تبیان، دستیار زندگی
در ذهن کسانی که از این نوع خطای شناختی استفاده می‌کنند، یا موفقیت وجود دارد یا شکست، آدم‌ها یا خوبند یا بد، آدم یا خوشبخت است یا بدبخت. خاکستری وجود ندارد . «من یا فلان ماشین را می‌خواهم یا اصلا ماشین نمی‌خرم»،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مراقب باشید گول نخورید

خطای شناختی

خاکستری وجود ندارد

اولین نوع خطای شناختی و شاید فراوان‌ترین نوعش، تفکر «همه یا هیچ» است. شاید شما هم با این قانون فیزیکی آشنا باشید، اما در ذهن کسانی که از این نوع خطای شناختی استفاده می‌کنند، یا موفقیت وجود دارد یا شکست، آدم‌ها یا خوبند یا بد، آدم یا خوشبخت است یا بدبخت. خاکستری وجود ندارد . «من یا فلان ماشین را می‌خواهم یا اصلا ماشین نمی‌خرم»، «یا گوشی فلان مدل یا هیچ نوع گوشی‌ای»، «آدم اگر می‌خواهد برود مسافرت، باید یک جای درست و حسابی برود و یک هتل چند ستاره، وگرنه مسافرتش به درد نمی‌خورد»، «آدم اگر کاری ‌را می‌گیرد یا باید به بهترین نحو انجام بدهد یا اینکه قبول کند خراب کرده». متاسفانه ذهن برخی افراد پر است از جمله‌هایی که نمود این خطای شناختی‌اند.

 تقصیر من بود

یکی دیگر از خطاهای شناختی، ربط دادن وقایع عالم و آدم به شخص شخیص خودمان است. به یک طرف قضیه که منجر می شود به خودشیفتگی های هذیانی، کاری نداریم؛ اما طرف دیگر، آن است که مقصر تمام اتفاقهای ناخوشایند اطرافمان را خودمان بدانیم. به اصطلاح روانشناسها آدمهایی که از این نوع خطای فکری رنج می برند، از «اسنادهای درونی» زیاد استفاده می کنند، یعنی علت وقایع را در درون خودشان جستجو می کنند نه عوامل بیرونی.

« اینکه اون خورد زمین تقصیر من بود»، «چرا امروز اینقدر ناراحت بود؟ حتما من یه کاری کردم که ناراحت شده»، در تمام مواقعی که این فکرها از سرمان میگذرند، اگر کمی منطقی باشیم درمی یابیم که چندین عامل می تواند در به وجود آمدن یک اتفاق دخیل باشد و ما فقط یک عاملیم.

در دنیای روان‌شناختی انسان‌ها قانون سیاه و سفید می‌تواند زندگی را به تیرگی بکشد.

شکست کوچک وجود ندارد

کسانی که این خطای فکری در ذهنشان وجود دارد، انگار یک ذره بین تخصص یافته گذاشته اند جلوی ذهنشان و با آن ذره بین به وقایع نگاه می کنند. گفتیم تخصص یافته، به این خاطر که این ذره بین، تنها موقعی کار می کند که اتفاق ناخوشایند باشد یا بتوان اسم اتفاق را گذاشت «شکست». آنها از کوچکترین شکستها یک فاجعه ملی می سازند! در نظر آنها نیامدن یکی از دوستان درجه پنجم، از آمدن همه دوستان درجه اول به جشن تولدشان مهمتر است.

موفقیت بزرگ وجود ندارد

افرادی هم که از این خطای شناختی استفاده می کنند، دوربین را چپه گرفته اند و دارند از ته دوربین به موفقیتهایشان نگاه می کنند. به اصطلاح روانشناس ها آنها موفقیتهایشان را کوچک نمایی می کنند. «خب ارشد قبول شدم که شدم، مگه چه اتفاق بزرگی تو زندگی ام افتاده؟»، «ماشین خریدن هم شد موفقیت؟ حالا دیگه زیر پای بچه ?? ساله هم یه ماشین شخصیه». اینها نمونه های تفکر براساس کوچک نمایی موفقیت است.

احساسش می کنم؛ پس وجود دارد

این خطا از آن خطاهاست که فقط داورهای ماهر می توانند آن را متوجه شوند. اساس این خطا این است که احساسهای منفی وجود دارند پس باید یک واقعیت منفی هم در مقابلش وجود داشته باشد. «احساس گناه می کنم پس حتما آدم بدی هستم!»، «احساس خشم می کنم پس حتما یک بی انصافی در حقم شده است». میبینید چقدر ظریف و موذیانه؟

خطای شناختی

به هر حسی باید یک برچسب شخصیتی زد

اصل این خطا این است که رفتارهایمان را به چیزی نسبت دهیم که کمتر تغییرپذیر باشد. مثلا بعد از یک اشتباه به جای اینکه به خودمان بگوییم اشتباه کردم، بگوییم «بازنده ام» یا «احمقم».

 بایدها و نبایدها

تا بوده و نبوده این بایست و نبایستها هر وقت افراطی شده اند آدمهایی را به وجود آورده اند که آنقدر ایدئولوژیک فکر می کنند که می خواهند دنیا را با باید و نبایدشان ویران کنند؛ تصور کنید یک نفر توی ذهنش پر از خطای باید و نباید باشد و بخواهد کودکش را نصیحت کند یا به زیردستش در اداره چیزی بگوید.

هر چه سریعتر بهتر

کلا با شتاب قضاوت کردن براساس تفکر شهودی است و با تامل فکر کردن براساس منطق. کسانی که بیش از حد شتابزده اند، فوری ذهن طرف مقابلشان را می خوانند، البته به غلط؛ و پیشبینی های منفی را به سرعت ردیف می کنند. «من میدونم خراب میشه».

 نگاه از زوایای تاریک

کسانی که اینگونه می اندیشند بیشتر، تجارب منفی روزمره در ذهنشان می ماند تا تجربه های مثبت. روانشناس ها به این خطا میگویند «انتزاع گزینشی». این آدمها اگر چیزهایی را که در روز بر آنها گذشته است و حس هایی را که داشته اند بنویسند، درمی یابند که اوضاع آنقدرها هم خراب نیست.

نتیجه گرفتن بدون دلایل کافی

فردی که از این نوع خطا که نامش هست «استنباط دلبخواهی»، رنج می برد بدون اینکه دلایل کافی داشته باشد نتیجه میگیرد. مثلا یک دانشجوی انترن وقتی که میبیند رئیس بیمارستان یک اطلاعیه زده که «تمام بیمارانی که یکبار توسط انترنها ویزیت شده اند، باید دوباره توسط رزیدنتها ویزیت شوند»، نتیجه می گیرد که رئیس بیمارستان اعتقادی به کار ما ندارد.

دکتر فرهاد الوردی ، با تغییر و تلخیص

تنظیم برای تبیان: کهتری

مقالات مرتبط

کیش، مات در 8 حرکت

فرمان دهید تا به آرزویتان برسید

دیوار تسلیمت را عقب بکش!

حقیقت، کاکائوی تلخ و شیرین

زندگی به روش آدمیزاد

نه، نه؛ خود واقعی را ببینید

اینگونه خوش شانس شوید...

دعوتش کنید 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.