تبیان، دستیار زندگی
اینکه قرار باشد همیشه و فقط خواسته های یک نفر ارضاء شود دیگر به آن نمی گویند زندگی دو نفری بلکه به آن می گویند زندگی یک نفری،
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم طالبی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اختلاف طاعون نیست

دکتر بهرامی

سومین بار بود که به مطب شان می رفتیم ، این بار از دستمان گله مند بودن و دلخور ، اشتباه گذشته ی ما در ثبت نام کوچک ایشان دلخورشان کرده بود ، قول دادیم که جبران کنیم . در وقت بسیار محدودی که داشتیم پای صحبت های خانم دکتر بدری السادات بهرامی ، دکترای مشاوره خانواده نشستیم ،و از میان هزاران پرسش درباره اختلاف و حل آن در بین همسران پرسیدیم .  در ادامه گفتگوی ما با ایشان را بخوانید :


تبیان : امروزه اصلی ترین ریشه های اختلاف در زندگی زناشویی چیست؟

اساسی ترین ریشه های اختلاف این است که نسل امروز ما زندگی دو نفری را یاد نگرفته اند. اینکه در زندگی دو نفری، در بسیاری اوقات امکان دارد منافع هر یک از زوجین در تعارض با یکدیگرقرار گیرد. باید یاد بگیریم  وقتی نیازها و خواسته ها و تقاضاهای تان با همسرتان تعارض پیدا می کنند امکان دارد به تعویق بیافتند و شما برای اینکه به خاطر زندگی مشترک از یکی از خواسته های تان بگذرید باید  شادمان و مسرور باشید.

آستانه ی تحمل برای ناکامی های کوچک در نسل امروز خیلی پایین است، متاسفانه آمار طلاق در نسل امروز بالا و بالاتر می رود. هر ناکامی کوچکی از آستانه ی تحمل مشترک یک زوج خارج است. اساساً زندگی دونفری بدون ناکامی وجود ندارد. ناکامی یعنی اینکه خواسته ی من الان ارضاء نمی شود و امکان ارضاء خواسته ی من وجود ندارد چون با خواسته ی شخص دیگری که همسر و همراه من در زندگی نام دارد در تعارض است.

تبیان: یعنی شما می فرمایید که ریشه ی اختلاف در نسل جوان خودخواهی است؟

من این را نمی گویم بلکه به نظر من نسل جدید ما یاد نگرفته اند که زندگی دو نفری یعنی چه؟ اینکه قرار باشد همیشه و فقط خواسته های یک نفر ارضاء شود دیگر به آن نمی گویند زندگی دو نفری بلکه به آن می گویند زندگی یک نفری، این در ذات زندگی دو نفری است که من خودم را با خواسته ی شخص دیگری باید سازگار کنم، یعنی گاهی دچار ناکامی شوم و از خواسته های خودم به خاطر دیگری باید بگذرم و محروم شوم.

هر ناکامی کوچکی از آستانه ی تحمل مشترک یک زوج خارج است. اساساً زندگی دونفری بدون ناکامی وجود ندارد. ناکامی یعنی اینکه خواسته ی من الان ارضاء نمی شود و امکان ارضاء خواسته ی من وجود ندارد چون با خواسته ی شخص دیگری که همسر و همراه من در زندگی نام دارد در تعارض است.

دکتر بهرامی

من مادرهایی را می شناسم که بعد از تولد فرزندشان از اینکه باید چند ماه در خانه باشند و به فرزندشان شیر بدهند و از او نگهداری کنند ناراحت اند و می گویند پس من چی؟ چرا باید بچه شیر بدهم؟.چرا باید ازبچه مراقبت کنم؟ یا بچه را بخوابانم؟. پس من کارم را چه کار کنم و این برایش یک ناکامی است.

یکی از دلایل مهم اختلاف در جامعه ی ما این است که ویژگی های روان شناختی جنس مخالف هنوز آموزش داده نشده است.

اینکه مردها وقتی ناراحت اند چه کار می کنند و خانم ها وقتی ناراحت اند چه کار می کنند؟

مردها وقتی بخواهند ابراز عشق کنند چه کار می کنند و خانم ها وقتی بخواهند ابراز عشق کنند چه کار می کنند؟

مردها وقتی تصمیم گیری می کنند چه کار می کنند و خانم ها وقتی تصمیم گیری می کنند چه کاری می کنند؟ و....

