیر و بی جهت کشته و نفله و ضایع شد و هدر رفت، حال آن که به عکس این انگاره باطل - که اتفاقاً از سر دوستی سیدالشهداء(ع) ساخته شده - هر قطره خون امام حسین(ع) یک دنیا ارزش دارد و زلزله حماسه او در عاشورا پایه های کاخ ستمگران را متزلزل کرد چندان که هنوز اغلب حوادث داغ و تحول ساز جامعه ما در محرم ایجاد می شود. (حماسه حسینی، جلد3، صفحه 84) نیز برخاسته از حس اصیل «اسطوره سازی» خود، توانمندیهای عجیب و غریب مادی و جسمانی را به وجود مقدس آن حضرات نسبت می دهیم که نه اثبات آن تواناییها در وجود مبارکشان موجب فضیلتی است و نه اعتقاد ما به وجود آن اوصاف، مهم و مفید و لازم است از آن روی که هیچ نقشی در تربیت اخلاقی و رشد فضایل انسانی ما ندارد. اقبال کم نظیر امروز مردم به ویژه جوانان به هیئتهای مذهبی و مجالس جشن و عزای اهل بیت(ع) را باید بسیار گرامی شمرد. سپاس این نعمت بزرگ الهی، به اطعام معنوی خیل عظیم دلدادگان خاندان پیامبر(ص) با طعام مطهر و معطر معارف ناب شیعی است و به عرضه «دین خالص» و پالایش شده از پیرایه ها و خرافه ها: "کسی که با مسائل شوروی سابق و این بخشی که شیعه نشین است (جمهوری آذربایجان) آشنا بود، میگفت: وقتی کمونیستها بر منطقه آذربایجان شوروی مسلط شدند همه آثار اسلامی را از آن جا محو کردند و هیچ نشانهای از اسلام و دین و تشیع باقی نگذاشتند. فقط یک چیز را اجازه دادند و آن «قمه زدن» بود! دستورالعمل رؤسای کمونیستی به زیردستان خودشان این بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداری کنند، هیچ کار دینی نباید بکنند. اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، برای آنها یک وسیله تبلیغ بر ضد دین و بر ضد تشیع بود. گاهی دشمن از بعضی چیزها این گونه علیه دین استفاده میکند. هر جا خرافات به میان بیاید، دین خالص بدنام خواهد شد».(رهبر معظم انقلاب، در دیدار عمومی مردم مشهد- 1/1/76) و «دین خالص» را امروز فقط از عالمان امانتدار علم جعفری میتوان گرفت که فقیهان صیانت کننده بر نفس و حفاظت کننده از دین خدایند و هوا و هوس را مغلوب ساختهاند و جز پیروی از صاحب شریعت، سودایی در سر ندارند؛ از مراجع معظم شیعه که پیرایههای نشسته بر دامن دین را میشناسند و مجالس مدح و مصیبت ما را خالی از معصیت خدا میخواهند؛ امروزه سرحلقههای هیئت ها - خصوصاً هیئتهای معظم شهرهای بزرگ، و رهبران و مداحان شهیر و خوش نامشان - به یکی از مهمترین گروههای مرجع اجتماعی تبدیل شدهاند. وعاظ و مداحان بزرگ اکنون مرجع و مراد بسیاری از مؤمنان و شیفتگان اهل بیت(ع) مخصوصاً جوانان و دانش آموزان و دانشجویاناند. جوانانی که مشتری دائم مجالس معظم مصیبتسرایی و مولودی خوانی در تهران و شهرهای بزرگ هستند، اغلب تکالیف عملی خود را از خلال سخنان واعظ یا مداح مورد علاقه خود اخذ میکنند و اگر بگوییم کثیری از جوانان مؤمن و با صفا، دین خود را از این جلسات میگیرند، گزافه نگفتهایم. هم از این روست که انتظار سلوک مرجعانه از وعاظ و مداحان نامدار و پر طرفدار، انتظار نابجایی نیست. مهمترین شناسه در مشی و مرام مرجعانه، «رعایت نهایت احتیاط» در بیان معارف و احکام و دستورهای دین در عرصههای فردی و جمعی است و نیز در حوزهها و حیطههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی؛ خصوصاً در موضوعاتی که این عزیزان احیاناً ورود و تخصصی ندارند و برای بیان دقیق و درست مطلب، ناگزیر از استمداد و استشاره از اهل فناند. اکنون که تأثیر عمیق و منحصر به فرد هیئتها و مجالس روضه خوانی در تحولات اجتماعی و رفتارهای سیاسی مردم آشکارتر از گذشته شده است، بی گمان تلاش و تمرکز دشمن برای تضعیف و تخریب این نهاد مدنی ریشهدار تمدن ایرانی- شیعی بیش از پیش خواهد شد. به شرط هوشیاری مرجعانه مردان منبر و مدح، این پایگاه پایدار عرصه روشنگری و ارشاد، تا همیشه، تاثیرگذارترین رسانه جامعه شیعی ما باقی خواهند ماند. "قدرت الله رحمانی"
ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده
