تبیان، دستیار زندگی
در این مقاله دیدگاه قرآن را در باره شعر بودن قرآن و شاعر بودن پیامبر مطرح مى‏کنیم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پژوهشى در زمینه شاعر نبودن پیامبر از دیدگاه قرآن(2)

~ì'e(1 '©1e

دیدگاه قرآن

با توجه به این دو بحث که شأن نزول آیات و تناسب این اتهام را مطرح کردیم. اکنون دیدگاه قرآن را در باره شعر بودن قرآن و شاعر بودن پیامبر مطرح مى‏کنیم:

چنانکه از ظاهر آیات به دست مى‏آید مى‏توان آنها را در سه دسته از هم متمایز کرد:

دسته اول: آیاتى که خداوند از قول کفار این اتهام را به پیامبر مطرح کرده است و آنها عبارتند از سه آیه زیر:

1 ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر. (انبیاء / 3)

2 ـ یقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)

3 ـ ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. (طور / 30)

دسته دوم: آیاتى که خداوند این اتهام را با تأکید تمام رد فرموده است و عبارت از دو آیه زیر است:

1 ـ و ما علمناه الشعر و ما ینبغى له ان هو الاّ ذکر مبین. (یس / 69)

2 ـ (انه لقول رسول کریم) و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / 41)

دسته سوم: آیاتى که دیدگاه کلى قرآن را راجع به شاعران نفیاً و اثباتاً مطرح کرده است.

و الشعراء یتبعهم الغاوون....(شعراء / 227 ـ 224)

الف: دسته اول. راجع به این آیات در دو بحث گذشته توضیحات لازم گفته شد.

ب: دسته دوم. که خود در برگیرنده دو مطلب است:

1 ـ پیامبر شاعر نیست و ما به او تعلیم شعر ندادیم.

2 ـ قرآن شعر نبوده و سروده شاعر نیست.

ظاهراً این آیات جواب صریح و قاطعى است به مفاد آیات دسته اول که کفار پیامبر را شاعر مى‏دانستند و قرآن را شعر مى‏پنداشتند. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر شاعر نیست و اصلاً شعر به او تعلیم داده نشده و شعر گفتن او را سزاوار نیست.

توضیح آیات دسته دوم با بیان چند مطلب:

هر چند ما که قرآن را به عنوان اولین منبع و سند در بیان افکار و عقاید و کلیه مطالب دیگرى که مورد نظر است مى‏دانیم اما خالى از فایده نخواهد بود. اگر به استناد نظر علماى بزرگوار از مفسرین و قبل از آن روایات وارده این مسأله را توضیح بیشترى داده و چند مطلب مربوط را مطرح نماییم.

مطلب اول: آیا پیامبر شعر بلد بودند یا خیر؟

با توجه به این آیه و آیات دیگر ظاهر این است که پیامبر عالم به شعر نبودند؛ یعنى نمى‏توانستند شعر بسرایند و انشا کنند؛ چرا که این امر نسبت به ایشان منهى عنه بوده و اصلاً خداوند ذوق و قریحه شعر گفتن را به ایشان نداده است.

چنانکه مرحوم طبرسى نوشته‎اند:

ما علّمناه الشعر. اى ما اعطیناه العلم بالشعر و انشائه؛ یعنى ما به پیامبر علم و دانش شعر گفتن را عطا نکردیم.(1)

علامه طباطبایى نیز همین نظر را دارند.(2)

اشکال و جواب

اگر گفته شود که درست است پیامبر نسبت به سرودن شعر نهى شده بود اما از آنجایی که شعر گفتن معمولاً از ذوقیات انسان است و ممکن است هر کس بتواند شعر بگوید؛ لذا مى‏گوییم پیامبر احتمالاً ذوق و قدرت شعر گفتن را داشته لکن چون منهى عنه بوده از آن پرهیز مى‏کرده است.

در جواب این اشکال باید گفت که دیدگاه مفسران متفاوت است. اکثر آنان ـ از شیعه و اهل سنت ـ اعتقاد دارند که پیامبر اصلاً علم به سرودن شعر نداشته است و اگر احیاناً بیت و یا ابیاتى به عنوان شعر به ایشان نسبت داده باشند آنها را تأویل کرده و جواب داده‎اند.

اما این که علم و قدرت سرودن شعر را نداشته‎اند.

