تبیان، دستیار زندگی
و عـلى عـلیه السلام فرمود:خار و خاشاك اند كه با هر بادى به سویى مى روند، از نور علم بهره نمى گیرند و به تكیه گاه محكمى پشت نمى دهند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ویژگی های شامیان


مـردم شـام چـنـدان فـریـفـتـه او بـودنـد كـه در جـنـگ صـفـیـن بـا جـان و دل از او دفـاع مى كردند. با آنكه مى دانستند پیامبر فرموده :"عمار را گروه ستمگر مى كـشـنـد" او را كـشـتند و فریب تزویر عمر و عاص را خوردند


یكی از علل صلح امام حسن علیه السلام شرایط داخلی امت اسلامی بود. بـراى بـررسـى ایـن علل لازم است چهره اى از شامیان آن زمان را كه یكی از عوامل صلح بودند را بدانیم:

شامیان

امام حسن مجتبی (ع)

شام در سال 14 ه .ق فتح شد و چنانكه گفتیم یزید بن ابى سفیان حاكم آنجا شد و پس از او مـعـاویـه . مردم آن نه پیامبر دیده بودند و نه اصحاب با كرامت آن حضرت را. آنچه از اسـلام مـى دانستند همان بود كه از بنى امیه و همقطاران آنان آموخته بودند و اصحابى را كـه مـى شـنـاخـتـنـد مـنـافـقـان كـفـر پیشه اى امثال معاویه و مروان بن حكم و عمر و عاص و اشرارى از این دست بودند... .

مسعودى مورخ امین ، شمه اى از ویژگیهاى مردم شام را چنین برمى شمرد:

هنگام بازگشت از صفین ، مردى از كوفه با مردى از شام بر سر ناقه اى (شتر ماده اى ) نـزاع كـردنـد، مرد شامى پنجاه تن شاهد آورد كه این ناقه از آن این مرد است . معاویه به سـود او حـكـم كـرد و شـتـر را بـه او سـپـرد. مـرد كـوفـى گـفـت : ایـن جمل (شتر نر) است نه ناقه ! معاویه گفت : حكمى است كه شده و بازگشت ندارد. سپس در نهان مرد كوفى را خواست و پول شتر را به همراه جوایزى به او داد و گفت : براى على پـیـغـام ببر كه من با تعداد صد هزار نفر به جنگ او آمده ام كه فرقى میان شتر نر و ماده نمى نهند!

مـردم شـام چـنـدان فـریـفـتـه او بـودنـد كـه در جـنـگ صـفـیـن بـا جـان و دل از او دفـاع مى كردند. با آنكه مى دانستند پیامبر فرموده :"عمار را گروه ستمگر مى كـشـنـد" او را كـشـتند و فریب تزویر عمر و عاص را خوردند كه ما عمار را نكشتیم بلكه عـلى كـشـت كـه او را به جنگ ما آورد! على علیه السلام را دشنام مى دادند و كودكان خود را بـر این كار تربیت مى كردند بى آنكه لحظه اى به خود آیند و از خود بپرسند كه على كیست و چرا باید ناسزا گفته شود؟... .

پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله فرمود: "مردم دو دسته اند: عالم و شاگرد، و بقیه سفلگانى بى مایه اند كه خداوند نظرى به آنان ندارد."

مـسعودى سخن را در این زمینه ادامه مى دهد تا آنكه در انتقاد از مردم عوام گوید: اخلاق مردم عـامـى آن اسـت كـه بـى دلیـل كسى را بزرگ مى شمردند و شخص بى سوادى را دانشمند قـلمـداد مـى كـنـنـد، از هـر نـالایـقـى كـه بـه قـدرت رسـد پـیـروى مـى كـنـنـد، حـق را از بـاطـل تـمیز نمى دهند، از همین رو دیده مى شود در مجالس علم جز خواص ‍ شركت نمى كنند و از عـوام خـبـرى نیست . اما اگر فالگیر و مارگیر و میمون باز و رقاص و حاجى فیروز و افـسـانـه باف و دروغپردازى را ببینند گرد او جمع مى شوند یا هر گاه در جایى نزاعى در گـرفـتـه بـاشـد و كـسـى را كـتـك مـى زنـنـد و یا به دار مى آویزند در آنجا گرد مى آیند.(1)

مـعـروف و منكر سرشان نمى شود، نیك و بد را تشخیص نمى دهند و مؤمن را از كافر باز نـمى شناسند، اینجاست كه پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله فرمود: "مردم دو دسته اند: عالم و شاگرد، و بقیه سفلگانى بى مایه اند كه خداوند نظرى به آنان ندارد." و عـلى عـلیه السلام فرمود:"خار و خاشاك اند كه با هر بادى به سویى مى روند، از نور علم بهره نمى گیرند و به تكیه گاه محكمى پشت نمى دهند".

یاران مردم

بـبـیـن پـیـامـبـر اسـلام بـیـسـت و دو (یـا بـیـسـت و سـه ) سال دعوت كرد، وحى نازل شد، اصحاب آن را لفظ به لفظ مى نوشتند، و در آن سالها مـعـاویـه آنـجـا بـود كـه خـدا مـى دانـد (در مـكه میان مشركان به سر مى برد) سپس ‍ در دو سال آخر عمر شریف پیامبر به ظاهر اسلام آورد و نامه اى چند براى آن حضرت نوشت ، آن وقـت او را كـاتـب وحـى مـى دانـنـد، جـایـگـاهى ویژه براى او قائلند و این مقام شریف را از دیگران نفى مى كنند و نامى از دیگران نمى برند!....(2)

ایـن بـود شـمـه اى از اخـلاق و سـرگـذشـت مـردم شـام .


حسین استادولی

بخش عترت و سیره تبیان

پی نوشت ها:

1-اجـتـمـاع مردم و هلهله و كف زدن آنان در هنگام دار زدن شهید راه حق آیة اللّه شیخ فضل اللّه نورى فراموش شدنى نیست .

2- مروج الذهب 3/41ـ45 به اختصار و گزیده .

منبع: حسن بن علی علیهماالسلام بیدارترین سردار

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.