نزول امام حسین علیهالسلام به زمین کربلا(1) روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک بوده است.(2) در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است که: امام علیهالسلام با یارانش سیر مىکردند تا به بلدهاى رسیدند که در آنجا جماعتى زندگى مىکردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود. پاسخ دادند: «شط فرات» است. آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگرى غیر از این اسم دارد؟ جواب دادند: «کربلا». پس گریست و فرمود: این زمین، به خدا سوگند زمین کرب و بلا است! سپس فرمود: مشتى از خاک این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو کرد و از گریبانش مقدارى خاک بیرون آورد و فرمود: این خاکى است که جبرئیل از جانب پرودگار براى جدم رسول خدا آورده و گفته که این خاک از موضع تربت حسین است، پس آن خاک را نهاد و فرمود: هر دو خاک داراى یک عطر هستند! در تذکره سبط آمده است که امام حسین پرسید: نام این زمین چیست؟ گفتند: «کربلا». پس گریست و فرمود: کرب و بلأ. سپس فرمود: ام سلمه مرا خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودى، پس شما گریستى، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن! من شما را رها کردم، پیامبر شما را در امان خودش نشاند، جبرئیل گفت: آیا او را دوست دارى؟ فرمود: آرى! گفت: امت تو او را خواهند کشت، و اگر مىخواهى تربت آن زمین که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم! پیامبر فرمود: آرى! پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد. در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مىشکنند و کودکان ما را مىکشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.و چون به امام حسین علیهالسلام گفته شد که این زمین کربلاست، خاک آن زمین را بوئید و فرمود: این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد.(3) سید ابن طاووس گفته است: امام علیهالسلام چون به زمین کربلا رسید پرسید: نام این زمین چیست؟ گفته شد: «کربلا». فرمود: پیاده شوید! این مکان جایگاه فرود بار و اثاثیه ماست، و محل ریختن خون ما، و محل قبور ماست، جدم رسول خدا مرا چنین حدیث کرده است.(4) گر نام این زمین به یقین کربلا بود اینجا محل رفتن خون ما بود و در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مىشکنند و کودکان ما را مىکشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.(5) سپس اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه را فرود آوردند، و حر هم پیاده شد و لشکر او هم در ناحیه دیگرى در مقابل امام اردو زدند.(6) روز دوم محرمدر این روز حر بن یزید ریاحى نامهاى به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین علیهالسلام به کربلا آگاه ساخت.(7) دعاى امام علیهالسلامامام علیهالسلام فرزندان و برادران و اهلبیت خود را جمع کرد و بعد نظرى بر آنها انداخت گریست و گفت: خدایا! ما عترت پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، ما را از حرم جدمان راندند، و بنى امیه در حق ما جفا روا داشتند. خدایا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بیدادگران پیروز گردان. (8)و (9) ام کلثوم علیهاالسلام به امام علیهالسلام گفت: اى برادر! احساس عجیبى در این وادى دارم و اندوه هولناکى بر دل من سایه افکنده است. امام حسین علیهالسلام خواهر را تسلى داد.(10) سخنان امام علیهالسلامامام علیهالسلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود: "الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون.(11) مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى که طعم و مزه داشته باشد، مىانگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مىکنند آن را نگاه مىدارند و هنگامى که بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک مىشود. به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیهالسلام به کربلا، نامهاى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمدهاى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام. امام علیهالسلام دوات و کاغذ طلب کرد و خطاب به تعدادى از بزرگان کوفه که مىدانست