معرفی وبلاگ
سلام به خدمت تمامی کاربران و بازدید کنندگان این وبلاگ. خوشحال و خرسندم از اینکه شما نیز از جمله بازدید کنندگان این وبلاگ بودید. لطفا ما را از پیشنهادات و نظرات خود محروم نسازید. در سایه حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) زنده و بنده باشید.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 58346
تعداد نوشته ها : 26
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 .

غيبت كوتاه مقدمه اى براى غيبت طولانى

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


 

واقـعـيـت ايـن اسـت كه غيبت كوتاه مدت حضرت مهدى (ع ) نوعى آماده سازى براى غيبت طـولانـى بـود و غـيـبـت طـولانى اش مقدمه ظهور و حضور تمام عيار در جامعه انسانى و غيبت صغرى يك حالت ميانه اى بود، ميان ((غيبت كبرى )) و ((عصر ظهور)).
در غيبت ((كبرى )) رابطه گسترده و كامل امت با امام راستين و معصوم خويش گسسته است و در عـصـر ظهور، اين رابطه بطور كامل برقرار، اما در غيبت صغرى نه آن است و نه اين ، بلكه شرايط و وضعيت ميانه اى حاكم بود.
تـوضـيـح مـطـلب ايـنـكه : پيش از غيبت صغرى مردم در هر كجا و هر زمانى كه تصميم مى گـرفـتـنـد مى توانستند با امامان معصوم (ع ) كه معاصر آنان بودند، ديدار كنند در راه ، كـوچـه ، خيابان ، مراسم حج ، مكه ، منى و عرفات بى هيچ مانعى هر آنچه مى خواستند از آنان بپرسند و پاسخ همه مسايل دينى و معارف قرآنى و مشكلات زندگى خويش را بطور مستقيم و بى واسطه از آنان دريافت دارند.
اين شرايط تا زمان حضرت هادى (ع ) ادامه داشت و آن هنگام بود كه فشار از سوى استبداد بـر امـام هادى (ع ) بيشتر شد و تمامى حركات ، ديدراها، روابط و فعاليتهاى آن گرامى بـا افـراد، زيـر ذره بـيـن حـكـومت بيدادگر عباسى قرار گرفت و انبوهى از جاسوسان و خبرچينان بر او گمارده شدند.
سـردمـداران بـنـى عـبـاس بـا ايـنـكـه بر اريكه قدرت تكيه كرده و همه پستهاى حساس و كـليـدى را در دسـت داشـتـنـد، بـخـوبى مى دانستند كه در جامعه ، توده عظيمى از مردم به مشروعيت آنان و حكومتشان ايمان ندارند و بر اين باورند كه خلافت اسلامى و رهبرى جامعه ، حـق شـرعـى و قـانـونـى امـامـان اهـل بـيـت (ع ) اسـت و هـمـه مـدعـيـان خـلافـت در طـول تاريخ به راه بيداد و باطل رفته و بطور غاصبانه تجاوزكارانه زمام امور جامعه اسلامى را به كف گرفته اند.
اين واقعيت از دو جهت براى آنان مسلم و قطعى بود:
1ـ نخست اينكه :
سردمداران بنى عباس به خوبى امتيازات ، شايستگيها و ويژگيهاى امامان نور(ع ) را مـى ديـدنـد و مـى دانـسـتـنـد كـه آنـان هـم از نظر منشاء، ريشه و شرافت خانوادگى از چه بـرتـرى و شـكـوهـى بـرخـوردارنـد و هـم از نظر ارزشهاى معنوى همانند: دانش گسترده ، تـقـواى بـه مـفـهـوم واقـعـى ، شـايـسـتـگـى و بـرازنـدگـى ، اعـتـدال و قـداسـت در سـلوك و سـيـاسـت ، سـابقه نيك و آوازه بلند و خوشنامى در ميان همه قشرها و زندگى سراسر افتخار و لبريز از فضيلتها و كرامتها... .

