تبیان، دستیار زندگی
«عشق‏»، اكسیرى است كه دلها را قیمتى مى‏سازد. هر عضوى، عیب خاص خود را دارد. چشم معیوب، نابیناست و گوش معیوب ناشنوا. عیب دست و پا، كج‏بودن و فلج‏بودن است، اما عیب «دل‏»، تهى بودن از «محبت‏» است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آئین عشق ورزی

قلب

« عشق ‏» ، اكسیرى است كه دلها را قیمتى مى‏سازد.

هر عضوى ، عیب خاص خود را دارد.

چشم معیوب ، نابیناست و گوش معیوب ناشنوا.

عیب دست و پا، كج‏بودن و فلج‏بودن است،

اما عیب «دل‏»، تهى بودن از «محبت‏» است.

محبت، دل را مقدس و با ارزش مى‏سازد ، اما كدام محبت و عشق‏نسبت‏ به چه چیز و چه كس؟

خانه دل ، باید در اختیار محبتى قرار گیرد كه محبوب ، ارزش عشق‏ورزیدن و دل دادن و جان باختن و از خود گذشتن را داشته باشد.

این كلام، شعر و توصیف نیست، حقیقت زندگى و حقیقت‏دیندارى‏است.

اسلام، «مكتب حب‏» و آیین «عشق ورزى‏» است، اما نسبت‏به آنكه‏بیرزد.

اگر «معرفت‏»، پایه « محبت‏ » باشد، محبوب برتر، محرم راز و انیس دل‏مى‏شود.

«دل سرا پرده محبت اوست...»

كسى عاشق خدا مى‏شود كه خدا را بشناسد ، خوبی ها، احسان ها، نوازش ها،بزرگواری ها و نعمت هایش را بشناسد.

و گرنه، از جان بى معرفت، چه انتظارى براى « عشق خدا » داشتن و « محبوب ترین ‏» را برگزیدن؟!

قلب سلیم از كدورت هاى خودخواهى و غرور ، مى‏تواند بسترى براى‏استقرار « محبت عارفانه‏ » باشد.

دلى كه پر از تمنیات شیطانى و عشق به كامجوییهاى حیوانى باشد ، دیگر ظرفیتى براى عشق پاك و آسمانى نخواهد داشت.

اگر كسى راست‏بگوید كه عاشق خدا و اولیاء الله است، این عشق‏صادق او را مى‏سازد و مى‏پرورد و پیراسته و آراسته مى‏كند و به همسویى وهم خطى و همگامى و همدلى با محبوب مى‏كشاند.

اما... كجاست آن عشق صادق، و آن صداقت در عشق؟!

دلى كه طعم محبت‏خدا و اولیاء را بچشد، محال است كه جایگزین‏دیگرى براى آن برگزیند.

این سخن امام سجادعلیه السلام در «مناجات محبین‏» است كه:

«خدایا كیست كه طعم شیرین محبتت را چشید و جز تو محبوب دیگرى‏برگزید...» (1)

گرچه عشق، كمى بدنام و متهم شده است، ولى اگر «معشوق‏»، شایسته‏و ارزنده باشد و عشق، «صادق‏» و راستین، مى‏تواند سازنده انسان وزلال‏كننده روح و بالا برنده جان باشد.

عشق، به همرنگى و همراهى مى‏كشاند. و ایثار و گذشت و فداكارى‏مى‏آورد.

عشق، رها كردن « خود » و خواسته‏ها و پسندهاى خود ، در پاى « اراده‏محبوب ‏» و « پسند معشوق ‏» مى‏آموزد.

ولى... تا آن محبوب و دلبر، چه و كه باشد.

سخن از « محبت‏خدا » بسیار گفته مى‏شود ، ولى این گوهر نفیس كجا ونزد چه كسى است؟

اولیاء الهى، پیوسته از خدا، این عشق را خواسته و آرزو كرده‏اند.

راستى!... چه لذتى دارد كه انسان هم عاشق خدا باشد، هم معشوق او.هم حبیب باشد، هم محبوب، محبت دوجانبه و از دو سو (یحبهم ویحبونه). (2)

اگر ذره‏اى از آتش این عشق در خرمن جان افتد ، مى‏سوزاند و خاكسترمى‏كند و از عاشق، سلب جهت كرده، عقربه دل و جانش را رو به سوى‏معشوق مى‏گرداند.