بر رأى خود استوار ماندهاند، این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على به سوى سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین، اما بعد، شما مىدانید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حیات خود فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال نماید و پیمان خود را شکسته و با سنت من مخالفت مىکند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مىنماید، و اعتراض نکند قولا و عملا، سزاوار است که خداى متعال هر عذابى را که بر آن سلطان بیدادگر مقدر مىکند، براى او نیز مقرر دارد، و شما مىدانید و این گروه (بنى امیه) را مىشناسید که از شیطان پیروزى نموده و از اطاعت خدا سرباز زده، و فساد را ظاهر و حدود الهى را تعطیل و غنائم را منحصر به خود ساختهاید، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند. نامههاى شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند که شما با من بیعت کردهاید و مرا هرگز در میدان مبارزه تنها نخواهید گذارد و مرا به دشمن تسلیم نخواهید کرد، حال اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید که راه صواب هم همین است، من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشواى شما خواهم بود؛ و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و بیعت مرا از خود برداشتید، به جان خودم قسم که تعجب نخواهم کرد، چرا که رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم، دیدهام، هر کس فریب شما خورد ناآزموده مردى است. شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره خود را در همراه بودن با من از دست دادید، هر کس پیمان شکند، زیانش را خواهد دید و خداوند به زودى مرا از شما بىنیاز گرداند، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»(12) امام علیهالسلام نامه را بست و مُهر کرد و به قیس بن مسهر صیداوى داد(13) تا عازم کوفه شود، و چون امام علیهالسلام از خبر کشته شدن قیس مطلع گردید گریه در گلوى او پیچید و اشکش بر گونهاش لغزید و فرمود: «خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز که تو بر انجام هر کارى قادرى.» (14)و (15) سپس امام حمد و ثناى الهى را بجا آورد و بر محمد و آل محمد درود فرستاد و همان خطبهاى را که ما در منزل ذى حسم از آن بزرگوار نقل کردیم ایراد فرمود.(16) اظهارات یاران امام علیهالسلامپس از سخنان امام، زهیر بپاخاست و گفت: اى پسر رسول خدا! گفتار تو را شنیدیم، اگر دنیاى ما همیشگى و ما در آن جاویدان بودیم، ما قیام با تو و کشته شدن در کنار تو را بر ماندن در دنیا مقدم مىداشتیم. سپس بریر(17) برخاست و گفت: یا بن رسول الله! خدا به وسیله تو بر ما منت نهاد که ما در رکاب تو جهاد کنیم و بدن ما در راه تو قطعه قطعه شود و جد بزگوارت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روز قیامت شفیع ما باشد.(18) و بعد، نافع بن هلال از جا بلند شد و عرض کرد: اى پسر رسول خدا! تو مىدانى که جدت پیامبر خدا هم نتوانست محبت خود را در دلهاى همه جاى دهد و چنانچه مىخواست، همه فرمانپذیر او نشدند، زیرا که در میان مردم، منافقانى بودند که نوید یارى مىداند ولى در دل، نیت بیوفائى داشتند؛ این گروه، در پیش روى از عسل شیرینتر و در پشت سر، از حنظل تلختر بودند! تا خداى متعال او را به جوار رحمت خود برد؛ و پدرت على علیهالسلام نیز چنین بود، گروهى به یارى او برخاستند و او با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال کرد تا مدت او نیز به سر آمد و به جوار رحمت حق شتافت؛ و تو امروز نزد ما بر همان حالى! هر کس پیمان شکست و بیعت از گردن خود برداشت، زیانکار است و خدا تو را از او بى نیاز مىگرداند، با ما به هر طرف که خواهى، به سوى مغرب و یا مشرق، روانه شو، به خدا سوگند که ما از قضاى الهى نمىهراسیم و لقاى پروردگار را ناخوش نمىداریم و ما از روى نیت و بصیرت هر که را با تو دوستى ورزد، دوست داریم، و هر که را با تو دشمنى کند، دشمن داریم.