آرى ! در همه اين ميدانها، آنان هستند كه در همه قرون و اعصار، برتر و بالاترند.
به علاوه ، آنان از ويژگيهاى امامت بهره ورند. ويژگيهايى چون : قدرت اعجاز و آيات و روايـاتـى كـه از جـانـب خـدا و پـيـام آورش در مـورد بـرگـزيدگى آنان به امامت جامعه و تـدبـير امور و شئون انسانها رسيده و به حكم آنها امامت امت به آنان سپرده شده است و مى دانستند كه اين اصول خدشه ناپذير يعنى :
شرافت بى نظير خانوادگى ، شايستگى هاى بى همانند علمى و عملى ،
ويژگيهاى امامت ، همانند اعجاز و قدرت برآوردند معجزه .
و آيـات و روايـات رسـيده در مورد آنان ، كافى است كه خلافت و امامت آنان را براى همگان ثابت ، دلهاى حق پذير و شيفته دانش و تقوا و آزادى و عدالت را بسوى آنان جلب ، توده هـاى مـردم را بـه حـقـانـيـت آنـان مـعـتـقـد و مـعـتـرف و حـقـوق پايمال شده آنان را برايشان اثبات و بسوى آنان بازگراند.
2ـ از طرف ديگر
مـطـلب در مـورد ((بـنـى عـبـاس )) و زنـدگـى نـكـبـت بـار و ضـد اسـلامـى آنـان كامل به عكس بود.

