زخمیِ کربلا
زخمها بر سینه دارم ای ماه، امشب آخرین درخشش چشمم را میبینی. حرفها در گلویم مانده است که اجازه فریاد شدن ندارند.
من، زخمی کربلایم. من ادامه زخم کربلایم و وارث زخمهای جدم حسین علیهالسلام و پدرم سجاد علیهالسلام . پدرم، جای غل و زنجیرش را برای من و جماعت شیعه به ارث گذاشت و یک مدینه غربت و خانهای که از در و دیوارش، بوی عشق سوخته بوتراب میآمد و جگر آتش گرفته مجتبی.
مپندار از جگر آتش گرفتهام مینالم، من از کودکی با جگر سوخته میزیستم.من کودک کربلایم، راز غربت فرزندان علی علیهالسلام را از کربلا بر دل دارم،سینهام زخمی نالههای زینب است.
من زخمخورده کربلایم و زخمی قومی که سنگ بر فرزندان علی زدند.
خستهام، خسته پیامی که در دل دارم و شاگردانی که به هزار رنج، پای حرفهایم مینشینند.
ای ماه خسته! تو شاهد باش که مردم زمانه با فرزند فاطمه علیهاالسلام نیکی نکردند و با جهالتشان، زخمش زدند.
خداحافظ ای دنیای تاریک مردم مدینه...
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
حسین امیری