(19) به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیهالسلام به کربلا، نامهاى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمدهاى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام. چون این نامه به امام رسید و آن را خواند، آن را پرتاب کرده فرمود: رستگار نشوند آن گروهى که خشنودى مخلوق را به چشم خالق خریدند. فرستاده عبیدالله گفت: اى ابا عبدالله! جواب نامه؟ امام فرمود: این نامه را جوابى نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهى و ثابت است. چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و پاسخ امام را بگفت، این زیاد بر آشفت و به سوى عمر بن سعد نگریست و او را به جنگ حسین فرمان داد. عمر بن سعد که شیفته ولایت «رى» بود، از قتال با حسین علیهالسلام عذر خواست. عبیدالله گفت: پس آن فرمان ولایت رى را باز پس ده! عبیدالله بن زیاد اندکى قبل از این واقعه دستور داده بود تا عمر بن سعد به سوى دستبى(20) همراه با چهار هزار سپاهى حرکت کند زیرا دیلمیان بر آنجا مسلط شده بودند، و ابن زیاد فرمان امارت رى را به نام عمر بن سعد نوشته بود، عمر بن سعد هم در حمام اعین(21) خود را آماده حرکت کرده بود که خبر حرکت امام به سمت کوفه به ابن زیاد رسید و او عمر بن سعد را طلب کرد و گفت: باید به جانب حسین روى و چون از این مأموریت فراغت یافتى، آنگاه به سوى رى روانه شو! به همین جهت عمر بن سعد که انصراف از حکومت رى براى او بسیار ناگورا بود به ابن زیاد گفت: امروز را به من مهلت ده تا بیندیشم! عبیدالله بن زیاد شخصى را به نام سوید بن عبدالرحمن فرمان داد تا در این مسأله (فرار از جنگ) تحقیق کند و متخلفان را نزد او برد، و او یک نفر شامى را که براى انجام امر مهمى از لشکرگاه به کوفه آمده بود، گرفته و نزد عبیدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامى را از تنش جدا نمایند تا کسى دیگر جرأت سرپیچى از دستورات او را نکند! نوشتهاند که آن مرد شامى براى طلب میراث به کوفه آمده بود!نوشتهاند که: عمر بن سعد از سر شب تا سحر در اندیشه این کار بود و با خود مىگفت: "اترک ملک الرى و الرى رغبتىام ارجع مذموما بقتل حسین و فى قتله النار التى لیس دونها حجاب و ملک الرى قوْ عینى." (22) و(23) سپس با اهل مشورت این مسأله را در میان گذاشت، همه او را از جنگ با حسین بن على علیهالسلام نهى کردند، و حمزة بن مغیره فرزند خواهرش به او گفت: تو را به خدا از این اندیشه در گذر زیرا مقاتله با حسین، نافرمانى خداست و قطع رحم کردن است، به خدا سوگند که اگر همه دنیا از آن تو باشد و آن را از تو بگیرند بهتر است از آن که به سوى خدا بشتابى در حالى که خون حسین بر گردن تو باشد. عمر بن سعد گفت: همین کار را انجام خواهم داد انشأ الله! عمار بن عبدالله از پدرش نقل کرده است که: بر عمر بن سعد وارد شدم در حالى که عازم به سوى کربلا بود، به من گفت: امیر، مرا فرمان داده است به سوى حسین حرکت کنم. من او را از این کار نهى کردم و گفتم: از این قصد باز گرد! هنگامى که از نزد او بیرون آمدم شخصى نزد من آمد و گفت: عمر بن سعد مردم را به جنگ با حسین فرا مىخواند؛ به نزد او رفتم در حالى که نشسته بود، چون مرا دید روى از من گرداند، دانستم که عازم حرکت است و از نزد او بیرون آمدم. عمر بن سعد نزد ابن زیاد رفت و گفت: مرا بدین مسئولیت گماردى و در ازاى آن، ولایت رى را به من اعطا کردى، و مردم هم از این معامله آگاهند، ولى پیشنهادى دارم و آن این است که عدهاى از اشراف کوفه هستند که در این مقاتله به همراهى آنان نیاز دارم! آنها را نزد خود فراخوان تا سپاه مرا در این مسیر همراهى باشند. سپس نام تعدادى از اشراف کوه را ذکر کرد، عبیدالله بن زیاد گفت: ما در این که چه کسى را خواهیم فرستاد، از تو نظر خواهى نخواهیم کرد! اگر با این گروه که همراه تو هستند، از عهده انچام این مأموریت بر مىآیى که هیچ، در غیر این صورت باید از امارت رى چشم بپوسى! عمر بن سعد چون پافشارى عبیدالله را مشاهده کرد گفت: خواهم رفت.(24) اعزام لشکر به سوى کربلاعمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنى روز سوم محرم با چهار هزار سپاهى از اهل کوفه وارد کربلا شد.