چرا كه آنان پس از گسترش و تحكيم پايه هاى قدرت و سلطه ظالمانه خويش بر نيمى از كـره زمين ، به گونه اى مست و مغرور گشتند كه ديگر، نه به عواطف و احساسات مردم مـى انـديـشيدند و نه از مخالفت و قيام مسلمانان مى هراسيدند و نه به حشم و نارضايتى توده ها، بها مى دادند و چرا چنين نباشد؟
چرا سردمداران بنى عباس با آن قدرت و امكانات عظيم ، از مردم بى سلاح و فاقد قدرت و امكانات بترسند؟
چرا ديگر از حرام خدا بپرهيزند و از گناهان و زشتيها دروى جويند؟
چرا به خواسته هاى سيرى ناپذير نفس نپردازند؟ و چرا نداى شهوات خويش را با وجود همه وسايل و امكانات شهوت انگيز روحيه لذت جويى و بى بند و بارى ، پاسخ نگويند و عنان گسيخته در تمايلات نفسانى خويش ‍ نروند؟
بـر ايـن اساس بود كه مفهوم خلافت عادلانه مورد نظر اسلام دگرگون گرديد و جانشين پـيـامـبـر جـاى خـويـش را بـه عـنـصرى تجاوزكار و ديكتاتورى سپرده كه تنها بر محور عياشى و لذت جويى و سركشى و فحشاء و زشتيها، مى چرخيد.
مـجـالس گـنـاه و لهـو و لعـب ، محافل رقص و آوازه خوانى ، شب نشينيها و مشروبخواريها، مستيها و پستيها و جنونها، هر شب و هر بامداد و شامگاه در كاخهاى بيداد و آلوده سردمداران رژيم عباسى برپا شد و عنصر پليدى كه خود را رهبر و پيشواى جامعه اسلامى و جانشين پـيـامـبـر جـا مى زد به همراه انبوهى از اطرافيان آلوده و بدكار خويش در آن شب نشينيها و مـخـالف گـنـاه و فـحـشـا حـاضر مى شد و در حلقه اطرافيانى كه جز خشنود ساختن خاطر خـطـيـر پـيـشـوا و خـليـفـه و هـر چـه بـيـشـتـر فـراهـم آوردن وسـايـل فـسـق و فجور او، نقش و ماءموريتى براى خويش نمى ساختند به هر پليدى دست مى يازيد.
سوگمندانه ، علما و دانشمندان دنيا پرست و بدانديش نيز، به جاى ايستادگى در برابر اين روند ارتجاعى و فجايع هستى سوز براى خليفه مصونيت بى نظير و سابقه دينى و شـرعـى تـراشـيـدنـد و چـنـيـن وانـمـود سـاخـتـنـد كـه ((خـليـفـه )) و ((امـام بـاطـل )) در بـرابـر رفـتـار و كردار خويش بازخواست نمى گردد و هر آنچه انجام دهد، مورد سؤ ال قرار نمى گيرد و به گناه و جنايت خويش كيفر نمى شود.
او نماز بخواند و عبادت خدا كند يا گرد فحشا و گناه بگردد، مساوى است ، چرا كه خليفه اسـت و ره آورد و ثـمـره كـار و زنـدگـى و عـمـر خليفه نه اداره امور تدبير شئون جامه و تـاءمـيـن حـقـوق و آزادى و امنيت و فرهنگ و معنويت و آسايش ‍ و نجات توده ها و انديشيدن در مـورد ديـن و دنـياى مرد است ؛ بلكه كار و نقش او، همان فرو رفتن در شهوات و زشتيهايى است كه ((بنى اميه )) و ((بنى عباس )) در آن فرو رفته بودند.
ارى ! تـنـهـا چـيـزى كـه خـاطـر خـطـيـر خـليـفـه را بـه خـود مشغول مى داشت و گاه لذتها و بى بند باريها را در كامش تلخ و آنها را برايش گلوگير مى ساخت وجود گرانمايه مشعلهاى هدايت و امامان نور(ع ) بود.
وجود كسانى كه خداوند لباس قداست و پاكى ، تقواپيشگى و پرهيزكارى بر اندامشان پـوشـانـده بـود و آنـان را بـه شـايـسـتـه تـريـن صـفـات و پـرجاذبه ترين فضيلتها زيباترين ارزشهاى اخلاقى و انسانى آراسته بود.
خـليـفـه هـمـواره بر اين مى انديشد كه : چگونه بر اين شخصيتهاى پاك و پرشكوه چيره شـود؟ بـتواند محبوبيت و معنويت عظيم آنان را در هم كوبد، خوشنامى و بلندآوازگى آنان را آلوده سـازد و تـلاش و كوشش اصلاحى و انسانى آنان و گرايش ياران و دوستداران و پيروان آن را به راه و رسم انسانى و اسلامى و الهى آنها، به صفر برساند.
آرى ! در ايـن شـرايـط سخت و در اين جو وحشتناك بود كه حضرت هادى (ع ) مى زيست . آيا بـيـنـش و حـكـمـت ، او را نـاگـزيـر نـمـى سـاخـت كـه بـراى زنـدگـى خويش شيوه خاصى بـرگـزيـنـد؟ شـيـوه اى كـه هـمـه جوانب خرد و تجربه و فرزانگى براى مصون ماند از شرارت و شقاوت و در همانحال به انجام رساندن مسئوليت خطير و نقش عظيم امامت راستين ، در آن رعايت شود؟
بـر ايـن اسـاس بـود كـه آن گـرامـى در هـمـان شـرايـط كـه تـحـت فـشار و مراقبت شديد جاسوسان خلافت بود و سايه شوم حكومت ترور و وحشت بر او و هر دوستدار خاندان وحى و رسـالت كـه بـا او در ارتـبـاط بـود، سـايـه افـكـنـده بـود، آن گـرامـى در هـمـانـحـال بـا درايـت و تـدبـيـر بـى نـظـيـر مـى كـوشـيـد تـا بـر اوضـاع و احـوال مـراقـب و مـسـلط بـاشـد و در ايـن انـديـشـه بـود كـه خـود و يـاران مـكـتـب و آرمـان اهل بيت (ع ) را از فشار و اختناق بيشتر رهايى بخشد.