اول. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر را شعر تعلیم نداده است.(3)

دوم. اگر ایشان توان و قدرت شعر گفتن را داشتند هر آینه این شبهه براى دیگران به وجود مى‏آمد که نکند این آیات از همان اشعار باشد که ایشان با استفاده از ذوق و قریحه شعرى آنها را مى‏سراید.(4)

سوم. اصلاً خداوند این ذوق و قریحه شعرى را در وجود مقدس پیامبر ننهفته است.(5)

~ì'e(1 '©1e

نظریه دوم. پیامبر ذوق و قریحه شعرى داشته‎اند.

در مقابل قول اول ـ که مشهور بین مفسران همان بود ـ کسانى از مفسران هستند که این نهى را دلیلى بر نداشتن ذوق و قریحه شعرى پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله ندانسته و اعتقاد دارند که ایشان طبع و ذوق شعر داشته‎اند لکن چون منهى عنه بوده‎اند از آن استفاده نمى‏کرده‎اند.(6)

انگیزه رأى به قول دوم:

شاید بتوان گفت که طرفداران قول دوم به این علت که پیامبر را جامع تمام کمالات مى‏دانسته و به علاوه ذوق شعرى از فطریات انسان است به این که حضرت ذوق و قریحه شعرى داشته نظر داده‎اند؛ اما باید توجه داشت که شاید ذوق و طبع شعرى از کمالات باشد اما براى پیامبر که پرورش یافته مکتب وحى است و خود فرموده‎اند: ادبنى ربى فاحسن تأدیبى(7)

ذوق و قریحه شعرى کمالى محسوب نمى‏شود که هیچ بلکه موجب نقص هم هست؛(8) چرا که او موجودى است ملکوتى و از منبع لایزال وحى بهره مى‏گیرد که هر چه هست حق است و واقعیت. اما شعر چیزى است خیالى آمیخته با توهمات و اکاذیب که مشهور است. «احسن الشعر اکذبه».

مطلب دوم. آیا پیامبر شعر سروده و انشاء فرموده‎اند؟

با توجه به توضیحات مطلب اول معلوم مى‏شود که پیامبر شعرى انشاء نفرموده‎اند. چنانکه علامه طباطبایى فرموده‎اند:

لم یقل رسول الله (ص) شعراً قط؛ پیامبر هرگز شعرى نگفتند.(9)

اشعار منسوب به پیامبر صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله

بیت و یا ابیاتى موزون و مقفى به پیامبر نسبت داده شده است.

مثل این که فرموده‎اند:

انا النبى لا کذب

انا ابن عبدالمطلب

یا در جنگ حنین فرموده‎اند:

هل انت الاّ اصبع رمیت                          و فى سبیل الله مالقیت(10)

تمام مفسرین و علما این مسأله را به چند وجه جواب داده‎اند:

1- این بیت و ابیات شعر نیستند تا مورد اشکال واقع شوند؛ چرا که شعر باید با قصد به وزن و قافیه و نظم گفته شود در حالی که در قرآن نیز آیات نسبتاً موزون و مقفى داریم و یا بعضى مردم گاه بدون هیچ قصد و اراده‎اى در محاورات روزمره خود جملات موزون و مقفى به کار مى‏برند اما هیچ کدام از اینها شعر به حساب نیامده و گوینده را شاعر محسوب نمى‏کنند.(11)

2- این ابیات اگر شعر هم باشد اتفاقاً از پیامبر صادر شده و حضرت قصد شعر گفتن را نداشته‎اند.

3- مشهور بین ادیبان آن است که کلام منظوم یک بیتى و دو بیتى را شعر نمى‏گویند.(12)

اگر جواب دوم را بپذیریم باید قبول کنیم که پیامبر ذوق و قریحه و قدرت شعر گفتن را داشته ولى به علت آن که منهى عنه بوده استفاده نمى‏کرده‎اند.

نظر مؤلف روح البیان

ایشان در کتاب تفسیرش در بیان ما علمناه الشعر و آیات مربوطه شعر را به دو نوع تقسیم کرده‎اند:

1 ـ شعر منطقى. که تألیف شده است از مقدمات کاذبه و خیالى؛

2 ـ شعر اصطلاحى. کلام موزون و مقفى که گوینده با اراده و قصد آنرا به وزن و قافیه در مى‏آورد.