(25) برخى نوشتهاند که: بنو زهره (قبیله عمر بن سعد) نزد او آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند مىدهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنى میان ما و بنىهاشم مىگردد. عمر بن سعد نزد عبیدالله رفت و استغفا کرد، ولى عبیدالله استعفاى او را نپذیرفت، و او تسلیم شد.(26) و برخى از تاریخ نویسان نوشتهاند: عمر بن سعد دو پسر داشت: یکى به نام حفص که پدر را تشویق و ترغیب به رفتن کرد تا با امام علیهالسلام مقابله کند، ولى فرزند دیگرش او را به شدت از اقدام به چنین کارى بر حذر مىداشت، و سرانجام حفص نیز با پدرش راهى کربلا شد.(27) از وقایعى که در روز سوم ذکر شده، این است که امام علیهالسلام قسمتى از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع، شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.(28) هنگامى که عمربن سعد به کربلا وارد شد عَزرْ بن قیس احمسى را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند براى چه به این مکان آمده است؟ و چه قصدى دارد؟ چون عزره از جمله کسانى بود که به امام علیهالسلام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود، از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد، پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند، تمامى آنها از رفتن به خدمت امام خوددارى کردند! ولى شخصى به نام کثیر بن عبدالله شعبى که مرد گستاخى بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر خواهى او را خواهم کشت! عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمى را فعلاً ندارم، ولى به نزد او رفته و سؤال کن براى چه مقصود به این سرزمین آمده است؟! کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیهالسلام رفت، ابو ثمامه صائدى که از یاران امام حسین بود و چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخصى که مىآید بدترین مردم روى زمین است! سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.پس ابو ثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین علیهالسلام برو! گثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را مىرسانم، در غیر این صورت باز خواهم گشت. ابو ثماه گفت:من دستم را روى شمشیرت مىگذارم، تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمىگذارم چنین کارى کنى. ابو ثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشتکارى هستى و من نمىگذارم به نزد امام بروى. پس از این مشاجره و نزاع، کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمربن سعد شخصى به نام قرة بن قیس حنظلى را به نزد خود فرا خواند و گفت: اى قره! حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو. قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد. امام حسین علیهالسلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را مىشناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آرى! این مرد تمیمى است و من او را به حسن رأى مىشناختم و گمان نمىکردم او در این صحنه و موقعیت مشاهده کنم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ نمود، امام حسین علیهالسلام فرمود: مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردهاند، و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت. قره چون خواست باز گردد، حبیب بن مظاهر به او گفت: اى قره! واى بر تو! چرا به سوى ستمکاران باز مىگردى؟ این مرد را یارى کن که به وسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتى. قرة بن قیس گفت: من پاسخ این رسالت خود را به عمربن سعد برسانم و سپس در این امر اندیشه خواهم کرد! پس به نزد عمربن سعد باز گشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، عمربن سعد گفت: امیدوارم که خدا مرا از جنگ با حسین برهاند.