مـا در روزگـار خـويـش ، بـرخى از نمونه هاى آن فشارها و رنجها را ديده ايم . خود شاهد هـسـتـيـم كـه چـگونه زورمندان و سلطه گران هزار و يك حساب براى شخصيتهاى برجسته مـردمـى و مـذهـبـى و بـرخـوردار از مـوقعيت اجتماعى و سياسى باز مى كنند و چگونه براى بـدسـت آوردن انـدك اطـلاعـات احـمـقـانـه و بـى ارزش ، تـدابـيـرى عـريـض و طـويـل مـى انـديشند و آن را از مسايل مهم و درجه اول جامعه ، قلمداد مى كنند به مقامات بالا گزارش مى برند، چنانكه گويى اسرار بزرگ نظامى دشمن را كشف كرده و يا...
از همين جا بايد انديشيد كه شرايط در روزگار امامان معصوم (ع ) چگونه بود و زورمندان بيدادگرى كه آن بزرگواران را اولين و آخرين و جدى ترين خطر براى سلطه ظالمانه خـويـش مـى ديـدند، با آنان چگونه رفتار مى كردند، چرا كه سلطه گران به روشنى ، عـشق و ايمان مردم را به امامان نور(ع ) مى ديدند و در اوج يقين بودند كه آنان بر قلبها حـكـومتى كنند عشق و شور توده هاى مردم به آنان عشق و شور مذهبى و عقيدتى است . عشق و شورى است كه از هر علاقه ، پيوند و عشقى پرتوانتر، سختتر و كارسازتر است .
و ايـن امتيازى است كه حكومتگران با وجود قدرت و امكانات گسترده خويش از آن بى بهره بـودنـد، آنـان تـنها بر كالبدهاى مردم حكومت مى كردند و نه بر دلها و قلبها، به زور سرنيزه و با منطق و سياست مشت آهنين ، حكم مى راندند و نه با منطق دين و قانون و مقررات عادلانه و انسانى و عنصر دگرگونساز مهر و وفا و صفا و ايمان و پروا...
آرى ! آنها به نام دين حكومت مى كردند و به دروغ خود را خليفه و جانشين پيامبر خدا(ص ) مـعـرفـى مـى كـردنـد چـرا كـه رهـبـرى اسـلامـى كـه از همان نخستين روزهاى درخشش اسلام شكل گرفته بود، در وجود گرانمايه پيامبر(ص ) تبلور داشت .
آن حـضـرت ، زمـامـدار جـامـعـه ، فـرمـانـده و رهبر مردم بود و قدرت قانونگذارى و اجراى مقررات و اداره كشور، به دست با كفايت او بود.
هـمو بود كه فرمان جهاد با ستم را مى داد و زكات و حقوق مالى را مى گرفت ، مقررات و حـدود الهـى را برپا مى داشت و همه امور و شئون دينى و دنيوى جامعه را تدبير و تنظيم مى كرد.
خـداونـد، ايـن رهـبـرى عـادلانـه و كـارسـاز را پـس از پـيـامـبـر بـه امـامـان مـعـصـوم اهـل بـيـت (ع ) واگـذر كـرد و مـقـرر فـرمـود كـه آنـان يـكـى پـس از ديـگـرى راه پـيامبر و مـسـئوليـتهاى خطير او را، جز دريافت وحى ، به كف باكفايت خويش گيرند. اما آنچه نمى بـايـد مـى شـد اتـفـاق افتاد و قدرت پرستان با بازيگريها و بند و بستها و توجيه و تفسيرهاى جاه طلبانه ، زمام امور جامعه را به كف گرفتند و بر اريكه قدرت تكيه زدند و بـا سـلب امـكـانـات و آزادى و پايمال ساختن حقوق و حدود و مقررات آنان را از دخالت در امور و شئون و نجات و فلاح جامعه بازداشتند.
اين حاكمان غاصب ، در طول اين قرنها و عصرها همواره مدعى بودند كه سيستم آنان خلافت اسـت و خـودشـان هـم خـليـفـه و جانشين پيامبر، زيرا اگر آنان ادعا مى كردند كه رژيمشان پـادشـاهى يا جمهورى است و خودشان نيز شاه يا رئيس جمهورند و نه خليفه پيامبر، مردم مـسـلمـان بـخـاطـر ناسازگارى تمام عيار سلطنت استبدادى و جمهورى ، با خلافت و رهبرى معنوى مورد نظر دين ، ديگر در برابر آنها سرفرود نمى آوردند.
بـه هـمـيـن جـهـت امويان ، عباسيان و... ادعاى خلافت مى كردند و خود را خليفه پيامبر جا مى زدنـد تـا بـا ايـن بـازيـگـرى و فـريب بزرگ ، براى خود حكومت معنوى و رهبرى دينى و مـذهـبـى ثـابـت كـنـنـد و آنـگـاه بـا ايـن شـگـرد بـر جـان مـال و هـسـتـى و امـكـانـات مردم ، به گونه كه خداى مردم باشند حكم برانند و امر و نهى كنند.
امـا حـقـيقت كاملا غير از اين بود و خلافت اسلامى به مفهوم واقعى و درست آن چيزى است كه بـايـد در هـاله اى از قـداسـت و پـاكـى ، ديـن بـاورى و ديـنـدارى ، دانـش و بينش ، تقوا و پـرواپـيـشـگـى و ديـگـر شـايـسـتگيها و ويژگيهايى از اين گونه باشد و اين صفات و ويـژگـيـهـا در آن حـكـومـتگران خودكامه و مدعى خلافت و رهبرى اسلامى ، نبود كه تاريخ درست و مستقل ، اين واقعيت را تاءييد و گواهى مى كند.
و ايـن در حـالى بـود كـه هـمـه اين ويژگيهاى شايسته و بايسته جانشينى پيامبر(ص ) و خـلافـت اسـلامـى ، به بهترين شكل و كاملترين صورت و زيباترين وجه ، بطور بسيار گـسـتـرده در وجـود گـرانـمـايـه امـامـان نـور(ع ) وجود داشت و اين حقيقت را نيز تاريخ با رساترين صداى خويش طنين افكن ساخته است .