ضمن این که معتقد است شعر در نزد قدما عبارت از چیزى بوده که از مقدمات تخیلى و کاذب تشکیل مى‏شده و وزن و قافیه در آن نقشى نداشته و بعدها این دو رکن مهمى را در شعر به وجود آوردند. سپس اضافه مى‏کند: منظور از قرآن در ما علمناه الشعر(13) و ما هو بشاعر(14) شعر منطقى است نه اصطلاحى،(15) لذا در جاى دیگر مى‏گوید:

این که پیامبر را شاعر مى‏دانستند منظور از شاعر بودن کاذب بودن بود؛ چرا که بلیغان عرب مى‏دانستند این کلماتى که پیامبر مى‏فرماید شعر نیست.(16)

نقد نظریه صاحب روح البیان

1ـ این که در نزد قدما شعر خالى از وزن و قافیه بوده صحیح است؛ اما در عصر جاهلیت قبل از اسلام وزن و قافیه جزو ارکان اصلى شعر محسوب مى‏شده و اصطلاحاً شعر به کلامى مى‏گفتند که ضمن این که از مقدمات خیالى و کاذب تشکیل مى‏شده است داراى وزن و قافیه نیز بوده است و این امر از اشعارى که از شاعران جاهلیت به ما رسیده است و یا اشعار شاعران مخضرم و همچنین شاعران صدر اسلام مثل حسان و دیگران این موزون و مقفى بودن کاملاً مشهود است و قریب به اتفاق مفسران و ادیبان بر این امر اتفاق دارند؛ پس منظور همان شعر اصطلاحى موزون و مقفى است نه نظر صاحب تفسیر روح البیان.

2ـ این که مقصود از شاعر بودن پیامبر کاذب بودن ایشان باشد و به تناسب آیات دیگر مثل: ما علمناه الشعر. والشعراء یتبعهم الغاوون. شاعر مجنون. سازگارى ندارد.

3ـ این که بلغاى عرب مى‏دانستند این کلماتى که پیامبر مى‏فرماید شعر نیست صحیح است. چنانکه در بیان شأن نزول آیات به طور مفصل گفته شد؛ یا این که ولید(17) بعد از شنیدن آیاتى از کلام الله مجید از زبان پیامبر قرآن را چنین توصیف کرد و گفت:

من از محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله امروز سخنى شنیدم که از سنخ کلام انس و جن نیست. و ان له لحلاوة و ان اعلاه لَمُثمر و ان اسفله لمعذق. و انه یعلو و ما یعلى علیه. به درستى که سخن او شیرینى خاصى دارد و زیبایى مخصوص. شاخسار آن پر میوه و ریشه‏هاى آن پر برکت است. سخنى است برجسته و هیچ سخنى از آن برجسته‎‏تر نیست. (18)

4 ـ در آیه شریفه سوره انبیاء قبل از شاعر بودن نسبت مفتر بودن را به ایشان داده‎اند که همان کذب است. پس معلوم مى‏شود منظور از شاعر بودن کاذب بودن حضرت نبوده است. و همچنین موارد دیگر که تماماً دلیل بر رد نظر مؤلف روح البیان است. الله اعلم.

مطلب سوم. آیا پیامبر شعر و اشعار دیگران را انشاد(19) مى‏فرموده‎‏اند؟

مرحوم علامه امینى تصریح دارند به این که حضرت شعر دیگران را انشاء مى‏فرموده‎اند.(20)

در عین حال ایشان بیت یا ابیاتى که پیامبر از شاعران انشاد فرموده باشد ذکر نکرده‎اند.

مرحوم طبرسى، علامه طباطبایى، ابوالفتوح رازى، قرطبى، دکتر جواد على و دیگران نوشته‎اند که:

پیامبر هر وقت مى‏خواست شعر شاعرى را انشاد فرمایند در آن تغییر و تصرف مى‏کردند.(21)

چنانکه از عایشه چنین نقل کرده‎اند:

روزى پیامبر به شعر ابن قیس

«ستبدى لک الایام ما کنت جاهلاً                 و یأتیک بالاخبار من لم یتزود»

تمثل جستند؛ اما آن را با تغییر و تصرف چنین انشاد فرمودند:

ستبدى لک الایام ما کنت جاهلاً                   و یأتیک من لم یتزود بالاخبار

ابوبکر گفت: یا رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله شعر چنین نبود.

حضرت در جواب او فرمودند: من شاعر نیستم و گفتن شعر مرا سزاوار نیست.(22)

پس اگر پیامبر در مواردى به شعر دیگران استناد مى‏فرموده و تمثل مى‏جستند در آن تغییر و تصرف کرده و وزن آن را بر هم مى‏زدند و این امر هم بسیار محدود بوده است که پیامبر شعر دیگران را مورد استناد قرار دهد. چنانکه از عایشه سؤال شد آیا پیامبر به چیزى از اشعار شاعران تمثل مى‏فرمودند؟ عایشه در جواب گفت:

«شعر» مبغوض‏ترین سخنان نزد او بود؛ هر چند گاهى به شعر ابن قیس تمثل مى‏فرمودند اما آن را دگرگون کرده و اول و آخر بیت را عوض مى‏کردند.(23)