(29) حسان بن فائد مىگوید: من نزد عبیدالله بودم که نامه عمربن سعد را آوردند، و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم، قاصدى نزد او فرستاده و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالى این شهر براى من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کردهاند، اگر آمدنم را خوش نمىدارید، باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمربن سعد را خواند، گفت: "الان و قد علقت مخالبنا بهیرجو النجاة ولات حین مناص. (30) عمربن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم، از حسین بن على بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند، اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت! چون این نامه به دست عمربن سعد رسید، گفت: مىپندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست.(31) عمربن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام حسین نرساند، زیرا مىدانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.(32) پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیهالسلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مىشدند.عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، اندیشه اعزام سپاهى انبوه را در سر مىپروراند، و بعضى نوشتهاند که: مردم کوفه جنگ کردن با امام حسین علیهالسلام را ناخوش مىداشتند و هر کس را به جنگ آن حضرت روانه مىکردند، باز مىگشت. عبیدالله بن زیاد شخصى را به نام سوید بن عبدالرحمن فرمان داد تا در این مسأله (فرار از جنگ) تحقیق کند و متخلفان را نزد او برد، و او یک نفر شامى را که براى انجام امر مهمى از لشکر گاه به کوفه آمده بود، گرفته و نزد عبیدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامى را از تنش جدا نمایند تا کسى دیگر جرأت سرپیچى از دستورات او را نکند! نوشتهاند که آن مرد شامى براى طلب میراث به کوفه آمده بود!(33) عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله(34) حرکت کرد و کسى را نزد حصین بن تمیم - که به قادسیه رفته بود - فرستاد و او به همراه چهار هزار نفر که با او بودند به نخلیه آمد، سپس کثیر بن شهاب حارثى و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسمأ بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر کوفه گردش کنید و مردم را به اطاعت و فرمانبردارى از یزید و من فرمان دهید، و آنان را از نافرمانى و بر پا کردن فتنه بر حذر دارید و آنان را به لشکرگاه فرا خوانید؛ پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله باز گشتند، و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچهها و گذرگاهها مىگشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله تشویق مىکرد و آنان را از یارى امام حسین بر حذر مىداشت.(35) عبیدالله گروهى سواره را بین خود و عمربن سعد قرار داد که هنگام نیاز از وجود آنها استفاده شود، و هنگامى که او در لشکرگاه نخیله بود شخصى به نام عمار بن ابى سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولى موفق نشد و به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.(36) در این روز(37) عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مىخواستید، یافتید! و یزید را مىشناسید که داراى سیره و طریقهاى نیکو است! و به زیر دستان احسان مىکند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید. سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام(38) نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.(39) پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیهالسلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مىشدند.(40) در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مرادى را به دنبال شبث بن ربعى(41) فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعى خود را به بیمارى زده بود و مىخواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولى عبیدالله بن زیاد براى او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانى باشى که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنین رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامى که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره مىگیریم»(42)، و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن مىنهى و در اطاعت مائى، در نزد ما باید حاضر شوى. شبث بن ربعى، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نتوان به خوبى تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود نشاند و گفت: باید به کربلا روى، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوى کربلا گسیل داشت.