 

 

 

 

دسته ها : غيبت
چهارشنبه سیم 1 1391 17:59

درباره نواب چهار گانه

نواب چهار گانه كسانى بودند كه در غيبت صغرى از طرف امام(ع)

داراى وكالت‏خاصه بودند.آنان به ترتيب و بنا به تسلسل تاريخى عبارت‏بودند از:

1-عثمان بن سعيد العمرى.

2-محمد بن عثمان العمرى.

3-حسين بن روح نوبختى.

4-على بن محمد سمرى. (5)

و با پايان زندگى آنان،دوران غيبت صغرى به سال 329 هجرى به‏پايان رسيد سپس دوران غيبت كبرى آغاز گرديد.آنان به ماموريت‏خود دررهبرى پايگاههاى امام(ع)از لحاظ فكرى و سلوك و رفتار،طبق تعليمات‏امام(ع)و رابط بودن بين او در رساندن تبليغات و دستور العمل‏ها و صادركردن توقيعات و حل مشكلات و از ميان بردن دشواريهايى كه با آن روبروميشدند،آشنا بودند.

تحركات فعاليتهاى آنان،بدون اينكه توجه ماموران را به خود جلب‏كنند،و براى اينكه بزرگترين فرصت و گسترده‏ترين زمينه مساعد را براى‏فعاليت تحت رهبرى امام(ع)فراهم آورند،بى آنكه دچار گرفتارى تعقيب ومجازات شوند-بطورى كه عبرت ديگران گردند-بسيار سرى بود.

شايد انگيزه‏هائى كه نايبان را واداشت تا اين روش را برگزينند موجبات‏زير بود:

1-بيم حكومت از علويان و كوشش در تعقيب و آزار تعدادى بسيار ازرهبران و سران آنان. همان مقدار از علويان كه بدست ماموران بقتل رسيدندو ابو الفرج در كتاب مقاتل الطالبين نام آنان را به ثبت رسانيده است براى‏آگاهى ما ازين معنى كافى است.