امام عارفان و عاشقان، حضرت سجادعلیه السلام در «مناجات محبین‏»مى‏فرماید:

«خدایا! از تو محبت دوستدارانت را مى‏خواهم و عشق هر كارى كه مرا به‏قرب تو برساند. مى‏خواهم كه عشق خودت را نزد من محبوب‏تر از جزخودت قرار دهى، عشقم را به تو، رهنماى به سوى رضوانت قرار دهى واشتیاقم را به تو ، عامل ترك گناه سازى. خدایا!... منت نه، به من بنگر، با چشم دوستى و نگاه عاشقانه مرا بنگر، از من روى بر مگردان...». (3)

آیا عشقى كه انسان را به «رضاى الهى‏» بكشاند و شوقى كه از«عصیان‏» باز دارد ، سازنده نیست؟!

خدایا، جرقه‏اى از این آتش در جانمان بیفكن، تا بسوزیم و بسازیم و به‏مقام «رضا» برسیم و «قرار» بگیریم.

«رضا»، ثمره محبت است. «محبت‏» هم میوه درخت‏یقین است.

از برجسته‏ترین خصال اخلاقى و سلوك روحى، «رضا» است.

آنكه در پس جلوه‏هاى ظاهرى دنیا و صحنه‏هاى مشهود و علل واسباب پیدا، به تدبیر و اراده‏اى پنهان هم عقیده دارد و «مشیت الهى‏» رادر وراى تقدیرات مى‏بیند ، نسبت‏به آنچه پیش مى‏آید ، با خوش‏بینى‏برخورد مى‏كند.

صاحب «رضا» از آرامش روحى و طمانینه برخوردار است.

كسى هم كه به زمین و زمان و خدا و خلق خدا بدبین است و به دیده‏«عدم رضا» مى‏نگرد، پیوسته در رنج و حزن و اندوه است.

آنكه «یقین‏» و «محبت‏» دارد، «رضا» هم دارد، حتى از رنج و بلا،«لذت‏» هم مى‏برد.

این دیگ ز خامى است كه در جوش و خروش است                                        چون پخته شد و لذت دم دید، خموش است

ریشه بسیارى از افسردگی ها و غصه‏ها، كمبود یا نبود ایمان و یقین وعشق به حیات و حیات آفرین است. این كاستى، سبب مى‏شود آدمى خود را از كائنات، « طلبكار » بداند و چون چرخش روزگار به كام دل و بر وفق‏مرادش نباشد ، زبان به گلایه و شكوه بگشاید.

اولیاء خدا راحت جسم و جان را در گوهر «رضا» مى‏جستند.

به فرموده مولایمان على‏علیه السلام: «ارض، تسترح‏» (4)

راضى باش، تا راحت و آسوده شوى.

در معیشت و رزق و روزى هم، آنكه به قسمت‏خدایى رضا باشد ، آسوده‏دل و راحت است. آنكه راضى نیست، اندوههاى جانكاه دارد.

ثمره قلبى و آثار مشهود و محسوس رضا، راحتى جسم و جان است واین كلام حضرت صادق‏علیه السلام است.

چه دارویى ثمربخش‏تر از « رضا »، براى غم زدایى سراغ دارید؟

به فرموده امام على‏علیه السلام:

«الرضا ینفى الحزن‏». (5)

رضامندى، اندوه را مى‏زداید.

بندگى خدا كردن و به ولایت او گردن نهادن و محبت او را در عمق جان‏داشتن و به وعده‏ها و گفته‏هاى حضرت حق، باور و یقین داشتن، بوستان‏وجودمان را از گلهاى « رضا » خرم مى‏سازد.

و اگر « او » از انسان راضى باشد و چیزى را براى وى بپسندد ، چه لذتى‏بالاتر از رضامندى به رضاى حق؟!

پی نوشت ها :

1-  الهى! من ذا الذى ذاق حلاوة محبتك فرام منك بدلا... (مفاتیح‏الجنان،ص‏124).

2- مائده، آیه 54.

3- مفاتیح الجنان، ص 124، مناجات خمس عشره، مناجات نهم.

4- غررالحكم، ج‏2، ص‏171 (چاپ دانشگاه).

5- همان، ج‏1، ص‏112.

منبع : برگرفته از كتاب " گامی در مسیر " – جواد محدثی

تنظیم برای تبیان :داوودی

مقالات مرتبط :

باورهایی برای زندگی بهتر!

نیرو مند ترین انرژی برای زندگی

انتخاب با شماست