(43) در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیهالسلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکتهاى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیرهخوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مىکردند سى هزار نفر بوده است.سپس عبیدالله بن زیاد به شخصى به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراه(44) ایستاده و از حرکت کسانى که به عزم یارى امام حسین از کوفه خارج مىشوند، جلوگیرى کند، فردى به نام عامر بن ابى سلامه که عازم بود براى پیوستن به امام حسین علیهالسلام از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که مىخواهى حسین را یارى کنى، باز گرد! ولى عامر بن ابى سلامه بر زحرى بن قیس و سپاهش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسى جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیهالسلام ملحق شد تا به درجه رفیع شهادت نائل آمد، او از اصحاب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیهالسلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است.(45)
در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیهالسلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکتهاى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مىکردند سى هزار نفر بوده است.(46) و (47) عبیدالله در این روز نامهاى به عمر بن سعد نوشت که: من از نظر کثرت لشکر اعم از سواره و پیاده و تجهیزات، چیزى را از تو فروگذار نکردم، توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را براى من مىفرستند!(48) چون مردم مىدانستند که جنگ با امام حسین علیهالسلام در حکم جنگ با خدا و پیامبر اوست، تعداى در اثناى راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند. نوشتهاند که: فرماندهاى که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود، چون به کربلا مىرسید فقط سیصد یا چهار صد نفر و یا کمتر از این تعداد همراه او بودند، بقیه به علت اعتقادى که به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار کرده بودند.(49) پینوشتها:
1- کربلأ: موضعى است که حسین بن على در آن کشته شد و نزدیک کوفه در طرف بیابان قرار گرفته و در کنار فرات است. (مراصد الاطلاع 3/1154). 2- الامام الحسین و اصحابه 194 / البد و التاریخ (ص)/10. 3- الامام الحسین و اصحابه 197. 4- الملهوف 35. 5- الامام الحسین و اصحابه 198/ و در اثبات الهداة 2/586. این عبارت نیز ذکر شده است: «هیهنا و الله محرشنا و منشرنا». 6- کشف الغمه 2/47. 7- کشف الغمه 2/47. 8- «اللهم انا عترة نبیک محمد قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنو امیه علینا، اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا على القوم الظالمین.» 9- مقتل الحسین مقرم 193. 10- وقایع الایام خیابانى 171. 11- بحار الانوار 44/383 و 75/116، به نقل از تحف العقول. 12- این بیانات که در اینجا به صورت نامه امام علیهالسلام آورده شد، در صفحات قبل به صورت خطبه امام علیهالسلام هنگام ملاقات با حر و سپاهیانش آمده است و شاید هر دو مورد صحیح باشد، در اثناى راه به صورت خطبه، و در کربلا به صورت نامه براى اشراف کوفه. 13- در سابق گذشت که امام علیهالسلام در منزل حاجر از بطن الرمة قیس بن مسهر را فرستاده و از این نقل چنین استفاده مىشود که آن حضرت قیس را از کربلا اعزام کرده است، و احتمال دارد که عبدالله بن یقطر را از منزل حاجر و قیس بن مسهر صیداوى را از کربلا به کوفه اعزام داشتهاند. 14- «اللهم اجعل لنا و لشیعتنا عندک منزلا کریما و اجمع بیننا و بینهم فى مستقر من رحمتک انک على کل شئ قدیر». 15- بحار الانوار 44/381. 