اصلاً ما این ها را آموزش نداده ایم در حالیکه ناآگاهی در مورد همه ی اینها بنیان یک اختلاف بزرگ و یا دعوای بزرگ می شود.

اصولاً مردها اول تصمیم گیری می کنند و بعد مشورت می کنند و به راحتی می توانند تصمیم شان را تغییر داد اما خانم ها اول کلی مشورت می کنند و تمام زوایای یک تصمیم را بررسی می کنند و بعد تصمیم خود را اعلام می کنند. به همین خاطراست که وقتی خانم ها یک تصمیمی می گیرند طبیعتاً بعد از بررسی های کامل، این تصمیم شان نهایی است و بعد وقتی شوهر می آید و مثلاً به همسرش می گوید:امسال عید می رویم مشهد،خانم خانه آشفته می شود که چرا تنهایی فکر کردی و چرا تنهایی تصمیم گرفته ای؟! این می شود ریشه ی اختلاف در حالیکه اگر یاد می گرفتند که مردها خصوصیت شان این است که اول تصمیم می گیرند و بعد مشورت می کنند و بعد از مشورت هم تصمیم شان عوض می شود نیازی به عصبانیت و دعوا نبود.

عامل دیگر ومهم اختلافات امروز این است که اصولاً به روابط عاطفی که بنیان ازدواج محسوب می شود توجهی نمی شود. خیلی از چیزها می آید و روابط عاطفی را زشت می کند. اصل ازدواج برای این است که رابطه ی عاطفی در بنیان خانواده شکل بگیرد.

اول دعوا صورت می گیرد و هر دو عصبانی می شوند بعد که عصبانیت شان فروکش کرد خانم خانه تازه می فهمد که تصمیم خیلی هم جدی نبوده که او فکر می کرده است در حالیکه اگر از شخصیت مرد شناخت داشت به راحتی می توانست این مطلب را حل کند.

عامل مهم اختلافات نسل امروز این است که ویژگی های روان شناختی جنس مخالف به آنان آموزش داده نمی شود.

عامل دیگر ومهم اختلافات امروز این است که اصولاً به روابط عاطفی که بنیان ازدواج محسوب می شود توجهی نمی شود. خیلی از چیزها می آید و روابط عاطفی را زشت می کند.

اصل ازدواج برای این است که رابطه ی عاطفی در بنیان خانواده شکل بگیرد.

دکتر بهرامی

یک توضیحی لازم است ذکر کنم و آن اینکه هر کدام از کارکردهای ازدواج، خارج از ازدواج ،مقرون تر به صرفه تر و ساده تر و مناسب تر در دسترس ماست .اگر با این نیت ازدواج می کنید که کسی زندگی شما را جمع و جور و مرتب کند شما اگر شخص بیاورید و تمام کارهای روزمره ی زندگی شما را در خانه انجام دهد و به او حقوق ثابتی بدهید طبیعتاً خیلی کم هزینه تر از تشکیل خانواده خواهد شد.

در زمینه ی روابط جنسی هم همین طور، روابط جنسی یکی از کارکردهای ازدواج است و   مطابق شرع اسلام روابط جنسی می تواند خیلی مقرون به صرفه تر و ساده تر خارج از این حیطه ازدواج با رعایت اصول و موازین شرعی انجام شود.

بنابراین، ارضای میل جنسی فقط و فقط عامل ازدواج نمی تواند باشد و با رعایت اصول شرعی بعضاً راحت تر و آسان تر و مقرون به صرفه تر خارج از چارچوب تشکیل زندگی مشترک قابل انجام است.  پس هیچکدام از اینها ریشه ی اصلی و کارکرد اساسی ازدواج نیست.

اینکه قرار باشد همیشه و فقط خواسته های یک نفر ارضاء شود دیگر به آن نمی گویند زندگی دو نفری بلکه به آن می گویند زندگی یک نفری

تنها کارکردی که فقط در سایه سار ازدواج صورت می گیرد و خارج از نهاد خانواده پیدا نمی شود روابط عاطفی است. یکی از اساسی ترین نیازهای ما دوست داشتن و دوست داشته شدن است. نیاز دیگرما، احساس ارزش مندی است. هر چقدر ما احساس ارزشمندی بکنیم سلامت روان ما تامین می شود.ما در روابط عاطفی چون مورد علاقه واقع می شویم و چون دوست داشته می شویم ، پس احساس ارزشمند بودن می کنیم .