طوسى در كتاب غيب گويد:«از شمشير معتضد خون مى‏چكيد (6) و آن‏مدت:«از ستم و جور و خونريزى پر بود» (7) .

2-جو نگرانى و تشويش كه پايگاههاى مردمى امام بخصوص چهارنايب او،در آن به سر مى‏بردند تا آنجا كه عثمان بن سعيد،نخستين نايب امام(ع)پولها را در مشكهاى روغن منتقل ميكرد،زيرا فشار و تعقيب ماموران‏را احساس مى‏نمود و اگر دولت از كار او آگاه مى‏شد يا مدركى عليه اوبدست مى‏آورد،مجازاتى سخت در كمين او بود.

3-تعقيب جدى و دائمى امام مهدى(ع)و كوشش براى دستگيرى اوو حمله‏هاى منظم براى بازرسى خانه وى.

وقتى موضع دولت در برابر امام(ع)چنين سخت و خصمانه بود،مى‏توان دانست كه موضع او در برابر پايگاهها و دوستان و مردم او چگونه بود؟

نواب امام(ع)براى گرفتن و پخش اموالى كه دوستان از اطراف شهرهاى‏اسلام به سوى امام(ع)حمل ميكردند،حلقه ارتباطى بودند،كه آنها را دريافت‏مى‏كردند و توزيع مى‏نمودند.

هيئت‏هاى نمايندگى نزد نايب مى‏آمدند و وجوه و سؤالات را با خودمى‏آوردند.نايب اموال را دريافت ميكرد و پاسخ سؤالها را مى‏داد و مشكلات را حل مى‏نمود.ظاهر بعضى از روايات چنين است:«در سالهاى‏نخستين غيبت صغرى،پولها به سامره حمل ميشد.شخصى كه آنها را ميگرفت‏و به امام مهدى(ع)تسليم ميكرد آنجا بود و اين كار با راهنمائى شخص سفيرصورت ميگرفت.آن سان كه ابو جعفر العمرى با«دينور (8) »كرد.سپس آن‏برنامه قطع شد و نايب شخصا، برنامه گرفتن مال و دادن آنرا،ادامه مى‏داد. 

دريافت پول و اعطاى آن به صورت سرى و دور از چشم و نظارت‏دولت انجام مى‏يافت و بسيار كم اتفاق مى‏افتاد كه موضوع علنى شود.توزيع‏پول غالبا و عموما با روش بازرگانى بود.يعنى بصورت قرض دادن،به افرادداده ميشد بى آنكه اين روش،شك ماموران را بر انگيزد.

سخن چينان و جاسوسان،غالبا با روشى بى اندازه جالب روبرو ميشدند.

ازين قبيل بود نحوه وصول اخبار به عبد الله بن سليمان وزير،درباره وكلاى‏مهدى(ع)كه در بغداد و ديگر مناطق حضور داشتند و شايع بود كه براى امام(ع)كار ميكنند.

كسانى نزد وزير مزبور آمدند و به او گفتند كه نزد هر يك ازين نواب،كسى فرستد و آن اشخاص بگويند كه پولى دارند و ميخواهند نزد امام بفرستند.

هر كس از آنان پولى دريافت كرد،حجت عليه او اقامه ميشود و به جرم مشهوددستگير ميگردد.وزير براى كشف و شناسائى نواب امام(ع)به اين نصيحت‏عمل كرد،اما دستورها و راهنمائيهاى امام(ع)زودتر به وكيلان رسيده بود.

لذا آنان نيابت امام را انكار كردند و خود را در برابر مزدوران دولت به‏نادانى زدند و تجاهل كردند.ازين رو توطئه وزير با شكست روبرو گرديد ونواب از شر ماموران نجات يافتند (10) .

ديگر از فعاليتهايى كه نواب بر عهده داشتند،حل مشكلات علمى و شركت‏در بحثها و مناظرات عقيدتى بود كه براى راهنمائى پايگاههاى مردمى يا براى‏اعتراض به شبهه‏ها و دفاع از اسلام به عمل مى‏آمد.