ابوالفتوح رازى به روایتى غیر از روایت عایشه و به شعرى غیر از شعر ابن قیس استشهاد کرده است که پیامبر اکرم آن را با تغییر و تصرف خواندند وقتى ابوبکر اعتراض کرد پیامبر در جواب او فرمودند: دانیم تا چگونه گفته است؛ لیکن نه شعر کار من است.(24)

با توجه به این دیدگاه از پیامبر و ائمه (علیهم السلام) و به تبع آنها علما و بزرگان از دانشمندان اسلامى که همه لطف و عنایت خاصى به شعر و شاعران دارند چرا خداوند متعال فرموده و ما ینبغى له؛ شعر گفتن شایسته پیامبر نیست.
~ì'e(1 '©1e

مطلب چهارم: علم و اطلاع پیامبر به شعر دیگران

در این که پیامبر علم و آگاهى به اشعار دیگران داشته و آنها را مى‏شناخته است شکى نیست. چنانکه از عبارت ابوالفتوح رازى و نظر صاحب روح البیان ـ که سابقاً مطرح کردیم ـ این نظر به خوبى تأیید مى‏شود. مضافاً این که مرحوم علامه امینى در تأیید این نظر چنین فرموده‎اند:

روزى پیامبر فرمودند: چه کسى شعر ابوطالب را براى ما انشاد مى‏کند؟ عمر بلند شد و گفت: یا رسول‎الله شاید این ابیات را در نظر دارید.

و ما حملت من ناقة فوق ظهرها                          ابر و ادنى ذمه من محمد

پیامبر فرمود: خیر. این که از اشعار ابوطالب نیست این شعر حسان بن ثابت است.

سپس حضرت على علیه السلام برخاسته و فرمود شاید این را اراده فرموده‎اید:

و ابیض یستسقى الغمام بوجهه                          و بیع الیتامى عصمة للارامل

و ابیات دیگر را نیز خواندند. پیامبر فرمود: آرى.(25)

تا اینجا در طى چهار مطلب وجه ما علّمناه الشعر و این که پیامبر شاعر نیست معلوم شد. ضمن این که انه لقول رسول کریم. و ما هو بقول شاعر نیز از نظر به دور نماند. انشاء الله.

اما این که خداوند فرموده است: و ما ینبغى له (یس / 69) شعر گفتن شایسته پیامبر نیست. و این در حالى است که پیامبر اسلام آنقدر براى شعر ارزش قایل بودند که مردم را به حفظ و ثبت و ضبط آن امر مى‎فرمودند. چنانکه آنها را به تعلم و تعلیم قرآن دستور مى‏دادند و آن را یارى دین و جهاد در راه خداوند و تعالى دین مى‏دانستند و مرحوم علامه امینى مکررا به این مسأله تصریح فرموده‎اند.(26) و یا حضرت براى حسان بن ثابت منبرى قرار مى‏داد و حسان بر فراز آن در مدح پیامبر شعر مى‏سروده است و حضرت در شأن او چنین مى‏فرموده‎اند:

خداوند حسان را تا موقعى که از ما دفاع مى‏کند تأیید فرماید.(27)

و یا گاهى در سفرهاى طولانى حسان را به خدمت خود مى‏خواندند تا از شنیدن اشعار او کسب نیرو و استراحت کنند.(28) همچنین پیامبر در تأیید و تشویق شاعران اسلامى مکرر مى‏فرموده‎اند:

والذى نفس محمد بیده فکانما تنضحونهم بالنبل فیما تقولون من الشعر(29)؛ سوگند به آن کسى که جان محمد در دست قدرت اوست با این اشعارگویى تیرهایى به سوى آنها پرتاب مى‏کنید.

آرى عنایت پیامبر در باره شعر و شاعران به قدرى است که وقتى کعب بن زهیر قصیده لامیه‎اش را در مسجد در محضر پیامبر قرائت کرد حضرت لباسى از برد یمانى به عنوان صله به او تقدیم فرمودند که بعداً معاویه همان لباس را به بیست هزار درهم خریدارى کرده و خلفا در عید فطر و قربان آن را به تن مى‏کردند.(30)

پیامبر در مورد یکى از شاعران مدافع اسلام چنین فرموده‎اند:

اهج المشرکین فان روح القدس معک ما هاجیتهم.(31)

مشرکین را هجو کن به درستی که تا زمانی که آنها را هجو مى‏کنى جبرئیل همراه توست.

و همچنین موارد متعدد دیگرى که همه حکایت از توجه و عنایت پیامبر به شعر و شاعران دارد.