16- طبرى ایراد این خطبه را به وسیله امام در ذى حسم ذکر کرده، و برخى آن را پس از ورود به زمین کربلا از آن حضرت نقل کردهاند. 17- بریر بن خضیر از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از شیوخ قرأ در مسجد کوفه و از تابعین بوده است؛ در زهد و طاعت، شهره بود، و در میان قبیله همدان شرف و منزلت والایى داشت. (وسیله الدارین 106). 18- الملهوف 32. 19- مقتل الحسین مقرم 194. 20- دستبى، اصل آن دشت بى، منطقه وسیعى است بین رى و همدان؛ و عموم، آن را دشتابى مىگویند. (الامام الحسین و اصحابه 222). -21 «حمام اعین» نام موضعى است در کوفه منسوب به «اعین» مولاى سعد بن ابى وقاص. (مراصد الاطلاع 1/423). 22- «آیا حکومت رى را رها کنم و حال آن که آرزوى من است؟ یا باز گردم و با کشتن حسین خود را در معرض مذمت و شماتت خلق خدا قرار دهم؟ در کشتن حسین آتشى است که نمىتوان از آن گریخت، و حکومت رى هم نور چشم من است!» 23- مقتل الحسین مقرم 197. 24- تاریخ طبرى 5/409. 25- ارشاد شیخ مفید 2/84. 26- طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسین 69. 27- الامام الحسین و اصحابه 222. 28- مجمع البحرین 5/461. لغة کربل. 29- تاریخ طبرى 5/410. 30- «اکنون که در چنگ ما گرفتار شده، امید نجات دارد! ولى حالا وقت فرار نیست!!». 31- تاریخ طبرى 5/411. 32- بحار الانوار 44/385. 33- الاخبار الطوال 253. 34- «نخلیه» محلى است در نزدیکى کوفه در سمت شام که لشکر در آنجا اجتماع مىکردند تا براى جنگ بیرون روند. 35- انساب الاشراف 3/178. 36- انساب الاشراف 3/180. 37- مرحوم خیابانى در «وقایع الایام» جریان منبر رفتن عبیدالله بن زیاد را در کوفه و تحریض مردم به مشارکت در جنگ با امام حسین علیهالسلام را از وقایع روز چهارم محرم ذکر کرده است. 38- از این نقل چنین استفاده مىشود که در جنگ با امام علیهالسلام مردم شام هم شرکت داشتند. 39- الاخبار الطوال 254. 40- بحار الانوار 44/386. 41- شبث بن ربعى (به فتح شین و بأ و کسر رأ) گویا پیامبر را درک کرده و مؤذن سجاح (که ادعاى نبوت کرد) بود، سپس به اسلام باز گشت و در صفین از حضرت على علیهالسلام جدا شد و به خوارج پیوست و بعد از آن توبه کرد، و بالاخره از قتله امام حسین علیهالسلام گردید. مدائنى گفته: او متولى سپاهیان شام در کوفه بود. و عجلى گفته: شبث بن ربعى از جمله کسانى که بر قتل على علیهالسلام کمک کرده است و او از جمله کسانى است که براى امام حسین علیهالسلام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت نموده است. (وسیلة الدارین 89). 42- و اذا لقواالذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزئون) (سوره بقره: 14). 43- عوالم العلوم 17/237. 44- نام پلى است که مردم کوفه براى رفتن به کربلا از آن عبور مىکردند. 45- مقتل الحسین مقرم 199. 46- الامام الحسین و اصحابه 230 / مقتل الحسین مقرم 201. 47- مفضل بن عمر از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که فرمود: حسین بن على علیهالسلام بر برادرش امام حسن علیهالسلام وارد شد و چون بر او نظر نمود گریست، امام حسن علیهالسلام از علت گریه سؤال کرد، امام حسین علیه السلام فرمود: براى مصائبى که بر تو وارد مىشود گریه مىکنم. امام حسن علیهالسلام فرمود: مرا به وسیله سم شهید خواهند کرد ولى روزى همانند روز تو نیست اى ابا عبدالله، سى هزار مرد که ادعا دارند از امت پیامبرند و خود را به اسلام منسوب مىکنند بر کشتن و ریختن خون تو اجتماع کنند، حرمت تو را هتک و زنان و فرزندان تو را اسیر و اموالت را غارت کنند، در آن هنگام خداوند لعنت خود را بر بنى امیه نازل کند و آسمان خون ببارد و هر چیز حتى و حوش و ماهیها بر تو بگریند. (الملهوف 11). 48- بحار الانوار 44/387. 49- حیاة الامام الحسین 3/118. منبع:کتاب قصه کربلا – به ضمیمه قصه انتقام، على نظرىمنفرد مجلس عزای اباعبدالله الحسین(ع)از پنجشنبه 26آذر به مدت 11شب ساعت8:30شبسخنران حجت الاسلام مخبری*هیات محبان الزهراء(س)* |
مجلس عزای اباعبدالله الحسین(ع) ; از پنجشنبه 26آذر به مدت 11شب, ساعت8:30شب،سخنران حجت الاسلام مخبری *هیات محبان الزهراء(س)*