ما در روابط عاطفی بیرون ازدواج انرژی عاطفی می گذاریم و روابط عاطفی برقرار می کنیم اما چون در آن نوعی کنده شدن وجود دارد بی ثبات و نافرجام است.

این نوع روابط با این سوال همراه است که این شخص کیست؟ گاهی تعریف مشخصی وجود ندارد و جامعه و شرع هم ما این اجازه را به ما نمی دهد.

انرژی عاطفی ما کاملاً تابع مقدار قانون انرژی ثابت است. یعنی اضافه و کم نمی شود بلکه از حالتی به حالت دیگر درمی آید. وقتی ما در یک رابطه ی عاطفی هستیم برای آن رابطه انرژی می گذاریم اما وقتی ما در یک رابطه ی عاطفی بی ثبات هستیم  وقتی این رابطه عاطفی تمام می شود این انرژی عاطفی دیگر به ما بازنمی گردد. به همین خاطر کسانی که تجربیاتی از این دست خارج از چارچوب ازدواج دارند دیگر آن کارهایی که برای آن شخص انجام داده است را در توان ندارند که برای شخص دیگری انجام دهند.

به همین ترتیب ارتباط بعدی و بعدی...، اما عاقبت آنها هم نافرجام و بی ثبات است و انرژی عاطفی شخص را می گیرد.

مهم ترین کارکرد ازدواج که هیچ جا با این کیفیت به دست نمی آید و ما به هر جای دیگری که مراجعه کنیم سرمایه گذاری عاطفی مان هدر رفته است فقط روابط عاطفی است. شما در ازدواج مطمئن می شوید که دوست تان دارند ، احساس ارزشمندی خوبی دارید و احساس ثبات می کنید و این احساس ثبات، منشأ آرامش روانی در وجود شماست.

دکتر بهرامی

به همین خاطر نه انگیزه و نه انرژی و نه عمق روابط قبلی را ندارد و زودتر به زوال می رسد، یعنی همه ی سرمایه گذاری عاطفی اش هدر می رود. عملاً شما می بینید که پسرهایی که با چند دختر رابطه داشتند اینها وقتی به همسرشان می رسند دیگر هیچ کدام از کارهایی که در آن روابط داشتند را برای همسرشان انجام نمی دهند چون تمام دارایی شان در روابط عاطفی نا معمول قبلی هدر رفته است و در این حالت می گوییم دچار خستگی عاطفی شده اند.

ازدواج یک رابطه ی عاطفی با ثبات است و هر روز رشد می کند و هر چه برای این نهال بیشتر زحمت بکشید بارورتر و سبزتر می شود. این تنها کارکردی است که فقط در ازدواج فراهم و میسر می شود و خارج از ازدواج وجود ندارد.

مهم ترین کارکرد ازدواج که هیچ جا با این کیفیت به دست نمی آید و ما به هر جای دیگری که مراجعه کنیم سرمایه گذاری عاطفی مان هدر رفته است فقط روابط عاطفی است.

روابط عاطفی درازدواج چون با ثبات است برای ما باقی می ماند اما خارج از ازدواج از  دست ما می رود و ما را خالی از این سرمایه به زندگی زناشویی کلیشه ای می رساند. چون اسم ما زن و شوهر هست فعلاً مجبوریم با هم زندگی کنیم تا بعد هر چه پیش آید خوش آید. بچه ها وارد زندگی می شوند و زندگی بازهم سرد است و بچه ها هم قربانی سرمای رابطه ی پدر و مادرشان می شوند.

تبیان: چند درصد از این اختلافات را فکر می کنید که ریشه اش قبل از ازدواج است. در واقع ریشه های اختلاف به نظر من بخشی  مربوط به نوع روحیات و تربیت زوج در قبل از ازدواج است و برخی هم در خود ازدواج رخ می دهد. نظر شما در این مورد چیست؟