آرى این را مى‏دانیم که جبرئیل همان فرشته‎اى است که حامل وحى الهى به پیامبر اکرم است؛ اما به نص صریح حضرت در مواردى به کمک و تأیید شاعران اسلامى مى‏آید و این نیست مگر عنایت ربانى و لطف نبوى به شعر و شاعران.

~ì'e(1 '©1e

عنایت و توجه ائمه (علیهم السلام)

در زندگى ائمه (علیهم اسلام) که نظر مى‏افکنیم مى‏بینیم هر کدام به طریقى شعر و شاعرى را مورد عنایت و لطف خود قرار داده‎اند و چه بسا بعضى از آن بزرگواران خود نیز شعر و اشعارى سروده باشند. چنانکه از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیز اشعار زیادى نقل کرده‎اند و حتى دیوانى به امام على علیه السلام نسبت داده شده است.(32) و از جمله توصیه‏هاى امام صادق علیه السلام به شیعیان این است:

به فرزندان خود اشعار عبدى را بیاموزید که او بر دین خداست.(33)

با توجه به این دیدگاه از پیامبر و ائمه (علیهم السلام) و به تبع آنها علما و بزرگان از دانشمندان اسلامى که همه لطف و عنایت خاصى به شعر و شاعران دارند چرا خداوند متعال فرموده و ما ینبغى له؛ شعر گفتن شایسته پیامبر نیست.

در جواب این بیان شریف و ذکر حکمت این قول رفیع با اتکا به تفسیر شریف نمونه(34) که معیار کلى مباحث این قسمت مدیون آن نوشتار است، توضیحاتى داده مى‏شود.

1ـ همانطورى که گفته شد اگر پیامبر شعر مى‏سرودند، با توجه به تهمت‎هاى قریش از جمله این که حضرت شاعر است ممکن بود این شبهه براى عده‎اى پیش بیاید که این آیات نازله واقعاً شعر است و پیامبر نیز شاعر است؛

2ـ شأن و مقام پیامبر بالاتر از آن است که شعر بگوید؛ چرا که شعر مرکب از مخیلات و مکذوبات و آمیخته‏هاى دیگرى است و این براى پیامبر که رسول خداست جداً مناسب نبوده بلکه موجب کسر شأن حضرت مى‏باشد. در حالی که پیامبر گرامى با وحى الهى آن معدن حقایق و واقعیت‏ها که خود سرچشمه از منبع لایزال الهى دارد بهره‏مند مى‏شده است؛ لذا شخصیتى با این مقام و موقعیت احتیاجى به شعر ندارد؛(35)

3ـ شعر از عواطف متغیر انسانى سرچشمه مى‏گیرد و همیشه در حال دگرگونى است. در حالی که پیامبر و افکار عالى او حقایق ثابت و غیر قابل تغییر آسمانى است که تا روز قیامت براى تمام جهانیان مطرح است؛

4 ـ معمولاً شاعران در موارد زیادى لطافت شعر خود را با اغراق و مبالغه‎گویى مى‏رسانند. در حالی که پیامبر از طریق وحى بدون هیچ اغراق و مبالغه‎اى افکار عالى اسلام و قرآن را به بهترین وجه به مردم ابلاغ فرمودند.

آرى این قرآن است که از ابتدا تا انتها با آن گستردگى فوق العاده و جذابیت فوق تصورش ذره‎اى از اغراق و مبالغه را در آن نمى‏یابیم؛

5 ـ شاعر در موارد بسیارى به جهت زیبایى و لطافت و ردیف شدن قافیه و سجع خود را تسلیم الفاظ مى‏کند و نوعاً از حقایق و واقعیت‏ها به دور است؛ اما قرآن با همین الفاظ متداول بهترین حقایق و واقعیت‏ها را با بیانى جذاب و فوق العاده گیرا مطرح فرموده است؛

6ـ شعر هر چقدر جالب و عالى باشد محدود به زمان و مکان و گروه خاصى است؛ اما قرآن به دور از هر گونه محدویت بیانگر بهترین و کاملترین واقعیت‏ها بوده و گاهی با عباراتى کوتاه بالاترین معارف را به بشریت معرفى نموده است؛

7ـ با نگاهى به موقعیت شعر در زمان جاهلیت که بیشتر مولود زندگى شاعر، اموال طبیعى و اجتماعى او بود و مشهورترین موضوعات او وصف، مدح، رثا و هجاء، فخر و غزل و خمر بود. خصوصا با توجه به این که مردم اعتقاد به این داشتند که شاعر را شیطان و یا جنى است که مطالب را به او القاء مى‏کند، بهتر مى‏توان به حکمت آیه شریفه پى برد.

