تبیان، دستیار زندگی
والدین، آگاهانه و ناآگاهانه، در کودکان احساس گناه پدید می‌آورند. احساس گناه، همچون نمک، عنصر مفیدی برای آب و نان دادن به زندگی است، ولی نباید جریان اصلی در زندگی باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وقتی گناهكارم مرا ببخش !

سرچشمه ی اضطراب در کودکان (2)

کودک

لینك مقاله قبل ( رهایم نكن ! )

در مقاله ی قبل به بررسی اضطراب و ترس ناشی از از رها شدن در كودكان پرداختیم . در این مقاله دو نوع سرچشمه ی اضطراب را در كودكان مورد بررسی قرار می دهیم: اضطراب ناشی از احساس گناه و اضطراب ناشی از انکار استقلال و موقعیت . و در مقاله ی بعد سه نوع آخر سرچشمه  اضطراب را مورد بررسی قرار خواهیم داد .

اضطراب ناشی از احساس گناه

والدین، آگاهانه و ناآگاهانه، در  کودکان احساس گناه پدید می‌آورند. احساس گناه، همچون نمک، عنصر مفیدی برای آب و نان دادن به زندگی است، ولی نباید جریان اصلی در زندگی باشد. وقتی کودک از یکی از اصول رفتار اجتماعی یا اخلاقی سرپیچی می‌کند، آن وقت جایی هم برای مذمت و احساس گناه وجود دارد.

کودک وقتی از داشتن احساسات منفی یا افکار «ناپسند» منع می‌شود، به ناچار احساس گناه و اضطراب خیلی زیادی خواهد داشت.

برای مانع شدن از احساس گناه غیر ضروری، والدین همچون یک مکانیک خوب که با ماشین خراب سرو کار دارد، باید با سرپیچی‌ها و نافرمانی‌های کودک برخورد کنند. مکانیک، صاحب ماشین را خجالت زده نمی‌کند؛ او چیزی را که باید تعمیر شود به صاحب ماشین می‌گوید. مکانیک از سر و ‌صداهای عجیب و غریب ماشین انتقاد نمی‌کند، بلکه از آن سرو صداها برای پیدا کردن عیب ماشین استفاده می‌کند. او از خود می‌پرسد: «منشأ احتمالی خرابی کجاست؟»

برای کودکان دلخوشی بزرگی است که در باطنشان بدانند واقعاً آزادند ، آن‌طور که دوست دارند فکر کنند و در خطر از دست دادن محبت و موافقت والدینشان قرار نگیرند، اظهاراتی نظیر آنچه در زیر آمده است، مفید واقع خواهد شد:

«تو یک جور احساس می‌کنی، اما من جور دیگر احساس می‌کنم، ما درباره این موضوع احساسات متفاوتی داریم.»

به نظرت می‌آید که نظرت درست است ولی نظر من این نیست. من به نظر تو احترام می‌گذارم. اما خودم نظر دیگری دارم.»

والدین بدون اینکه خودشان بدانند، ممکن است با پرحرفی و دادن توضیحات غیر ضروری در کودکان احساس گناه ایجاد کنند.

پسركی پنج‌ساله از دست معلم مهد کودک خود عصبانی بود، چرا که خانم معلم به دلیل بیماری به مدت دو هفته به مهد کودک نیامده بود. وقتی خانم معلم به آنجا برگشت. پسرك کلاهش را قاپید و به حیاط فرار کرد. هم مادر و هم خانم معلم به دنباله او روانه شدند. خانم معلم گفت: «کلاه مال من است.» آن را به من بده.

مادر گفت: « خودت بخوبی می‌‌دانی که آن کلاه مال تو نیست. اگر تو کلاه را نگه‌داری، خانم معلم سرما خواهد خورد و دوباره مریض خواهد شد. حالا، تو که نمی‌خواهی خانم معلمت دوباره مریض بشود؟ می‌خواهی؟»

نکته خطرناک این است که یک چنین توضیحی شاید سبب شود که پسرك نسبت به بیماری خانم معلم، احساس مسئولیت و احساس گناه بکند. آن توضیح طولانی مضرّ و بی‌ربط بود. تنها کاری که لازم بود در آن لحظه انجام شود، پس گرفتن کلاه بود.

شاید بعداً این امکان وجود داشت که خانم معلم درباره عصبانیت پسرك با او صحبت کند و راه‌های بهتری برای مقابله با آن، در پیش روی او قرار بدهد.

اضطراب ناشی از انکار استقلال و موقعیت کودک

وقتی کودک از شرکت در فعالیت‌ها و قبول مسئولیت‌هایی که آمادگی آنها را دارد باز داشته می‌شود، در درون او رنجش و خشم بوجود می‌آید. خشم، به نوبه خود، ممکن است به نقشه‌های خیالی انتقام منتهی شود که این نقشه‌های خیالی، احساس گناه و ترس از تلافی را در کودک ایجاد می‌کنند. در هر صورت، نتیجه چیزی جز اضطراب نیست.

کودکان خردسال قادر نیستند در تمامی کارها مهارت کافی به دست بیاورند، مدت‌ها طول می‌کشد تا بتوانند بند کفش‌هایشان را گره بزنند، دگمه‌های کتشان را ببندند، کفش‌هایشان را بپوشند، در ظرف مربّا را باز کنند، یا دستگیره در را بچرخانند، بهترین کمکی که می‌توان به آنها کرد انتظار صبورانه و توضیح مختصری درباره سختی کار است. مثلاً درباره سختی کار می‌توانید به کودک خردسال خود بگویید: «پوشیدن این کفش‌ها آسان نیست» یا «باز کردن در این مربّا کار سختی است.»

کودک چه در تلاش‌هایش موفق بشود و چه نشود، این قبیل توضیحات او را در انجام کارهایشان یاری خواهد کرد. اگر کودک موفق به انجام کار شود، از اینکه می‌داند چه کار سختی را انجام داده است خود بخود احساس رضایت خاطر خواهد کرد. و اگر موفق نشود، این تسلی خاطر را خواهد داشت که والدین او می‌دانستند که کار چقدر سخت بود.

در هر دو صورت، کودک همدردی و حمایت را تجربه می‌کند که این تجربه، صمیمیت  بین او و والدینش را عمیق‌تر می‌سازد. یک چنین رفتاری با کودک سبب می‌شود که او به دلیل ناموفق بودن در انجام کار، خود را نالایق نپندارد.

نیاز بزرگتر‌ها به کارآیی به هیچ‌وجه نباید بر اعمال و رفتار کودک حاکم باشد. خواستن کارآیی، دشمن کودکی است و برای احساسات کودک‌ گران تمام می‌شود.

کارآیی خواستن از کودک سرچشمه‌های او را می‌خشکاند، او را از رشد باز می‌دارد، دلبستگی‌هایش را فرو می‌نشاند و ممکن است به ورشکستگی احساس او منجر شود به‌طور کلی باید گفت که نباید از کودک خردسال خود انتظار داشته باشیم که در کارها  کارآیی نشان دهد.

کودک خردسال خود را هرگز بی‌عرضه یا بی‌لیافت صدا نکنید.

در مقاله ی بعد به بررسی اضطراب ناشی از اختلاف بین پدر و مادر، دخالت در فعالیت‌های بدنی کودکان و پایان زندگی  در كودكان خواهیم پرداخت .

ادامه دارد ...

منبع : برگرفته از كتاب "راه حل های جدید برای مسائل قدیمی " (رابطه بین والدین و کودکان) – ترجمه :سیاووش سرتیپی

با تلخیص و تغییر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.