دسته ها : غيبت
دوشنبه یازدهم 2 1391 22:42

حكمت غيبت طولانى

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


در اينجا پرسشى است كه ناگزير بايد بدان پاسخ داد.
پرسش اين است كه : ((حكمت و دليل غيبت آن حضرت در طى اين قرون و اعصار طولانى چيست ؟)) و براى چه منظورى از ديگان غايب است ؟))

پاسخ :
هـنـگـامـى كـه بـه روايـات رسـيـده از پـيـامـبـر و اهل بيت عليه السلام در مورد امام عصر عليه السلام مى نگريم به اين نكته تصريح شده اسـت كـه : حـكـمت غيبت طولانى آن وجود گرانمايه به فرمان خدا، صيانت از جان گرامى و حيات پربركت او براى به تحقق رسانيدن نويدها و بشارتهاست .

چرا كه ما مى دانيم كه دو رژيم سياهكار عثمانى و عباسى و ديگر حكومت گران خودكامه اى كـه در طى قرون و اعصار در كشورهاى اسلامى بويژه خاورميانه حكومت مى كردند، هموراه تـمـامـى تـلاش و كوشش ارتجاعى خود را در راه از ميان برداشتن آن مصلح بزرگ جهانى بـكـار گـرفتند، بويژه پس از دريافت اين حقيقت كه او طبق آيات و رايات همان اصلاحگر پـرشـكـوهـى اسـت كـه پـايـه هـاى قـدرت ظـالمانه آنان را به لرزه در مى آودر، كاخهاى بـيـدادگرانه آنان را منهدم مى سازد و آنان را از تسلط ظالمانه ، بر سرنوشت بندگان خدا و سرزمينهاى آنان باز مى دارد.

گام به گام با زندگى امامان عليهم السلام
 

شما اندكى به تاريخ زندگى امامان اهل بيت عليه السلام بنگريد، يكى از آنان را نـخـواهـيـد يـافت كه به طور طبيعى از دنيا رفته باشد، تمامى آنان را تجاوزكاران به حقوق و هستى جامعه ها، به دليل ظلم ستيزى آن بزگواران ، به شهادت رسانده اند.
از تـاريـخ نـخستين امام راستين اميرمؤ منان عليه السلام آغاز كنيد هميگونه با تاريخ گام بـه گـام پـيـش بـيـاييد، خواهيد ديد كه همه آنان يا با شمشير بيداد به خود پاك خويش خـفـتـه انـد و يـا بـوسـيـله سـم خيانت مسموم شده اند، حتى حضرت عسكرى عليه السلام را بـوسـيله سم به شهادت رساندند با اينكه مى دانستند كه نويدها و راياتى كه در مورد حضرت مهدى عليه السلام رسيده است در مورد آن گرامى نيامده است .
در مـورد هيچكدام از امامان نور عليهم السلام حتى يك نويد و روايت نيامده است كه : او جهان را از عـدالت لبـريـز خـواهـد سـاخـت و يـا بـر سـراسـر جـهـان حـكومت خواهد نمود. يا همه وسايل و امكانات پيروزى كامل براى او فراهم خواهد شد.
بـراى ايـن وصـف ، سـتـمـكـاران بـا هـمـه آنـان ايـنـگـونـه بـيـداگـرانـه عـمل كردند و همه را به شهادت رساندند، اينك بايد ديد كه موضع حكومتها و قدرتها در مـورد آن اصـلاحگر بزرگى كه مهمترين خطر براى قدرت و امكانات ظالمانه و استبدادى آنهاست و انبوه آيات و روايات نيز از او به عنوان اصلاحگر زمين و زمان ياد كرده و نويد ظهور و طلوع او را مى دهد، چگونه خواهد بود؟
گـذشـت كـه حـضرت عسكرى عليه السلام به منظور صيانت از جان گرانمايه فرزندش مـهـدى عـليـه السلام از شرارت فرعونهاى تجاوزكار، چگونه ولادت او را از توده مردم ، پـنـهـان مـى داشـت و در بـحـثـهاى آينده نيز خواهد آمد كه : جاسوسان و مزدوران بنى عباس بـراى دسـت يافتن به آن وجود گرانمايه ، چگونه حضرت عسكرى عليه السلام را تحت نـظـر گـرفته و ضمن بازرسى و تفتيش همه امور و شئون او، همواره در جستجوى حضرت مـهـدى عـليـه السـلام بـيـت رفـيـع امـامت و ولايت را در پوشش جاسوسى واطلاعاتى خويش داشتند.