تذکر این نکته خالى از اهمیت نیست که تمام این موارد نسبت به مقام رفیع نبوت است و موقعیت ناهنجار شعر جاهلیت. والا شعر نفساً امرى است مطلوب و مى‏تواند در تعالى امور مثمر ثمر باشد. چنانکه پیامبر فرموده‎اند:

ان من الشعر لحکمة و ان من البیان لسحرا(36)؛ بعضى اشعار حکمت و پاره‎اى از سخنان سحر هستند.

دیدگاه قرآن در باره شاعران

گفته شد که شاعر از مقام و موقعیت فوق‎العاده‎اى برخوردار بوده به حدى که بالاتر از خطیب و رفیع‏تر از جنگنجو بوده است. و با پیدا شدن شاعرى در قبیله مجالس جشن و سرور برگزار مى‏گردید که قبیله صاحب شاعرى شده است که در واقع او زبان گویاى قبیله خواهد بود و با اشعارش هم مى‏تواند تألیف قلوب نماید و هم دشمنان را هجو کند. و با رجزهایش جنگجویان را تشویق کرده و پیروزی‎ها را نصیبشان نماید. و با رثاهایش مصائب و مصیبت‏ها را بیان کند و مصیبت زدگان را تسلى خاطر دهد...

از جمله آیات نازله در این کتاب شریف چند آیه است که با بیان اوصاف شاعران دیدگاه خود را نسبت به آنها بیان داشته و به همین مناسبت یک سوره از قرآن به نام الشعراء (37) نام گرفته است.

خداوند در آیاتى از این سوره ابتدا در مقام نفى و رد شاعران آنها را طرد کرده اما براى این که این توهم پیش نیاید که چرا؟ و علت رد آنها چیست؟ اوصافشان را به خوبى بیان فرموده که علت طرد آنها وجود آن خصائص است. در آخر با یک استثنا شاعران مورد نظر را با بیان اوصافشان مورد توجه و عنایت خاص خود قرار داده است.

آیات دسته سوم از آیات مربوط به شعر و شاعرى که شامل چهار آیه آخر سوره شعراء مى‏باشد بیانگر همین دیدگاه است.

شأن نزول آیات

بعضى گفته‎اند که آیات در باره تنى چند از شاعران قریش که پیامبر را ناسزا گفته بودند نازل شده است. اما مشهور بین مفسران این است که آیات در برگیرنده تمام شاعران جاهلیت و کفار بوده و همچنین در تمام مکان‎ها و زمان‎ها شاعران هم فکر و عقیده و مشترک در این اوصاف را در بر مى‏گیرد.

خط مشى و سیر فکرى شاعران با پیامبر اکرم متفاوت است.

خداوند در این آیات ضمن رد و طرد اینگونه شاعران خط مشى آنها را که مغایر با سیر فکرى و عملى پیامبر اکرم است معرفى کرده که به مواردى از آنها اشاره مى‏شود:(38)

1ـ شاعران در عالم خیال و پندار حرکت مى‏کنند ولى پیامبر مملو از واقع‎بینى براى نظام بخشیدن به جهان بشریت سیر مى‏کند؛

2ـ شاعران غالباً طالب عیش و نوشند و در بند زلف و خال یار؛

3ـ آنها معمولاً در پندارها و تشبیهات شاعرانه خویش گرفتارند؛ حتى هنگامى که قافیه‏ها آنها را به این سمت و آن سمت مى‏کشاند، در هر وادى سرگردان مى‏شوند؛

4 ـ آنها غالباً در بند منطق و استدلال نبوده و اشعارشان از هیجاناتشان تراوش مى‏کند و این هیجانات و جهت‎هاى خیالى هر زمان آنان را به وادى دیگرى سوق مى‏دهد؛

5 ـ هنگامى که از کسى راضى و خشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمان‎ها مى‏برند هر چند که او مستحق قعر زمین باشد و از او فرشته‎اى زیبا مى‏سازند هر چند شیطانى لعین باشد و هنگامى که از کسى برنجند چنان به هجو او مى‏پردازند که گوئى مى‏خواهند به اسفل السافلینش بکشانند هر چند موجودى آسمانى و پاک باشد؛

6ـ شاعران غالباً مردان بزمند نه جنگاوران رزم؛ اهل سخنند نه اهل عمل.