به نظر من ریشه ی همه  برمی گردد به دوران رشد و قبل از ازدواج، ما روابط دونفری را در دوران بچگی یاد می گیریم. یک مثال می زنم. بچه بهانه می گیرد و می گوید من کیف مارک دار می خواهم و مادر برای او می خرد یا کفش مارک دار می خواهم و باز مادر برای او می خرد. این بچه با این نوع تربیت یاد می گیرد که زندگی فقط حول محور خودش می چرخد- اصلاً کسی به او نگفته و آموزش داده نشده که اگر مثلاً دوچرخه می خواهی باید تلاش کنی و نمرات خوب بگیری. هیچ گاه به او نگفته ایم که مثلاً معدلت باید  یک نمره  بالا برود تا این هدیه برای تو خریداری شود. از بعضی مادرها می شنوم که می گویند بچه های امروز سازگار نیستند. راست هم می گویند چون بچه های این روزگار به دلیل فرهنگ فرزندسالاری چون ناکامی نکشیده اند از نظر آنها سازگار نیستند.

دکتر بهرامی

شخص با این نوع تربیت خودمحور وارد زندگی مشترک می شود و اولین ناکامی ها که در زندگی همین بچه که بعداً بزرگ  شده و تشکیل خانواده داده و پای به زندگی مشترک می گذاشته اصلاً قابل پذیرش نیست زیرا هیچ گاه  یاد نگرفته  که خواسته اش را به تعویق بیاندازد.

اگر من یاد گرفته بودم که به عشق یک کیف یا دوچرخه ی جدید یک ترم درس بخوانم و تازه به هدفم که افزایش یک نمره ای معدل هم باشد نرسیده باشم ومدت ها با رویای یک خواسته ام  شب ها بخوابم و صبح ها بلند شوم با همین روحیه، وارد زندگی مشترک می شوم و آن وقت ناکامی خیلی برای من آزار دهنده نیست.

اگر من یاد گرفته بودم که به عشق یک کیف یا دوچرخه ی جدید یک ترم درس بخوانم و تازه به هدفم که افزایش یک نمره ای معدل هم باشد نرسیده باشم ومدت ها با رویای یک خواسته ام  شب ها بخوابم و صبح ها بلند شوم با همین روحیه، وارد زندگی مشترک می شوم و آن وقت ناکامی خیلی برای من آزار دهنده نیست.

موضوع مهم دیگر اینکه روابط پدر و مادر به طور ناخودآگاه الگوی آموزش فرزندان در خانه است.

مثلاً مرد خانه وارد منزل می شود و ناراحت است و مادر خانه می پرسد: چیزی شده؟

و مرد خانه می گوید: ول کن حوصله ندارم،  زن خانه به آشپزخانه می رود و یک لیوان شربت و میوه با خودش می آورد و می گذارد جلوی همسرش و به بچه ها می گوید که الان با پدرتان صحبت نکنید. خود این حرکت مادر به بچه ها نحوه ی برخورد با یک مرد را وقتی که دچار مشکل می شود آموزش می دهد که مدام سر به سر او نگذارند و او را رها کنند که تا در درون خود مشکل و یا دغدغه اش را حل کند.

شکل دیگر هم این است که پدر می آید و مشکلی دارد. زن از او سوال می کند و پاسخی نمی شنود و بعد شروع می کند به بهانه گیری که از صبح تا حالا که بیرون هستی و حالا هم که آمدی این طور و آن طور .... مرد هم که عصبانی بود نیاز به یک جرقه دارد. یک موضوع ساده، ریشه ی یک دعوای بزرگ می شود و بچه ها به طور ناخودآگاه این را از خانواده ی خود یاد می گیرند چون خود این زوج ها خصوصیات روحی- روانی جنس مخالف را یاد نگرفته اند.

ببینید درخانه که وضع این طوری است که این قدر پدر و مادر مشکل دارند که اساساً بچه ها روابط سالم را درخانه آموزش نمی بینند ،در مدرسه و دانشگاه که کتاب  درسی برای این گونه آموزش ها وجود ندارد و در جامعه هم اجازه ی ارتباط سالم نه دارند و نه ارتباط سالم  از این طریق به وجود می آید که بخواهد معلم این نوع روابط باشد.

بنابراین با آزمون و خطا وارد زندگی مشترک می شوند وکورمال کورمال پیش می روند. شما وقتی با شیوه ی آزمون و خطا جلو می روید اول صدمه اش را می خورید و بعد یاد می گیرید و این صدمه ها به سلامت روانی نهاد خانواده ضرر می زند و باعث بروز اختلاف می شود.

مصاحبه : مریم طالبی 

 بخش خانواده ایرانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.