اشكالها و پاسخها
 

در پـايـان اين بحث شما را به برخى از سؤ الها و چون و چراها و مغالطه هايى كه بـرخـى تـرديـد افكنان در مورد غيبت حضرت مهدى عليه السلام نموده اند جلب مى كنم با ايـن يـادآورى كـه ايـن تـرديـد افـكـنـان بـخـاطر صدها روايت رسيده در مورد آن حضرت و صراحت آنها، بناگزير به ((اصل مهدويت )) و وجود گرانمايه او، اعتراف دارند و آنگاه در ايـنـكـه آن حـضـرت ولادت يـافـته يا هنوز به دنيا نيامده است ، ترديد مى كنند. صدها روايـتـى كـه بـخـطـر صـراخـت و روشـنـى ، بـه هـيچ وجه نمى توان آنها را تضعيف و يا سـاخـتـگـى قـلمـداد كـرد، چـرا كه اين روايات هم از نظر محتوا و ماده بسيارند و هم از نظر شمار.
قصيده مجهولى از اين قماش ، اخيرا به ((نجف اشرف )) رسيده است كه شاعر آن ، بدون ذكـر نـام و هـويـت و جـهـت فـكـرى و عقيدتى خويش ، در مورد غيبت آن خورشيد جهان افروز، بـرخـى تـرديدهاى سست را برانگيخته است و دانشمندان ما نيز در قالب نظم و نثر بدان شبهات پاسخ گفته اند، اما ما نيز در اينجا، آن قصيده را بصورت بريده بريده در شش بـنـد با پاسخ بدان سؤ الها و ترديدهايى كه در آن گنجانيده شده است مى آوريم و اين بحث را به پايان مى بريم .
قصيده مورد اشاره اين است :
شعر :

ايا علماء العصر يا من لهم خبر
بكل دقيق حار فى مثله الفكر
لقد حارمنى الفكر فى القائم الذى
تنازع فيه الناس و اشتبه الامر

هـان اى دانـشـمـنـدان روزگـار! و اى كـسـانـى كه در هر موضوع دقيق و عميق داراى شناخت و آگاهى هستند! كه انديشه ها در شناخت همانند آن دچار بهت و حيرت شده است .
حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه انـديـشـه مـن در مـورد وجـود قـائم آل محمد(ص ) كه مردم درباره وجود او كشمكش مى كنند و كار مشتبه شده است ، دچار حيرت و سرگردانى گرديده است . 

شـاعر، اعتراف دارد كه در مورد ولادت حضرت مهدى عليه السلام دچار حيرت شده است چرا كـه ديـدگـاهـهـا در ايـن مـورد يكسان نيست ، برخى با اعتراف به وجود گرانمايه او به دليل انبوه روايات و نويدها، بر اين پندارند كه او هنوز به دنيا نيامده است و برخى همه اعـتـراف و ايـمـان به روايات و نويدها دارند و هم بر اين انديشه اند كه آن حضرت ديده بـه جـهـان گـشـوده اسـت . مـا در بـخـش گـذشـتـه ، هـر دو ديـدگـاه را طـرح كـرديـم و دلايل خويش را همراه انبوه روايات بر اين حقيقت كه او به دنيا آمده است ، ترسيم نموديم.

دسته ها : غيبت
دوشنبه بیست و هشتم 1 1391 18:50
X