خدا فرموده است: «انهم یقولون ما لایفعلون.» و این در حالى است که پیامبر با خط مشى با محتوا و حساب شده وحى و قرآن که سرتاسر عمل به موازین و مبانى عالى کمال است و سیر فکرى و عملى قابل توجهش هیچ سنخیت و ارتباطى با آن سیر فکرى شاعران نداشته و ندارد.

~ì'e(1 '©1e

بیان آیات

با توجه به آن سیر فکرى بیان شده اوصافى را که قرآن براى شاعران مطرح فرموده است به شرح زیر هستند:

1 ـ پیروان آنها گروهى گمراهند؛ یتبعهم الغاوون.

2 ـ آنها مردمى بى هدف و متأثر از هیجان‎هایند؛ انهم فى کل واد یهیمون.

3 ـ سخنانى مى‏گویند که خود به آن عمل نمى‏کنند. انهم یقولون مالا یفعلون.

با مراجعه به تاریخ، عقل، عرف و ... کاملاً معلوم مى‏شود که پیامبر اکرم دقیقاً در مقابل این اوصاف است.

اصولاً سخنى که از روى وهم و خیال باشد خواه به صورت نظم باشد، یا نثر، در اسلام مذموم است. ولى بیان حقایق در هر قالبى که باشد ممدوح و مورد نظر است.

بیان اوصاف شاعران اسلامى

1. مؤمن به خدا و اسلام و مبانى قرآن؛ الا الذین آمنوا...

2. اعمال صالح پیشه مى‏کنند؛ و عملوا الصالحات...

3. همیشه به یاد خدا هستند؛ و اذکروا الله کثیراً ...

4. در مقابل ظلم و ستم مقاوم بوده و دادخواه مظلومانند. و انتصروا من بعد ماظلموا ...

در روایات است وقتى که این آیات نازل شد عده‎اى از شاعران خدمت پیامبر رسیدند. در حالی که گریه مى‏کردند و مى‏گفتند ما هم جزو شاعران هستیم در حالی که خداوند این آیات را نازل فرموده است. پیامبر قسمت آخر آیه را براى آنها تلاوت نموده و فرمود: شما از اینها هستید.(39) الا الذین آمنوا ...

پس معلوم شد که نفس شعر مذموم نیست چنانکه هر که شاعر شد مطرود و مغضوب الهى نخواهد بود. بلکه همانطورى که شعر در مواردى بسیار مورد پسند است شاعر نیز به تناسب آن مورد نظر و عنایت است.

به قول منوچهرى دامغانى(40) که در یکى از قصایدش چنین سروده است:

گر مدیح و آفرین شاعران بودى دروغ                      شعر حسان بن ثابت کى شنیدى مصطفى؟

بر لب و دندان آن شاعر که نامش بابغه است          کى دعا کردى رسول هاشمى، خیر الورى؟

در خاتمه بحث جمله‏هایى از گفتار دانشمند محترم جناب آقاى قرشى را یادآور مى‏شویم.

«ناگفته نماند در قرآن به شعر جاهلیت و شعر غیر مسئول حمله شده است. شعرى که در خدمت هوس‎هاى شخصى است و به جهت آن شعر سروده مى‏شود و قابل پیاده شدن در عمل نیست. مثل تابلوهاى خیالى که نفعى به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص میلیونر آنها را با قیمت گزاف مى‏خرند. آرى اینگونه اشعار غیر مسئول و مضر و محصول خیالبافى مورد حمله قرآن قرار گرفته است و قرآن نسل آنها را قطع کرد. ولى بعدها خلفا آن را زنده کردند و به شاعران مطرب کیسه‏هاى زر دادند.»(41)

و گرنه شعر مفید و مبین حقیقت مورد نظر قرآن و اولیاى دین است چنانکه از استثنا در آیه اخیر روشن گردید.

اصولاً سخنى که از روى وهم و خیال باشد خواه به صورت نظم باشد، یا نثر، در اسلام مذموم است. ولى بیان حقایق در هر قالبى که باشد ممدوح و مورد نظر است.(42)

پی‎نوشت‎ها:

1 ـ تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 674.

2 ـ ر. ک، تفسیر المیزان، ج 17، ص 108. ترجمه فارسى ج 17، ص 169. و نیز تفسیر احسن الحدیث، سید على اکبر قرشى ج 9، ص 103.

3 ـ تفسیر کبیر، فخر رازى ج 26، ص 104. انه معلم من عنداللّه فعلمه ما اراده و لم یعلمه ما لم یرد.

4 ـ تفسیر التبیان، ج 8، ص 473. لانه لو علمناه ذلک لدخلت به الشبهه على قوم فى ما اتى به من القرآن و انه قدر على ذلک لما فى طبعه من الفطنة للشعر.

5 ـ ر. ک، تفسیر تبیان، ج 8، ص 473. تفسیر روح المعانى، جزء 23، ص 43. تفسیر الجامع، ج 15، ص 51 تا 55. تفسیر الجواهر، ج 7، جزء 17، ص 142.

6 ـ تعلیقه بر تفسیر ابوالفتوح، ج 9، ص 289 ـ آیة اللّه میرزا ابوالحسن شعرانى.

7 ـ نهج الفصاحه، حدیث 118.

8 ـ ر. ک: ترجمه المیزان، ج 17، ص 17.

9 ـ المیزان، ج 17، ص 117، به نقل از تفسیر القمى.

10 ـ تفسیر الجامع قرطبى، ج 15، ص 51 تا 55.

11 ـ لغتنامه علاّمه دهخدا، حرف شین، ص 398. ترجمه الاتقان، ج 2، ص 386.

12 ـ اعجاز القرآن. ابوبکر باقلانى صص 80 ـ 81.

13 ـ سوره یس، آیه 69.

14 ـ سوره حاقه، آیه 41.

15 ـ تفسیر روح البیان، ج 7، صص 429 و 430.

16 ـ تفسیر روح البیان، ج 6، ص 315. انما رموه بالکذب فان الشعر یعبر به عن الکذب و للشاعر الکاذب.

17 ـ ولید از قضات عرب بوده و بسیارى از مشکلات عرب به دست او حل مى‏گردد؛ فروغ ابدیت. ج 1، ص 239.

18 ـ فروغ ابدیت، ج 1، ص 240. الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج 1، ص 365. الوفاء بأحوال المصطفى، ج 1، ص 203، با اندکى تغییر.

19 ـ انشاد از نشد به معنى خواندن شعر است. حال گوینده خود او باشد یا شعر دیگرى را بخواند. انشاء از نشأ به معنى ایجاد کردن. کسى که شعر بسراید.

20 ـ ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 3.

21 ـ المیزان، ج 17، ص 117. در بین صاحب نظران نامبرده عبارت علامه نوشته شد.

22 ـ همان.

23 ـ المفصل فى تاریخ العرب، ج 9، ص 244. اما اینکه عایشه گفته شعر مبغوض‏ترین سخنان نزد او بود بعداً خواهیم گفت این بستگى به نوع شعر دارد. و الاّ حضرت مکرراً به اشعار شاعران اسلامى توجه و عنایت خاص داشتند.

24 ـ تفسیر ابوالفتوح رازى، ج 9، ص 288.

25 ـ الغدیر، ج 2، ص 4. دلائل الاعجاز، عبدالقاهر الجرجانى، ص 17.

26 ـ الغدیر، ج 2، ص 7.

27ـ همان.

28 ـ تاریخ ادبیات عرب. عبدالجلیل ترجمه آذرنوش ص 65.

29 ـ الغدیر، ج 2، ص 7. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص 14، با اندکى اختلاف.

30 ـ الغدیر ج 2، ص 6. التمهید، ج 4، ص 321.

31 ـ همان. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص 13، با اندکى اختلاف.

32 ـ راجع به انتساب این دیوان که حدود 1500 بیت دارد به امام على (ع) شک و تردید فراوان وجود دارد که در جاى خود متذکر شده ایم

33 ـ تفسیر نمونه، ج 15، ص 385. یا معشرالشیعه علموا اولادکم شعرالعبدى فانه على دین اللّه.

34 ـ تفسیر نمونه، ج 18.

35 ـ ترجمه الاتقان، ملا جلال سیوطى، ج 2، ص 384 و التمهید، ج 4، ص 49 به نقل از راغب اصفهانى.

36 ـ سفینة البحار، ج 1، ص 703. اعجاز القرآن، عبدالکریم خطیب، ج 1، ص 103.

37 ـ سوره 26 از قرآن کریم.

38 ـ این موارد برگرفته از تفسیر شریف نمونه است. ج 15، ص 378.

39 ـ الغدیر، ج 2، ص 9.

40ـ شعر و شاعرى در ایران اسلامى، ص 24، معظمه اقبالى.

41 ـ یک نفر شاعر با گفتن یک سطر شعر در ولادت فرزند فضل بن خالد برمکى سى و شش هزار «درهم» جایزه گرفت. تفسیر احسن الحدیث، على اکبر قرشى، ج 9، ص 106.

42 ـ قاموس قرآن، على اکبر قرشى، ج 4، ص 46.

منبع:

فصلنامه نامه مفید، شماره 4،‌ محمد صفر جبرئیلى .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.